بزرگنمايي:
چه خبر - روان درماني يا دارو درماني، مسئله اين است
آنچه در مورد مشکلات روحي و اختلالات رواني ايجاد شده در يک فرد مطرح مي باشد، غلبه بر مشکل روانشناختي بوجود آمده فارغ از روش غلبه بر مشکل، يا به عبارت ديگر، استفاده از روان درماني يا دارو درماني مي باشد. متاسفانه اظهار نظر هاي انجام شده در مورد علاج اختلالات رواني، معمولا برخاسته از ديدگاه تخصصي پاسخ دهندگان به اين سوال مي باشد، به همين دليل برآن شديم تا با نقل نظرات مختلف، به طرح مجدد اين موضوع پرداخته و از کاربران عزيزمان که با مشکلات روحي و رواني درگير هستند بخواهيم که ضمن مطالعه مطلب تهيه شده، به بررسي موضوع و آگاهي يافتن از روش هاي مختلف حل مشکل خود پرداخته و سپس با آگاهي کامل به متخصصين مربوطه مراجعه نمايند. مطمئنا فارغ از نوع روش انتخاب شده، مقبوليت و پذيرفتن رويکرد مورد نظر، بر ادامه راه و نتيجه گيري از انتخاب بيمار موثر خواهد بود.
مزاياي روان درماني بر دارو درماني
دارودرماني مزايا و معايب خاص خود را دارد در عين حال که سريع جواب ميدهد اما در مقايسه با روان درماني اثرات کوتاه مدت تري دارد. علاوه بر آن، عوارض احتمالي داروها را نبايد ناديده گرفت. اغلب مردم به دليل اينکه دارودرماني به مراتب، هزينههاي بسيار پايين تري نسبت به روان درماني دارد، سعي ميکنند مشکلات خود را با کمک دارو حل کنند.
اثرات روان درماني معمولا پايدارند، اما آثار دارو سريع از بين ميرود. در روان درماني بدون اينکه به دارو وابسته باشيد يک سري مهارتهاي خاص فرامي گيريد که به وسيله آنها بيماري يا مشکل بتدريج کمرنگ ميشود و در نهايت کاملاً از بين ميرود. در عين حال در پروسه روان درماني شما با تجربه رابطهاي انساني، يک حامي هم پيدا ميکنيد و بهعنوان يک مراجعه کننده ميتوانيد به طور کامل روي مشکل خود تمرکز و آن را کنترل کنيد. به نظر بشتر روان شناسان، چنانچه بيمه شامل جلسات روان درماني شود، افراد همان ابتدا سراغ دارو نميروند و سعي ميکنند از روش پايدارتر روان درماني کمک بگيرند.
آگاهي عملکرد هاي مختلف روان درماني و دارو درماني در حل اختلالات رواني
سخن گفتن در مورد اينکه در اختلالات رواني و بيماريهاي اعصاب و روان کدام درمان ارجحيت دارد، بدون پرداختن به علل ايجادکننده اين اختلالات چندان عاقلانه به نظر نميرسد. تا زماني که از علل و عوامل ايجادکننده يک مشکل آگاهي نداشته باشيم، قاعدتا ارائه راهحل آن يا ممکن نخواهد بود يا در بهترين شرايط تيري خواهد بود در تاريکي که ميتواند حداکثر، نقش مسکن داشته باشد...
اگر بخواهيم به سوال اساسي «دارودرماني يا رواندرماني؟» پاسخ دهيم، بايد حداقل نگاهي اجمالي به علل ايجادکننده و عوامل دخيل در اختلالات اعصاب و روان داشته باشيم تا با سهولت بيشتري بتوانيم به اين سوال پاسخ دهيم.
از گذشته تا امروز، آدمي در مواجهه با بيماريهاي اعصاب تئوريهاي مختلفي داشته و با توجه به نبود دانش کافي در اين زمينه، معمولا اختلالات رواني را به عوامل ماوراءالطبيعه نسبت ميداده و با تصور علل متافيزيکي، براي درمان اين بيماريها به روشهايي مانند «جادو»، «دعا» و آيينهاي خاصي براي خارج کردن عوامل خبيث و شياطين و اجنه متوسل ميشده است اما با پيشرفت دانش بشري و آگاهي در مورد علل واقعي اين اختلالات، استفاده از اين نوع درمانها کمرنگتر شدهاند.
در حال حاضر ميدانيم که بيماريها و اختلالات رواني از مجموعهاي از علل سهگانه «زيستي»، «رواني» و «اجتماعي» به وجود ميآيند که سهم هر کدام از علل فوق در افراد و بيماريهاي مختلف، متفاوت است. ميخواهم اين قضيه را با يک مثال ساده بيشتر روشن کنم. اگر مکاني عاري از هر ماده قابلاشتعال را در نظر بگيريم، وجود يک چوب کبريت شعلهور حادثه مهمي به وجود نخواهد آورد. حتي اضافه کردن کمي ماده قابل اشتعال مانند نفت هم آتش خيلي بزرگي ايجاد نخواهد کرد فقط آن مقدار نفت ميسوزد و گرمايي توليد ميکند اما اگر اين مکان يک انبار چوب باشد، چطور؟ واضح است که اضافه کردن کمي نفت و وجود چوب کبريتي شعلهور، يک آتشسوزي مهيب به راه خواهد انداخت. اگرچه شايد تشبيه اختلالات رواني به اين واقعه کمي سادهانگارانه باشد، اما ميتواند درک ما را از اين قضيه بهتر کند. به اين مفهوم که نبود هر يک از عوامل سهگانه فوق «چوب کبريت، نفت و چوب» يا مانع آتشسوزي ميشود يا اينکه از ايجاد يک آتشسوزي بزرگ جلوگيري خواهد کرد. عوامل سهگانه «زيستي، رواني و اجتماعي» هم تا حدودي همين حالت را دارند. به فرض فقدان استعداد زيستي و ژنتيکي، عوامل رواني و اجتماعي نميتوانند اختلال خيلي عميق و وسيعي ايجاد کنند. زمينه زيستي و ژنتيکي به تنهايي و در غياب استرسهاي رواني و اجتماعي شايد تا آخر عمر در حد يک زمينه باقي بماند و اختلالي را به وجود نياورد.
اختلالات رواني و جنبه زيستي
در جنبه زيستي اختلالات رواني، تعادل زيستي واسطههاي عصبي (نوروترانسميترها) در مغز به هم ميريزند و واسطههاي عصبي عمده «سروتونين»، «دوپامين»، «نوراپي نفرين» و «استيل کولين» نقش اصلي را بر عهده دارند. داروها موادي هستند که ميتوانند اين تعادل به هم ريخته را دوباره به حالت طبيعي خود بازگردانند و باعث بهبودي و فروکش کردن اختلالات رواني شوند. البته چون هنوز دانش بشري در اين زمينه کامل نيست، شايد لازم باشد راهي طولانيتر را طي کنيم تا داروهايي بهتر و با عملکرد اختصاصيتر روي يک ناقل عصبي خاص توليد شود بنابراين اين داروها چيزي فراتر از ساختار اوليه مغز و ذهن آدمي بر آن تحميل نميکند.
اختلالات رواني و جنبه رواني
وقتي جنبههاي «رواني» اختلالهاي اعصاب مطرح ميشود، صحبت از آثار روانشناختي، نوع تعامل فرد با افراد مهم زندگي خود مثل پدر، مادر، خواهرها و برادرها، دوستان و مربيان و... بهويژه در دوران کودکي و الگوي روابط و تعامل او با ديگران است. همچنين آثار تربيتي والدين و آموزگاران و يادگيريهاي فردي و اجتماعي و سيستم ارزشي و پاداش و تنبيه فرد نيز از اهميت بالايي برخوردار است. صحبت از باورهاي فرد در مورد خود و جهان اطراف خود که بر اساس اين پس زمينههاي انديشه، سخن ميگويد و رفتار ميکند.
با توجه به اين تئوري، يعني دخالت عوامل سهگانه در ايجاد اختلالات رواني، يکي ديگر از جنبههاي اختلالات رواني جنبههاي رواني ذکر شده است که به توجه نياز دارد. اينجاست که انواع رواندرمانيها و مکاتب مختلف آن پا به عرصه درمان ميگذارند و لزوم وجود آنها براي بهبود هرچه بيشتر اختلالات رواني احساس ميشود. البته آثار رواندرماني هم در نهايت بهصورت زيستي و بيولوژيک خود را در مغز نشان ميدهد. شايد مثالي ساده قضيه را روشنتر کند؛ فردي که به دليل داشتن والديني سختگير هميشه آموخته است خود را دستکم بگيرد و اعتمادبهنفس کافي و لازم نداشته باشد، هميشه در مواجهه با مشکلات يک الگوي رفتاري خواهد داشت. او هميشه منفعلانه با مشکلات برخورد خواهد کرد و خود را متکي به ديگران خواهد ديد و به علت عدم اعتماد به کارايي و توانايي خود استقلال فکري و ذهني نخواهد داشت بنابراين در اثر احساس عدم کفايت و ناتواني دچار حس افسردگي و سرخوردگي ميشود. اينجاست که رواندرماني به کمک ما ميآيد و فرد را از اين تحريفهاي شناختي و باورهاي نادرست آگاه و با آگاهي دادن براي اصلاح، به او کمک ميکند. البته در اين وادي انواع مختلف رواندرماني وجود دارد که با توجه به نوع مشکلات، ساختار شخصيتي بيمار و تواناييهاي درمانگر نوع رواندرماني انتخاب ميشود.
اختلالات رواني و جنبه اجتماعي
جنبه سوم، يعني جنبه اجتماعي اختلالات روانشناختي عواملي چون انواع استرسها و نابسامانيهاي اجتماعي چون بيکاري، ناامنيهاي اجتماعي، مشکلات اقتصادي و فرهنگي، فشارهاي سياسي و... را شامل ميشود که البته اين جنبه چيزي فراتر از توانايي روانپزشکان و روانشناسان است و بايد سازمانها و ارگانهاي مرتبط در اين راستا وارد عمل شوند.
ميتوان گفت چون علت ابتلا به بيماريهاي رواني يک علت نيست، پس درمان آن نيز يک درمان واحد نخواهد بود و لازم است براي بهبود بهينه اين اختلالات به سه عامل دخيل در پديد آمدن اين اختلالات توجه شود. حالا ميتوانيم بار ديگر سوالمان را با ديد ديگري از خودمان بپرسيم: «دارودرماني يا روان درماني؟»
دکتر سيدجعفر موسوي نيا، متخصص اعصاب و روان، عضو کميته روان درماني انجمن علمي روانپزشکان ايران
منبع: aftabir.com