بزرگنمايي:

چه خبر - فيلم هاي اقتباسي از ماجراهاي واقعي

لوسي- 50 روز اول - ميشل فيليپاتس
50 روز اول
ميشل فيلپاتس هر روز در کنار مردي از خواب بيدار مي شد و اين مرد هر روز مجبور بود که او را قانع کند که آنها زن و شوهرند. هروقت او شک داشت او آلبوم عکسهايشان را مي‌آورد و عکس‌هاي عروسي‌شان مروبط به 13 سال پيش را بهش نشان مي‌داد. فقط دراين حالت بود که خانم فيليپاتس که مبتلا به فراموشي بود متقاعد مي‌شد که مردي که با او هم کلام شده است يعني يان شوهرش است و حرفهايي که زده واقعيت دارد. چنين وضعيتي براي بانوي 47 ساله در اثر آسيب هاي مغزي که در پي تصادف ميان دو جاده اتفاق افتاد ايجاد شد. او مي‌تواند هر واقعه اي بعد از سال 1994 را به ياد بياورد اما حوادثي که قبل از آن تصادف روي داد را کاملا فراموش کرده است. سال 2004 اين اتفاق در فيلم 50 روز اول با بازي آدام سنلدر نمايش داده شد. آدام سنلدر مي‌کوشد که عشقش را به درو باريمور که بعد از يک سانحه اتوموبيل خاطراتش را فراموش کرده نشان دهد.

بيشتر بدانيد : 10 فيلم ترسناکي که براساس داستان واقعي ساخته شده اند!

زورو (ماسک زورو)- جائوکوئين موريتا
زورو
زورو هويت مخفي دان ديگو د لا وگا است،‌ نجيب زاده اي که در منطقه مستعمراتي اسپانيايي کاليفرنيا زندگي مي‌کند. او قانون‌شکن سرکشي با ماسک سياه است که از مردم سرزمينش در برابر مقامات رسمي ‌ستمگر و بيگانگان ديگر دفاع مي‌کند. جائوکوئين موريتا، که رابين هود ال دورادو نيز ناميده شده است، ‌شمايل نيمه افسانه‌اي کاليفرنيا در زمان مهاجرت مردم در دهه 1850 بود. او همچنين راهزن بدنام يا وطن پرست مکزيکي بود که بر عقايدش پافشاري مي‌کرد. شخصيت افسانه‌اي فيلم زورو تاحدي از موريتا اقتباس شده است. اسم او به خاطر فعاليت‌هاي سياسي اش تبديل به سمبل مقاومت در برابر سلطه فرهنگي و اقتصادي انگليسي- آمريکايي در کاليفرنيا شد. درحقيقت اين همان شخصيتي است که با اسم معروفش در فيلم ماسک زورو ظاهر مي‌شود. در اين فيلم بعد از مرگ جائوکوئين، برادر (افسانه اي اش) آلخاندرو (آنتونيو باندراس) زوروي جديد مي‌شود و بعدها به قصد انتقام کاپيتان لاو را مي‌کشد.

ويکتور ناورسکي (ترمينال)- مهران ناصري
ترمينال
ترمينال فيلمي ‌تاثيرگذار با بازي تام هنکس، قرباني دنياي مردن است. اين مرد مي‌تواند ماه‌ها در يک فرودگاه زندگي کند، اما درواقع اين فيلم با الهام از روي زندگي واقعي مردي ساخته شد که در ترمينال فرودگاه شارل دو گل پاريس زندگي مي‌کرد. داستان زندگي مهران ناصري با نام مستعار «آقاي آلفرد» براي کساني که در فرودگاه کار مي‌کنند شناخته شده است. او مهاجري بدون وطن متولد ايران بود که خودش نمي‌خواست مليت هيچ جايي را داشته باشد. درحاليکه ادعا مي‌کرد يکي از والدينش انگليسي هستند او سال 1986 تلاش کرد مقيم انگليس شود، اما سال 1988 وقتي قصد عزيمت داشت کيف حاوي مدارک و پاسپورتش در پاريس دزديده شد. عليرغم اين اتفاق باز هم ترتيب پرواز به لندن را داد، اما وقتي نتوانست پاسپورت خود را براي مهاجرت به انگليس نشان دهد فورا به فرانسه بازگردانده شد. او ابتدا در فرانسه بازداشت شد، اما به اين دليل که ورودش به فرودگاه فرانسه غير قانوني نبوده و او هيچ کشوري به عنوان زادگاه نداشت که به آنجا بازگردانده شود آزاد شد. يک نيمکت قرمز رنگ در کنار يک فروشگاه سفري براي 18 ماه خانه او بود. استيون اسپيلبرگ کارگردان فيلم براي ساختن فيلمش فرودگاه را به نيويورک منتقل کرد و مليت شخصيت تام هنکس را اروپاي شرقي درنظر گرفت، اما هيچ شکي نيست که فيلم بر اساس اين داستان ساخته شد. جولاي 2006 وقتيکه ناصري در بيمارستان بستري شد و به دليل بدون اثاثيه ماندن امکان زندگي در فرودگاه را نداشت، به زندگي‌اش در فرودگاه پايان داد.

هانا اشميت (کتابخوان)- الزي کوخ
کتابخوان
شخصيت کيت وينسلت در فيلم کتابخوان براساس زندگي يکي از بدنام ترين جنايتکاران جنگي رايش سوم شکل گرفت. زندگي الزي کوخ يکي از محافظين بازداشتگاه زندانيان با لقب «فاحشه بوچنوالد»، به طرز قابل توجهي به ‌هانا اشميت شباهت دارد، يعني همان نقشي که کيت وينسلت در فيلم اسکاري کتابخوان بازي کرد. کوچ مثل اشميت سابقه زياد خوبي نداشت. او سال 1936 با کارل کوخ دوست صميمي ‌آدولف هيتلر ازدواج کرد و سال بعد وقتي شوهرش افسر فرمانده اردوگاه بوچنوالد شد با او همراهي کرد. او درنقش ناظر محافظين زن اردوگاه،‌ زندانيان را کتک زده و شلاق مي‌زد. شاهدين مي‌گفتند که او زندانيان را مجبور مي‌کرد که به يک زنداني ديگر تجاوز کنند و عاقبت به خاطر وحشي‌گري‌اش توسط روساي نازي تنبيه شد. کوخ هم مثل اشميت بعد از اينکه به خاطر جنايت‌هايي که در اردوگاه زندانيان مرتکب شده بود به زندگي در زندان محکوم شد، خودکشي کرد. قبل از خودکشي دوباره به پسر نامشروعش که تنها همان اواخر هويت مادرش و جنايتهاي او را کشف کرده بود، پيوست. او شعرهايي نوشت و آنها را به زندان براي مادرش فرستاد. در فيلم به طرز موثري اشميت دوباره به مايکل برگ پيوست، عاشق پيشه قديمي ‌که وقتي در يک محاکمه جنايات جنگي شرکت مي‌کرد با ديدن او در جايگاه متهم شوکه شد. بعد از محکومش شدنش او کتابهاي ضبط شده در نوار را براي هانا به زندان فرستاد تا گوش دهد. الزي همچنين به داشتن روابط با زندانيان و عشقبازي با آنها متهم شد، درحاليکه‌ هانا از سوي زندانيان اردوگاه مورد اتهام قرار گرفت که با زندانيان زن خاص روابط جنسي داشته است.

رايمون بابيت (مرد باراني)- کيم پيک
مرد باراني
کيم پيک مردي است که شخصيت داستين ‌هافمن در فيلم مرد باراني از او الهام گرفته شده است. او بعد از ملاقاتش با باري مورو نمايشنامه نويس زندگي‌اش در معرض توجه قرار گرفت، باري مورو از پيک براي خلق شخصيت رايموند بابيت با بازي بازيگر برنده اسکار يعني داستين ‌هافمن استفاده کرد. اگرچه او از پيک الهام گرفته بود، اما او با بيماري اوتيسم ترسيم شد. بعد از موفقيت فيلم در سال 1988 پيک 21 روز وقت صرف کرد تا بيش از 64 ميليون نفر از مردم سراسر جهان را درمورد توانايي هاي ذهني‌اش متقاعد کند. پيک که قادر بود نزديک 98 درصد از چيزهايي که خوانده، شنيده و تماشا کرده بود را حفظ کند (متوسط اين ميزان براي هر فردي رقم 45 درصد است) از 16 سالگي مي‌توانست کتابها را بخواند و به خاطر بسپارد همانطوريکه 9000 کتاب را به حافظه اش سپرده بود.

نورمن بيتس (رواني)- اد گوين
رواني
نورمن بيتس هتل دار از نظر رواني فرد آشفته اي است که درمورد مادر مرده اش توهماتي درسر دارد، او فکر مي‌کند جسد مادرش که او را در زيرزمين نگه مي‌دارد قصد دارد مهمانان هتل را بکشد. او زماني که مرکتب قتل مي‌شد شخصيت دوگانه اي داشت و لباسهايي شبيه به مادرش مي‌پوشيد. جوزف استفانو نمايشنامه اين فيلم را از رماني با همين نام نوشته رابرت پلاچ اقتباس کرد. رمان بلاچ که سال 1959 نوشته شد به طرز قابل ملاحظه اي برپايه زندگي واقعي افسانه‌اي قاتل سريالي رواني اهل ويسکونسين به نام ادوارد گوين بود. اين فرد در سال 1957 به دليل دو فقره قتل و سپس کشف شدن تعداد زيادي جسد زن که در خانه اش دفن شده بود دستگير شد. اين زنان او را به ياد مادرش مي‌انداختند. او پوست اجساد را مي‌کند تا با آنها آباژور، جوراب و «لباس زنانه» درست کند به اميد اينکه تبديل به زن شود. اين قاتل ديوانه شناخته شد و بقيه عمرش را در بيمارستان بيماران رواني گذراند.

لارل هدير (زن گربه اي)- Heather Bird
زن گربه اي
نظريه اي وجود دارد که مي گويد شخصيت فرد شرير اين فيلم (لارل هدير با نقش آفريني شارون استون) برپايه زندگي واقعي Heather Bird وکيل مدافع/ موسس شرکت anti-aging بود. زماني که کارگردان فرانسوي پيتوف فيلم «زن گربه اي» را نمايش داد، Heather Bird با معرفي يک کرم ضد پيري انقلابي جديد درحال توليد عنواني در اروپا بود. کرم ضد پيري انقلابي جديد لارل هدير افسانه اي عنصر اصلي فيلم «زن گربه اي» است. پيش از فيلمبرداري، ‌فيلمنامه نويس داستان فيلم را تحت عنوان «زيبايي آونال» را به شرکت لوازم آرايشي ارجاع داد. آونال « Avenal» مي‌تواند بازي با کلمات « Aves» باشد، کلمه علمي ‌و لاتين که براي «پرندگان» (birds) استفاده مي‌شود، ارجاع ماهرانه اي به اسم Heather Bird. وقتيکه عملا فيلم ساخته شد، اسم شرکت به Hedare Beauty تغيير نام داد. زندگي واقعي Heather Bird درمورد زن شرير شيطاني نيست. اما او جدا از پيشرفتشان در مقطع تکنولوژي‌هاي ضدپيري ويژگي‌هاي مشترکي با شخصيت شارون استون دارد. هردو زنان بلوند زيبايي هستند. هر دواهل شهر «درياچه نمک» هستند. Heather Bird در شهر «درياچه نمک» به دنيا آمد و بزرگ شد. لارل هدير در آنجا زندگي کرد و حداقل در بخشي از طراحي صحنه فيلم «زن گربه اي» شعبه اصلي شرکت در شهر «درياچه نمک» بود.

راکي بالبوآ (راکي)- چاک وپنر
راکي
چاک وپنر يک مبارز باشگاه جنگ و ....که هيچ وقت موقعيت مناسبي نصيبش نشده بود تا اينکه سال 1975 ضربه خودش را د ر مبارزه حواله سنگين وزن ترين قهرمان جهان يعني محد علي کرد. اين مبارزه به هيچ وجه به عنوان مبارزه اي جدي مورد توجه قرار نگرفت. اما درزمانيکه مبارزه در حال پيشرفت بود، اين معجزه به وقوع پيوست. در راند نهم، وپنر مشتي به قفسه سينه علي کوبيد و علي مغلوب شد. وپنر به گوشه زمينش رفته و به مديرش گفت: «هي من او را شکست دادم» مديرش جواب داد: «بله مثل اينکه واقعا عصباني شده!».. مردم هم حسابي گيج شده بودند. وپنر بالاخره در راند آخر و پانزدهم که اغلب مسابقات تا اين راند طول مي‌کشيد، او را شکست داد. سيلوستر استالونه اين مسابقه را در خانه و از تلويزيون تماشا کرد و تحت تاثير آن فيلمنامه راکي را با اقتباس از مبارزه جسورانه وپنر نوشت.

اميلي رز (جن گيري اميلي رز)- آنليز ميشل
جنگيري اميلي رز
در اين فيلم يک کشيش در تلاش براي بررسي مرگ زن جواني به نام اميلي رز است که رويش عمليات جن‌گيري را انجام داده بود. اين فيلم از يک دختر 16 ساله آلماني به نام آنليز ميشل در سال 1938 که علائم جن زدگي در او شروع به پيدا شدن کرده بود الهام گرفته شده است. او براي سالها از بيماري فلج، گرسنگي شديد، مشکل ديد و استمناء رنج برد تا سال 1975 که دو کشيش شروع به اجراي مراسم جن گيري کردند که آنها اعتقاد داشتند متشکل از چندين شيطان هستند. اين عمليات بيش از 10 ماه طول کشيد. در آن زمان آنِليز به ندرت غذا مي‌خورد و بالاخره در جولاي 1976 از شدت سوءتغذيه درگذشت. سپس والدين او و دو کشيش به اتهام قتل غيرعمد 6 ماه را در زندان گذارندند.

بيشتر بدانيد : داستان واقعي که فيلم «جن گير» از روي آن ساخته شد!! (عکس)

Herschel Shmoikel Pinchas Yerucham Krustofski يا کراستي دلقک (در سيمپسون‌ها)- جيم آلن از مجموعه Rusty Nails
سيمپسون
Herschel Shmoikel Pinchas Yerucham Krustofski که بيشتر به اسم تلويزيوني اش کلاستي دلقک مشهور است، دلقک غرغرو و سيگاري معتاد به معما در برنامه تلويزيوني مهمان بارت و ليزا است. شخصيت کراستي تا اندازه اي از زندگي واقعي دلقت « Rusty Nails» الهام گرفته شده است. همان شخصيتي که مت گرونينگ در زمان کودکي‌اش نگاه مي‌کرده. جيم آلن (متولد 1928 يا 1929) فردي بوده که کاراکتر دلقک در Rusty Nails از آن الهام گرفته شده است. اين برنامه زمان خودش يکي از طولاني‌ترين برنامه کودک در پورتلند در شبکه KPTV بود.

بيشتر بدانيد : فيلم هايي که نمي دانستيد بر اساس واقعيت ساخته شده اند + عکس

بيشتر بدانيد : 10 فيلمي که الگوي جنايات واقعي شدند +عکس

بيشتر بدانيد : 15 لوکيشن واقعي که فيلم‌هاي ترسناک مشهور در آنجا ساخته شدند!! (+عکس

بيشتر بدانيد : فيلم هايي که به طرز وحشتناکي باعث مرگ انسان ها در واقعيت شدند!

/مريم محبعلي نژاد
منبع: سيمرغ