بزرگنمايي:
چه خبر - فيلم هاي کمال تبريزي: از ليلي با من است تا مارموز
آنچه ميخوانيد تنها بخشهايي از اظهارات کمال تبريزي در گفتگو با مجله «نقد سينما» است. گفتوگويي که سه سال پيش به بهانه نمايش «طعم شيرين خيال» انجام شده بود و در آن خاطرات جالبي درمورد برخي از آثار سينمايياش مطرح کرده است:
انقلاب، جبهه و «روايت فتح»
«بعد از انقلاب دانشگاهها تعطيل شد و نزديک به دو سال بيکار شديم. در دانشگاهها واحدي بود به نام «جذب نيرو» که به دليل تعطيلي، دانشجوياني را که تخصص داشتند، جذب ميکردند. آنها را به جاهاي مختلفي ميفرستادند که به نيروي کار نياز داشتند. آن زمان در ترم سوم درس ميخواندم و تخصص دانشگاهي نداشتم. رشتهام راه و ساختمان دانشگاه پليتکنيک بود. ولي رئيس انجمن فيلم و عکس دانشجويان مسلمان پليتکنيک بودم. کارمان اين بود که در مقابل چپيها پرچمي بلند کرده بوديم و اسلايدشو و فيلم نمايش ميداديم؛ مثلا آنها فيلمهاي «مادر و منظومه پداگوژيکي» را نشان ميدادند و ما فيلمهايي مثل «فارنهايت 451» را نشان ميداديم.»
روايت فتح
«وقتي دانشگاه تعطيل شد، بچههاي مرتبط با اين موضوعات را از تمام دانشگاهها در مرکز «تلفيلم» سابق و «سيمافيلم» فعلي جمع کردند. اين جمع همه مدل آدم داشت؛ «جواد شمقدري»، «محمدمهدي حيدريان» و...»
«دکتر عالمي يکي از اساتيدي بود که به ما درس ميداد. آنجا دو فيلم کوتاه 16 ميليمتري ساختم که شکل کلاسيک و حرفهاي داشت؛ کنار کارهايي که با دوربين سوپر هشت ميليمتري و براي تصويربرداري از سفارت آمريکا انجام داديم. با شروع کلاسها جنگ هم شروع شد. دو تيم شديم و به منطقه ميرفتيم. غروب روز اول جنگ راه افتاديم و روز دوم جنگ در نبرد اهواز حضور داشتيم.»
«من جزء کساني بودم که همزمان با بچههاي روايت فتح، گروه درست کرديم. «حاتميکيا» جزء گروه روايت فتح بود. در شبکه دو گروه داشتيم. وقتي خبر عمليات را به ما ميدادند، آماده بوديم و با دوربين به منطقه جنگي ميرفتيم. اولين گروهي بوديم که روز دوم جنگ در منطقه جنگي اهواز حاضر شديم. فکر نميکنم حاتميکيا آن موقع با دوربين کار ميکرد.»
«روز دومي که به منطقه جنگي رفتيم، از هرچه ديديم فيلمبرداري کرديم. برگشتيم تهران و ظهور و مونتاژ کرديم؛ دو حلقه فيلم به مدت يک ساعتونيم شد. نام آن را «شهادتطلبها» گذاشتيم؛ اولين فيلم مستندي که درباره جنگ ساخته شد. تقريبا طولاني بود. آن را در تلويزيون در برنامههاي «روايت فتح» پخش کردند. بعدها فهميديم آقايان «کلهر» و «شمقدري» فيلم را به جشنواره تاشکند فرستادند. فيلم پذيرفته شد اما اصلا به ما نگفتند. فکر کنم جايزه هم گرفتند! (خنده) اصلا به اين چيزها کاري نداشتيم. اصلا نميدانستيم جشنواره چي هست، مثلا فيلمي که از اشغال سفارت گرفتيم آنها را پشت سر هم تدوين کرديم؛ همان فيلم معروفي که بچهها از ديوار سفارت بالا ميروند و داخل ميشوند. فيلمهاي داخل سفارت و گروگانها را ويرايش کرديم و به تلويزيون داديم. بعدها فهميديم تلويزيون اين فيلمها را به قيمت يک ميليون دلار به شبکههاي ماهوارهاي فروخته است اما به ما چيزي نگفتند.»
اولين فيلم و توقيف
«براي ساخت در «مسلخ عشق» سراغ کتاب «سفر سرخ» اثر «نصرتالله محمودزاده» رفتم که درباره هويزه و شهيد «علمالهدي» بود. اين کار به روحيهام برميگردد. دائم ميخواهم به جاهايي سرک بکشم که آدمها آنجا حضور ندارند. وقتي به منطقه هم ميرفتيم، به جاهايي سر ميزديم که معمولا کسي آنجا نميرفت. مثلا سراغ دوتا رزمنده رفتيم که يکي از بچههاي اصفهان بود و آن ديگري از بچههاي ايذه. آنها درباره حضورشان در جبهه تحليل ديگري داشتند و طور ديگري نگاه ميکردند. ما ميگفتيم اگر جنگ تمام شود چه ميکنيد؟ ميگفتند جنگ که تمام نميشود. ممکن است ظاهر آن تمام شود، اما جنگ بين حق و ناحق هميشه هست.
نگاه آنها فراتر از اتفاقهاي محلي و موقعيتهاي خاص بود. همين نقطه نظر کلنگر و خاص آنها که مورد تمايل من بود، باعث توقيف فيلمي مثل در «مسلخ عشق» شد؛ اولين فيلمي که در زمان جنگ، درباره عقبنشيني بود نه پيروزي. در فيلم به «نقش ارتش» و «بنيصدر» اشاره کردم. به همين دليل نمايندههاي ارتش در شوراي پروانه نمايش، باعث توقيف فيلم شدند. در فيلم نشان داديم عدهاي از بچههاي جنگ که مهمترين آنها شهيد علمالهدي بود، در موقعيت نابرابر جنگيدند، با دست خالي مقابل هجمه زيادي از توپ و تانک قرار گرفتند و ارتش کمکي به آنها نکرد و عقبنشيني کرد.»
«ليلي با من است» سختترين فيلمي بود که کار کردم. کشش من به فيلمنامه آن بهدليل متفاوت بودنش بود. اصلا به اين فکر نميکردم اگر اين فيلم را بسازم چقدر مخاطب دارد. تصور نميکردم «ليلي با من است» اينقدر پرفروش شود. اين اتفاق مثل شناکردن در مسير خلاف جريان رودخانه است. در دورهاي که همه درباره جنگ فيلم ميساختند و آن را يک امر مقدس ميدانستند، من به يکباره خلاف مسير را نشان دادم. يعني درحالي که همه ميگفتند مجاهدان، سربازان امام زمان هستند و دل شير دارند و شجاع هستند و... حالا در اين ميان کسي را نشان ميداديم که برعکس همه بچههاي جنگ است؛ او ترسو است، قصد ندارد به دشمن حمله کند و اشتباهي به جبهه آمده است.
فيلم «ليلي با من است»
«ايده شخصيت اين فيلم را از دوست همراهي گرفتم که براي تصويربرداري هميشه با هم به جبهه ميرفتيم. ترسي ناخودآگاه داشت. آدم وسواسي و اتو کشيدهاي بود. در اين حد که براي نمازخواندن بايد شلوارش را عوض ميکرد تا با خيال راحت و با يک شلوار پاک نماز بخواند. فکر کنيد چنين آدمي رفته بود توالت صحرايي که آنجا خمپارهاي خورد. خودش چيزي نشد ولي سر تا پايش پر از کثافت شده بود! اوضاع که آرام شد، در را باز کرد آمد بيرون و فقط يک جمله گفت: «من را بکشيد! » (خنده) اين ايده براي من و «رضا مقصودي» که دوست مشترکمان بود همانجا شکل گرفت.
حرفمان براساس صداقت و واقعيت شکل گرفته بود. آن زمان هم پيشبيني ميکرديم که متهم به تمسخر کل جنگ شويم. سختترين کارم بود و بيشترين مخالفتها را همراه داشت. شخصي روحاني به نام آقاي «طباطبايي» که عضو شوراي فيلمنامه ارشاد بود، رسما گفت: «تبريزي! غيرممکن است بگذارم اين فيلم را بسازي...!» «محمدحسين حقيقي»، مديرعامل وقت فارابي مسير ساخت «ليلي با من است» را هموار کرد و بعد از ساختهشدن هم در جشنواره فجر نشان داده شد و مسير اکرانش هموار شد.»
پايان جنگ و «مهرمادري»
ايدههاي زيادي دررابطه با جنگ داشتم. با «سعيد صادقي» که عکاس جنگ بود به ايدههاي مختلفي رسيديم و طرحهاي چند صفحهاي هم برايشان نوشتيم. ولي گفتند نميتوانيد اينها را بسازيد. ميگفتند الان وقت پرداختن به اين سوژهها نيست. «يکي از اين طرحها درباره پدر شهيدي بود که پيکر فرزندش بين دو خط درگيري مانده بود. به همين دليل نميتوانستند جنازه او را بياورند. پدر شهيد داستان ما ميگفت خودم ميروم جنازه پسرم را ميآورم. ميگفتند اين مضمون تلخ است و نبايد ساخته شود. ميگفتند بايد اجازه بدهيد از جنگ فاصله بگيريم تا امکان بيان بسياري از اتفاقات و حقايق فراهم شود.
فيلم «مهر مادري»
شايد يکي از پروندههاي جالب مجله شما ميتواند اين باشد که درباره فيلمهايي که ساخته نشد و طرح و فيلمنامههايشان هنوز باقي مانده، صحبت کنيد... . اين بود که سراغ ساخت سوژههاي ديگر (فيلم «مهر مادري») رفتيم.» «شيدا يک فيلم عاشقانه، با دز عشقي محجوب و البته همراه با اين نقد اجتماعي که اين رابطهها دارد از بين ميرود.» «بحث ما در شيدا بيشتر قرآني بود. نوعي تجربه به ميدان آوردن مفهومهاي قرآني در قالبهاي استاندارد ملودرام.»
«مارمولک» يا «آدرس خدا»
«زمان اکران به وزارت ارشاد پيشنهاد کرديم که اسم فيلم را تغيير دهيم، گفتند تغيير ندهيد. حتي در گروهمان مسابقه گذاشتيم که هرکس اسم خوبي پيشنهاد کند، به او سکه ميدهيم. که اسم «آدرس خدا» را انتخاب کرديم.» «بعضيها چنين ميگويند (که اگر اسم فيلم تغيير ميکرد سرنوشت ديگري در اکران داشت) اما من فکر نميکنم.» «راستش را بخواهيد فکر ميکردم فيلم پرفروش و پرسروصدايي بشود ولي فکر نميکردم اين همه حساسيت و جنجال به راه بيندازد.حتي ارشاد هم فکر نميکرد که اينطور بشود، حوزه هنري هم در ساخت فيلم مشارکت کرد. 50 درصد فيلم متعلق به حوزه بود اما بعد از اينکه فيلم را ديدند، گفتند اسم ما را از تيتراژ حذف کنيد و پول ما را برگردانيد. طبيعي بود که همراهي ارشاد و مشارکت سازمانهايي مثل حوزه هنري خيال ما را تا حدودي راحت ميکرد تا جايي که به اين احتمال حتي فکر هم نکنيم که يک فيلم ميتواند اين همه جنجال بهپا کند.»
فيلم مارمولک
«آقا فيلم را ديدند و خوششان آمد. اتفاقا همزمان با اکران، از دفتر آقا تماس گرفتند که چه فيلم خوبي ساختي. من اعتقاد دارم که کسي به گرد پاي فهم هنري حضرتآقا نميرسد. ايشان بسيار اهل مطالعه است و جدا از تسلط فقهي و علوم مربوطه، در حوزه فرهنگي و هنري، سواد بيش از اندازه دارد و هنر و مخاطب را خوب ميشناسد. ايشان در ديدار دستاندرکاران سريال شهريار که دکتر «ميرباقري» هم حضور داشت، فرموند که فيلم مارمولک فهميده نشد وگرنه بهجاي مخالفت، تاييد ميشد.» «شخصيت «رضا مارمولک» با شخصيت «صادق مشکيني» در «ليلي با من است» فرق ميکند؛ موقعيتهايش متفاوت است. مجموعه اين اتفاقها موجب ميشود مخاطب تصوير درستي از يک شخصيت پيدا کند و البته اينکه مخاطب همه چيز را واقعي ببيند. دزدي در زندان است و از ديوار راست بالا ميرود. ممکن است در مواجهه با خانم يا شخص ديگري اختيارش را از دست بدهد و آن شوخيهاي فيلم اتفاق بيفتد. اگر زمينهاش باشد، شخصيتها به خوبي باورپذير باشند و شوخي بهدرستي اتفاق بيفتد، چنين شوخيهايي ايرادي ندارد.»
پاي درس حاجآقا دولابي و «يک تکه نان»
«در فيلمنامه «يک تکه نان» ميخواستيم بگوييم مسيري که بشريت ميرود اشتباه است و از منزلگاه و ريشههاي اصلي خودش جدا شده است. معلوم نيست اين آموزشي که به بچهها ميدهند درست باشد. معلوم نيست توصيههاي متداول براي زندگي، مسير درستي باشد. در «يک تکه نان» ميخواستيم نشان دهيم ريشه دروني همه آدمها به نخبهگرايي تمايل دارد. ما با دست خودمان آدمها را به موجوداتي ديگر تبديل ميکنيم وگرنه آدمها براي عميقشدن و بزرگشدن، به سواد به معناي تحصيلات با تلقي روشنفکرانهاش، نيازي ندارند.
فيلم «يک تکه نان»
با همين نگاه، کسي که يک خط نميتواند بخواند، يک دفعه حافظ قرآن ميشود. حسي که در «يک تکه نان» ميبينيد، از جلسههاي آقاي دولابي به دست آورديم. «رضا کيانيان» هم در جلسههاي آقاي دولابي شرکت ميکرد. با هم ميرفتيم. وقتي فيلم را کار ميکرديم، موافق بوديم که شخصيت فيلم بايد حس نزديکي به شخصيت آقاي دولابي داشته باشد. عملا اين کار را کرديم. نوع نگاه و قرائت از موضوعهاي مذهبي در فيلم، از جنس نگاه اوست.»
«دونده ژاپني»
«روستايي که (در فيلم «دونده زمين»)، همه مردم آن بيحال و کِرخت هستند؛ مسئولان وقت هم چون به خودشان گرفته بودند، طبيعي بود که جلوي اکران آن مقاومت ميکردند. فيلم ظاهرا معناي دولت «احمدينژاد» را تداعي ميکرد.»
فيلم «دونده زمين»
«داستان «دونده زمين» از اين قرار است که يک معلم ايراني به اين روستا با مختصاتي که گفتم ميآيد و تلاش ميکند مردم را از آن حالت خمودگي و بيحالي بيرون بياورد و گذشته مردم را به آنها يادآوري کند. همزمان دوندهاي ژاپني که دور دنيا را ميدود، در مسيرش به اين روستا ميرسد. وقتي ميرسد، به او خبر ميدهند که سرطان دارد و زماني که از بيماري خبردار ميشود، نااميد ميشود و تصميم ميگيرد به دويدن ادامه ندهد. اتفاقا به همين دليل فيلم را در ژاپن نشان ندادند. چون ميدانيد که اين داستان واقعي است. حالا اين معلم ايراني است که به او ميگويد آدم نبايد هيچوقت در زندگي نااميد شود. فال حافظ برايش باز ميکند و آن را ميخواند و ترجمه ميکند و دوباره دونده بلند ميشود، پاشنه کفشش را ميکشد و شروع به کار ميکند. نديدن اينها نهايت بيانصافي است. ما ميخواستيم اين تضاد اميد و نااميدي را نشان دهيم و اينکه آدم هميشه بايد تلاش کند.»
«هميشه پاي يک زن در ميان است»
مبناي اين فيلم، کتاب چاپ نشده سيدمهدي شجاعي است که نام فيلم هم از يکي از قصههاي آن گرفته شده است. فضاي فيلمنامه هم وفادار به اتمسفر درون کتاب است که براي من بهشدت جذاب است؛ داستانهايي اجتماعي که سوالاتي را در ميان شخصيتهايي بيان ميکند که لزوما گرايشهاي مذهبي ندارند و آدمهاي معمولي از طبقه متوسط هستند و به تحليل روانشناختي از اين قشر دست ميزند.
فيلم «هميشه پاي يک زن در ميان است»
شبيه به همين کتاب «غيرقابل چاپ» و البته مجموعه طنز «رزيتا خاتون»، «هميشه پاي يک زن در ميان است» هم درعين اينکه وفادار به چنين فضايي است، تجربه تازهاي از لحن، ساختار و بيان متفاوت است. ساختار، به معني مجموعه قصههايي از آدمهاي مختلف است که در هم تنيده شدهاند. در آن زمان هم به اين ساختار در سينما توجه شده بود و من احساس ميکردم که اين فيلم ميتواند تجربهاي متفاوت در ميان کارهايم باشد. از شخصيتهايي استفاده کردم و وارد فضايي شدم که تا حالا تجربه نکرده بودم؛ از جنس کارهاي مذهبي من نبود.»
«از رئيسجمهور پاداش نگيريد»
«شخصيت فيلم «از رئيسجمهور پاداش نگيريد» متعلق به فردي در يک دستگاه دولتي است. با اين حال شخصيت مثبتي است. درموقعيتي قرار ميگيرد و به سفر حج ميرود، منش، کردار و رفتار او را نشان ميدهد.
فيلم «از رئيسجمهور پاداش نگيريد»
زمان شمقدري به اين دليل جلوي نمايش فيلم گرفته شد، نه براي اينکه فيلم صحنههاي غيرقابل پخش داشت. دليل اصلي مخالفت گروه شمقدري با اين فيلم، نوع نگاهش به بدنه دولت و مسئولان آن بود. با تصويري مشکل داشتند که در فيلم از وزير يا کارمند دولت نشان داديم.» «به درخواست خودمان، با آقاي احمدينژاد در اواخر دوران دولت دهم فيلم را ديديم. کاملا به فيلم واقف بود؛ ميگفت منظورت در اين قسمت از فيلم منم؟ ميگفتم بله. بعد از تماشاي فيلم گفت ايرادي ندارد، شما داريد اينطوري به ما انتقاد ميکنيد. همانجا به آقاي «شيخان» سفارش کرد پروانه نمايش فيلم داده شود. پيش آقاي شيخان رفتيم و او به شمقدري زنگ زد اما باز هم پروانه صادر نشد.»
«طبقه حساس»
«در «طبقه حساس» زيادهروي و تندروي در يک حس فطري انساني مثل غيرت مطرح ميشود. خيلي از مفهومهاي مذهبي اين ويژگي را دارند. دليل اينکه گروهي مثل «داعش» تشکيل ميشود اين است که اين اعتقادها چنين توانايي بالقوهاي دارند. بايد نسبت به آن حساسيت نشان داد. دين با اعتقاد ما سر و کار دارد. بخشهايي از آن نيز با مسئوليت دروني آدمها ارتباط دارد. خودبهخود اين اتفاق ميافتد و افراط و تفريط مطرح ميشود. به همين دليل مقابل ولايت اميرالمومنين(ع)، «خوارج» پيدا ميشوند. از زماني که دين ميان مردم رواج پيدا کرد، چنين برداشت و نگاهي مطرح شد. ممکن است به انحراف کشيده شود و تندرويها و تعصبهاي کورکورانه نيز ديده شود. از اين نظر «طبقه حساس» ميخواهد پالايشي را در اعتقاد مذهبيمان ايجاد کند.»
بيشتر بدانيد : اقدام کمال تبريزي بخاطر توهين عجيب مسعود فراستي !
بيشتر بدانيد : ساخت فيلم کمدي درباره مداحان توسط کمال تبريزي !
بيشتر بدانيد : غافلگيريهاي «پاداش» کمال تبريزي!!
بيشتر بدانيد : شيطنت جالب کمال تبريزي در کاخ جشنواره !!
بيشتر بدانيد : کمال تبريزي هرروز نا موفق تر از ديروز! فيلم امکان مينا شکست کامل است
منبع: روزنامه فرهيختگان