آسيب شناسي شيطان پرستي
هنر و سلامت
بزرگنمايي:
چه خبر - بشارت به يک شهروند هزاره سوم، عنواني است که ميتواند در نگاه اول براي هر علاقهمندي به فيلمهاي سينمايي جذابيت داشته باشد؛ خصوصا اينکه چهرههاي نامآوري مانندحميد فرخنژاد، نيکي کريمي، فرخ نعمتي، مهدي احمدي و... هم در اين فيلم نقشآفريني ميکنند و همين ميتواند عامل ديگري باشد براي آنکه مخاطب به استقبال اين اثر سينمايي برود.
به اين دو مورد اضافه کنيد بحث سؤالبرانگيز فرقههاي شيطانپرستي و آنچه اطراف اين موضوع ميگذرد که محوريت اين فيلم بر اساس آن قرار داده شده است. محمدهادي کريمي بعد از برف روي شيرواني داغ، اين بار سراغ سوژهاي رفته که در کنار جذابيت براي مخاطب، بسيار بحثبرانگيز و قابل تامل است. اما اتفاقي که بعد از اکران بشارت... در جشنواره فيلم فجر افتاد نقدهاي بسيار و بعضا تندي بود که بر آن وارد شد! نقدهايي که ريشهاش در سؤالات بيجواب بسياري چراييهاست که مخاطب در فيلم با آن روبهرو ميشود و هيچ پاسخ منطقي براي آن پيدا نميکند. به بهانه اکران اين روزهاي بشارت... دقايقي پاي صحبتهاي کريمي نشستهايم تا اين فيلم را از دريچه نگاه او بهعنوان نويسنده و کارگردان، بررسي کنيم؛ هرچند وي برخي از سؤالات ما را بيپاسخ گذاشت و از آنها عبور کرد.
ايده اوليه براي ساخت بشارت... از کجا در ذهنتان شکل گرفت؟
بعد از برف روي شيرواني داغ چند فيلمنامه براي کار انتخاب کرده بودم و برحسب اولويتهايم جلو ميرفتم، اما متأسفانه نتوانستم برايشان پروانه ساخت دريافت کنم. در آن روزهاي ياس و افسردهحالي، فيلمنامه باريکه راه مزرعه نوشته خانم الهه احمدي به دستم رسيد که داستاني پليسي اجتماعي داشت و در مورد مواجهه زني بود که الهيات خوانده و مبلغه است با گروهي از دانشآموزاني که به يک فرقه خاص گرايش پيدا کردهاند و در محافل شيطانپرستي شرکت دارند و درگير اين ماجرا شدهاند. بعد از اينکه فيلمنامه را خواندم بهرغم آنکه با روح زنانه خوبي نوشته شده بود آن را به کناري گذاشتم چون احساس کردم دغدغه و دلمشغولي من نيست، اما چند روزي که گذشت و در احوالات شخصيام دقيق شدم دريافتم که انگار با موضوع شيطانپرستي خيلي هم بيگانه نيستم. من افسرده و مايوس در نقطه ماقبل عزيمت به شيطانپرستي يا هر چيز ديگري از اين دست قرار دارم و اين ياس من به خاطر بياعتمادي به خداست و اينکه احساس ميکنم قرار نيست هم آدم خوبي باشم و هم حالم خوب باشد و در روزگاري که از ديد من سياهي همه جا را فراگرفته، زيرپايم همه جوره خالي شده است و اين همان چيزي است که شيطان پرستهاهم به آن اعتقاد دارند و دست به دامن نيروهاي شر شدهاند.
با توجه به اين حالات متوجه شدم که آن موضوع دغدغه خودم هم شده و بر اساس اين موضوع جديد، فيلمنامه بشارت... را نوشتم؛ فيلمي که نه پليسي صرف است نه اجتماعي صرف بلکه درونمايه فلسفي دارد که جدال خير و شر آن نقطه عزيمت مينو است؛ زني که با يقين کامل وارد جامعه ميشود اما پس از ديدن همه آن چيزهايي که هيچگاه در مسير هميشگي خانه به حوزه و بر عکس آن را نميديد و نميشنيد به يک شک ميرسد و پس از اين کريدور شک، به يقيني ميرسد که بازيافته و دوباره است. اين برايم ارزشمند بود که محور اصلي داستانم قرار گرفت.
براي نوشتن فيلمنامه چه تحقيقاتي انجام داديد؟
بهعنوان يک پزشک با بسياري از قربانيان اين ماجرا صحبت کردم و تحقيقاتي در اين زمينه داشتم زيرا آنها به من بهعنوان يک پزشک اعتماد بيشتري ميکردند تا يک فيلمساز. خارج از اين تحقيقات ميداني، درباره روانشناسي تشکيل اين فرقهها و روانشناسي و بحث جامعه شناختي علل گرايش جوانان و نوجوانان به گنگها و جداشدن از خانواده و جامعه نيز مطالعاتي داشتم. نتيجه اين تحقيقات شايد در جايي به صراحت از زبان مينو گفته ميشود؛ اينکه اين اتفاق در نتيجه بياعتماد بودن قربانيان به خودشان، خانواده و اطرافيان و به خدا، رخ ميدهد.
قبل از تحقيق تا چه اندازه بر موضوع داستان تسلط و شناخت داشتيد؟
قبل از تحقيق، شناختي در مورد فرقههاي شيطانپرستي و مباني فکريشان داشتم ولي در اين فيلم تحقيقاتم روي چرايي رشد چنين پديده وارداتي در ايران است که مردمانش از ديرباز موحد بودهاند و اهريمن را دشمن خود ميدانستهاند و دشمن خلقت و آفرينش، البته فقط اين فرقه هم منظور من در کلان قضيه نبود زيرا هر روز چيزي مد ميشود و من بايد تحقيق ميکردم. در سيستم کنکور محوري که هيچ مهارت فردي و اجتماعي به دانشآموزان ما نميآموزد و نيازمند تحول است من بايد تحقيق ميکردم، درباره پليسي که خودش به اين نتيجه رسيده که فيلترکردن ديگر فايدهاي ندارد چراکه فيلترشکنها بلافاصله ميآيند.
من براي اين فيلم در مورد خانوادههايي تحقيق کردم که يا بچههايشان را تنها رها کردهاند يا هنوز رگ غيرت را به آنها نشان ميدهند و يا بر هر رفتار بد آنها سرپوش ميگذارند و از در انکار درميآيند. همه اينها را در طراحي شخصيتهايي که در لايههاي زيرين وجود دارند، به تصوير درآوردهام.
فکر ميکنيد ماحصل تحقيقات و آنچه به تصوير کشيدهايد چقدر گوياي موضوع شيطانپرستي است؟
اين فيلم به معلول نميپردازد بلکه نگاهش به علتهاست. شيطانپرستي يک واژه شده که ما با آن خيلي چيزها را سريع محکوم ميکنيم؛ بچهاي که در فيلم قرباني شده با يک انگ شيطانپرست همه ميخواهند از کنارش عبور کنند و بگويند شيطانپرست بوده و خود را کشت يا معتاد به روانگردان است چون شيطانپرست است اما فيلم به روشني و با زبان تصوير نشان ميدهد که چرا شيطانپرست شده. اينکه چرا اين اتفاق افتاده و اين راه را انتخاب کرده براي ما مهم است و آسيبشناسي عضوگيري و عضوپذيري اين فرقهها نيز مورد بررسي قرار ميگيرد علاوه بر اينکه در فيلم نشانههاي اين فرقه و مباني فکرياش بازگويي شده اما در اين مرحله متوقف نميمانيم؛ چرايي نضج اين پديده را ميگوييم و راه حل آن را؛ راه حلي که به اذعان هر عقل سليمي اميد است؛ اميدي که از اعتماد به خدا حاصل ميشود و اينکه با وجود همه سختيها هنوز خدا هست و داوري ميکند.
با توجه به اين تجربه، فکر ميکنيد سينماي ايران تا چه اندازه گنجايش نشان دادن موضوعي مانند شيطانپرستي را دارد؟
سينماي ايران پتانسيل بالايي براي توليد فيلمهاي اجتماعي با نگاه و رويکردي مصلحانه دارد. همانطور که عرض کردم موضوع اين فيلم تنها شيطانپرستي نيست که بگوييم يکي آن را ساخته و موضوع آن مطرح شد و تمام. بشارت... درباره سيستمهاي غلطي است که روي هم همافزايي ميکنند؛ از خانواده و پليس و آموزش و پرورش تا نوجوانان و جواناني تربيت شوند که پناهگاهي جز آغوش شوم فرقههايي از اين دست را نيابند.
نقدي که بر بشارت... وارد ميشود اين است که آنچه به تصوير کشيده شده، نمادهاي ابتدايي و سطحي از شيطانپرستي است با اين موضوع موافق هستيد؟
شايد در مورد ظواهر و نمادها و مناسک اين فرقه همانهايي به تصوير درآمده که خيليهايي که کنجکاو يا محقق بودهاند يا دغدغه داشتهاند، ميدانند اما فيلم از اين ظواهر عبور ميکند و به زبان تصوير ميگويد گاه ميز و موقعيت کاري افراد براي آنها نقش شيطان را دارد و گاه صفرهاي حساب بانکيشان؛ اوج اين نمادپردازي جديد از مفهوم شيطانپرستي و نه ابليس، جايي است که مينو 3عدد، 8 روي تخته ميکشد و ميگويد نماد شيطان است يعني دو چشم و دهان فردي که مايوس و آکنده از خشم است و در لحظات نااميدي مطلق به سر ميبرد. آن گذر از نشانههاي هميشگي و ثابت که شايد عدهاي ميدانند براي رسيدن به نماد جديدي بود که مينو در مفهوم کلي به آن ميرسد.
در کل نقدهاي متعددي بر بشارت... وارد شده بهعنوان کارگردان تا چه اندازه پذيراي اين نقدها هستيد؟ فکر ميکنيد تا چه اندازه منصفانه و چقدر غيرمنصفانه هستند؟
اگر اجازه بدهيد به اين سؤال به خاطر پارهاي مصلحتها پاسخ ندهم چون موضوعاتي وجود دارد که نميتوانم در موردشان حرفي بزنم. به هرحال نقدهاي مثبت و منفي زياد بوده.
در فيلم شما بازيگران چهره و توانايي مانندحميد فرخنژاد، نيکي کريمي، فرخ نعمتي و... حضور دارند آيا اين افراد انتخابهاي اول شما بودند يا تغييراتي در آنچه ابتدا مدنظر داشتيد، به وجود آمده؟ در کنار اينکه تحليلشان از موضوع بشارت در ابتداي کار چه بود؟
همه بازيگراني که در فيلم ميبينيد، انتخابهاي اولم بودند. توانايي اين بازيگران در پديد آوردن نقشها و نيز جسارتي که ميتوانستند در آشنازدايي از نقشهاي قبليشان به وجود بياورند و همچنين ترکيب مناسب آنها در کنار هم، از جمله مواردي بود که من را به جمع حاضر رساند. بهنظرم حضور اين بازيگران در فيلم، منهاي همراه شدن با فيلمنامه به خاطر اعتمادي بود که به من داشتند که همين جا از همه آنها چه افرادي که پشت دوربين بودند و چه آنهايي که جلوي دوربين حاضر شدند و به من اعتماد کردند، صميمانه تشکر ميکنم.
فکر ميکنيد مخاطب توانسته با فيلم ارتباط برقرار کند و انتظار شما را در اين زمينه برآورده سازد؟
بله، فيلم مخاطب خودش را پيدا کرده است؛ آن هم فيلمي که عنوان ميشدفلسفي، سنگين، تلخ و گزنده است. مردم با توجه به فصل اکران و شرايط موجود از اين فيلم بيشتر استقبال کردهاند تا فيلمهايي که به باور بعضيها مخاطب عامپذيرتر بود.
از تبليغات، وضعيت اکران و تعداد سالنهايي که براي نمايش به فيلم اختصاص داده شده راضي هستيد؟
رضايت نسبي است. متأسفانه ما حامي دولتي که تبليغات گسترده براي آثارمان انجام دهد، نداشتيم. گاه ميبينيد در و ديوار شهر براي يک فيلم بهاصطلاح کاغذ ديواري ميشود که البته بهرغم شکبرانگيز بودن خوشحالکننده نيز هست. اينکه تبليغات سينمايي و فرهنگي در سراسر شهر ديده شود مايه خوشحالي است؛ گرچه متعلق به فيلمهاي ديگر باشد و من بينصيب. در اينجا بايد سپاس ويژه از مهندس پرورش، مديرعامل محترم سازمان آبفا داشته باشم که در اين غربت و تنهايي عرضه فيلم بشارت... تعدادي از بيلبوردهاي اين سازمان را براي تبليغات در اختيار ما گذاشت و نيز سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران، اگرچه متأسفانه به خاطر برگزاري جشنواره پرچم، عملا از لطفي که در حمايت از اين فيلم داشتند، محروم مانديم. در مورد سالن هم بايد از مديريت تمامي پرديسهاي سينمايي و سينما فرهنگ و اريکه ايرانيان که تنها امکان رسيدن ما به مخاطبهاي واقعي فيلمهايمان هستند سپاسگزاري کنم. خصوصا از جناب آقاي سعيديپور، مدير پرديس آزادي که مديريت بينظيري در اداره اين مکان فرهنگي دارد.
منبع: hamshahrionline.ir
مطالب پيشنهادي:
نقاشيهاي دختر هنرمند ايراني مشهور به «پيکاسو کوچولو» + تصاويرنرگس محمدي در يک فيلم عاشقانه جديد + تصاويرنخستين عکسهاي مهناز افشار و پانتهآ بهرام در فيلم بيگانه
وقتي تلويزيون به محل فحش دادن مسئولين تبديل ميشود!!مجري مشهوري که مسافرکشي مي کرد!
-
يکشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۵ - ۹:۴۳:۰۶ AM
-
۹۶۲ بازدید
-
-
چه خبر