بزرگنمايي:
چه خبر - پري زنگنه: دنياي بيناها نابيناست
«من نيز پاييزيام. در يازدهمين روز از روزهاي برگ ريزان آذرماه جوانه زدم و قد کشيدم تا فصلهاي ديگر زندگي. چند سالي ميهمان اين دايره خاکي هستم.» سخن از بانو پري زنگنه است؛ «پريرخ شاه يلاني» خواننده شهير ايراني در موسيقي اپرا؛ نام فاميلياش «شاه يلاني» را بهترين ميراث پدربزرگ پدرياش ميداند.
بانوي هنرمندي که هر فصل از زندگياش به مانند قصههايش روايتگر شرحي نو است از آنچه که بر او گذشته است. سبک اپرا ازعلاقهمنديهاي او بود، اما از دانش استادان موسيقي ايراني نيز بينصيب نماند و نخستين رديفهاي آوازي را نزد استاد نصرالله زرين پنجه فرا گرفت. هنر او تنها به آنچه گفته شد خلاصه نميشود؛ بانو پري زنگنه تحول بسياري درموسيقي محلي و فولکلوريک ايران ايجاد کرد و آن را با موسيقي کلاسيک درآميخت. درکتاب «آواز پري ها» اشاره ميکند «از کودکي صداي خوشي داشتم، اما اين انگيزهاي براي خواننده شدن من نبود. من فقط درصدد پرورش اين توانايي برآمده بودم.» عقايد گذشتهاش در انديشههاي امروزش هم نمايان است و براين باور بوده که هر فردي نميتواند از روي علاقه و آرزو يک خواننده خوب باشد بلکه بايد اين استعداد در ذاتش باشد.
اما دنياي نابينايي او رنگ ديگري بر زندگيش زد. سال 1349. در کتاب «آن سوي تاريکي» حادثه آن شبي که «ديگر صبح سپيدي بهدنبال نداشت» را اين گونه شرح ميدهد:
«روزهاي روشن بسرعت طي ميشد تا در شبي تاريک قدم بگذارم... و بازهم پاييز. دنيايي جديد، ناشناخته و پر از صداهاي بيتصوير. در يکي از خيابانهاي فرعي که به جادههاي قديم شميران منتهي ميشد و مرا به خانهمان هدايت ميکرد ميراندم. در يک لحظه ماشين من بر زمين خيس و لغزنده که نور کم چراغها بر آن افتاده بود به سوي ماشيني که در جهت مخالف و در آن سوي خيابان پارک شده بود منحرف شد و باقي زندگي مرا نيز به سمت ديگري منحرف کرد...» و امروز بانو پري زنگنه تمام هم و غمش را براي نابينايان گذاشته و «سفير حسن نيت» است.
پري زنگنه، بانوي اپري ايران
او معتقد است «دنياي بيناها نابيناست». حال خالق صداي ماندگار «گنجشکک اشي مشي» در عمارتي واقع در شمال تهران دنياي روشني را براي خود رقم زده و با کتابها و آلبومهايي که در عرصه موسيقي توليد کرده است بارديگر بينايي را به دنياي تاريک موسيقي امروز ايران ارائه کرده است.
بيشتر بدانيد : پري زنگنه: نابيناني در آوازم تاثير داشته است
گفتگو با استاد پري زنگنه را در ادامه ميخوانيد.
کتاب «آواز پريها» ازجمله آثارمکتوب شاخص پري زنگنه است؛ کتابي که از سرآغاز ورود شما به عرصه موسيقي آوازي تا نحوه آموزش با آشنايي هنرجويان با اين هنر را بيان ميکند. با توجه به اينکه در اين مورد آثار بسيار با شيوههاي متفاوت نوشته و چاپ شده است چه انگيزهاي سبب نوشتن اين کتاب شد؟ آيا تصميم داشتيد شيوه آموزشي خود را ارائه بدهيد؟
درمورد هنر آواز پيش از اينها صحبت شده، اما در کتاب اخيرم به نام «آواز پريها» به نکاتي درخصوص موسيقي آوازي اشاره کردهام که بنا به نظر بسياري از دوستان آهنگساز اين کتاب سندي مکتوب براي موسيقي ايران است.
رشته تخصصي من اپرا است و دراين سبک موسيقي فعاليت کردهام، البته با موسيقي ايراني هم آشنا هستم، ولي دراين زمينه تدريس انجام ندادهام. ناگفته نماند در معرفي آوازهاي محلي ايران هم تلاشهايي کردهام و توانستهام با شيوه جديد نقش کوچکي ايفا کنم که مورد توجه علاقهمندان قرارگرفته است و در اين کتاب به آن اشاره کردهام و بسيار مصر هستم هنرجويان موسيقي و هنرجويان آواز آن را مطالعه کنند چرا که درکتاب «آواز پري ها» در خصوص بنيانگذاري دو کنسرواتواربزرگ در ايران؛ کنسرواتوارعالي موسيقي و کنسرواتوار ملي که بسيار ارزشمند است اشاره کردهام که خواندن آن خالي از لطف نيست. همچنين درمورد هنر آواز آنچه را که آموختهام به زبان نوشتاري بيان کردم. البته هيچ گاه نخواستم خود را يک استاد بدانم بلکه بيشتر يک شاگرد خوب هستم.
پري زنگنه
از نگاه من استاد به فردي اطلاق ميشود که درکار خود نوآوري ايجاد کند و من نوآوري نداشتهام، اما هرآنچه را که در موسيقي آموختهام عيناً به شاگردانم انتقال دادم يا درکتابم به آن اشاره کردم. بخش عمده کتاب «آواز پري ها» اختصاص دارد به سرگذشت موسيقي در ايران، که البته کتابهاي بيشماري دراين مورد نوشته شده، اما ايده و تلاش من اين بوده که موسيقي را به مردم با نثري سادهتر و کساني که حرفهشان موسيقي نيست آشنا کنم. من براين باورم امروزه هنر، مانند گذشته نيست و حتي پا فراتر گذاشته است بنابراين جوانان يا هنرجويان علاقهمند به موسيقي نميتوانند با تمامي هنرهايي که خواهان آن هستند آشنا شوند.
در واقع انگيزه نوشتن اين کتاب را هنرجويان آواز در من ايجاد کردند و براين نظر بودند استقبال از کلاسهاي آزاد موسيقي بسيار شده و به همين نسبت معلمان کلاسهاي خصوصي فرصت چنداني براي آموزش ندارند تا آنچه را که براي يک هنرجو لازم است بويژه هنر آواز به او آموزش بدهند؛ بنابراين لازم دانستم اطلاعات اوليهاي که به شاگردانم ميآموختم به طور فشرده در اين کتاب بگنجانم.
آغازگر کتاب «آواز پريها» گذري به زندگي هنري خودم است وهميشه از خواندن آن لذت ميبردم. دراين کتاب از ورود من به هنرستان موسيقي، اينکه مشوق من چه کساني بودند و آيا مصمم به خوانندگي بودم يا خير اشاره شده است. شايد عجيب باشد بدانيد هيچ علاقهاي به روي صحنه رفتن نداشتم، ولي چون اين توانايي فيزيکي را در خود ميديدم آن را انتخاب کردم، موضوعي که در کلاسهاي آواز به شاگردانم بسيار تأکيد داشتهام.
البته همه افرادي که انگيزه آوازخواندن دارند مورد تأييد من نيستند و درکلاسهايم نميپذيرم چرا که ميدانم يک هوس و آرزو بوده و اينکه تنها بخوانند تا مشهور شوند. اغلب اين افراد استعداد و جوهره ذاتي ندارند و به آنها توصيه ميکنم - بويژه خانمهايي که مادر هستند- ابتدا همان بانوي خانه دار باشيد و تنها هنر را در موسيقي نبينيد، يک مادر يا همسرخوب بودن هم هنر است.
پري زنگنه، بانوي اپري ايران
به عقيده من هميشه خواستن توانستن به دنبالش نيست شما زماني ميتوانيد بهدنبال آن توانايي باشيد و از پس آن بربياييد که با آن زاده شدهايد. هيچ يک از خوانندگان بزرگ دنيا از کودکي و نوجواني نگفتهاند که ميخواهند يک خواننده بزرگ شوند، بلکه هنر در صدا و ديگر هنرهايشان خود به خود تراوش کرده است. همچنين در کتاب «آواز پريها» اشاره به هم ميهنان ارمني خود کردهام که چه نقشي در موسيقي در ايران داشتهاند. معلمان، استادان و کساني که از اروپاي شرقي به ايران آمدند و مدرس شدند.
سبک موسيقي که در آن فعاليت ميکنيد اپرا است يا کرال يا يک سبک منحصر به فرد بوده است؟
من نافي هيچ موسيقي خاصي نيستم. ازکودکي با موسيقي مملکتم آشنا بودم وهستم و به خوانندگان روز بسيارعلاقهمند بودم. آشنايي من با هنر آواز به دوران کودکيام برميگردد درواقع از کودکستان تا دبيرستان بدون آنکه بخواهم استعداد و هنرم در آواز شکوفا شده بود.
از نوجواني درکلاسهاي مختلف آوازسنتي شرکت کردم، اما به خاطرتغيير مسير زندگيام توقف ايجاد شد. آن زمان به مدت دو سال و نيم در ژاپن نزد داييام زندگي ميکردم که البته سبب شد با فرهنگ اين کشورخواه ناخواه آشنا شوم. در آنجا رشته گلآرايي را فرا گرفتم که اتفاقاً کتابي هم دراين زمينه نوشتهام.
در 19 سالگي وقتي به ايران بازگشتم کلاسهاي اطلاعات بانوان را اداره کردم و گل آرايي آموزش ميدادم. البته پيش از من ديگر استادان، گل آرايي را درکلاسها تدريس ميکردند. بعد ازبازگشت به ايران به هنرستان عالي موسيقي معرفي شدم و درکلاس استادم «اِولين باغچهبان» رشته اپرا را آموختم. رشتهاي قديمي که ازقرنها گذشته درکشورهاي اروپايي بخصوص فرانسه، ايتاليا، اتريش و آلمان تدريس و اجرا شده است تا آنکه بالاخره يک روز رشته اپرا هم به ايران رسيد و استادان آن را تدريس ميکردند. با افتتاح تالار رودکي، اپراي بزرگ ايران نيز برپا شد و هنرمندان بينالمللي به کشورمان دعوت شدند که البته اين افتخار را داشتم اولين کنسرتم را روي صحنه تالار رودکي اجرا کنم، کنسرتي که عوايد آن به نفع مسائل فرهنگي (روابط فرهنگي نابينايان) اختصاص يافت.
پري زنگنه، بانوي اپري ايران
من به رشته موسيقي اپرا بسيار علاقهمند بودم و البته بعد از آموختن آن، شانس کمتري در بازي کردن روي صحنه داشتم. اپراهايي هستند که بهصورت ايستاده و بدون اکشن اجرا ميشود که به آن اوراتوريو ميگويند مثل کارمينا بورانا و کنسرتهاي بيشماري که در اطراف ايران به نفع جامعه فرهنگي نابينايان برگزار کردهام.
من در زمينه موسيقي محلي هم بسيار فعاليت داشتم و چندين صفحه از آوازهاي محليام در کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان ضبط شده است. ناگفته نماند در آوازهاي محلي ايران خوانندگان اصيل و شناخته شده بسياري حضور دارند که آثار بي شماري از آنها منتشرشده است، بخصوص از اهالي شهرها و روستاها که بهتر از هر کسي آوازهاي محلي را اجرا ميکنند.
بخش ديگر يا بهتر است بگوييم قسمت دوم زندگي شما در کتاب «آن سوي تاريکي» بيان شده؛ دوراني سخت که اتفاقات بسيار خوبي درآن رقم خورده و مسير روشني در زندگي هنري شما ايجاد کرد. دراين کتاب مسأله نابينايان چقدر مورد توجه شما بوده است؛ به نظرشما اگراين اتفاقات پيش نميآمد آيا از نگاه يک هنرمند توجهي به اين موضوع ميشد؟
مسألهاي که بسيار نسبت به آن تعصب دارم و علاقهمندم نابينايان است و جاي خوشحالي و اميدواري است که همواره مردم را متوجه نابينايان کردهاند بخصوص که چندي پيش مراسمي با اين موضوع و در بزرگداشت استاد محمد خزائلي برگزار شد. توصيه من به مردم اين است که کتاب «آن سوي تاريکي» را مطالعه کنند و با دنياي نابينايي آشنا شوند. به هر حال مسألهاي است که ممکن است به سبب پيرچشمي، تصادفات يا سالمندي براي همه پيش بيايد. چشم هم عضوي از بدن است که فرسوده ميشود.
آشنايي با دنياي نابينايان ودنيايي که کم و بيش در کنار همه ممکن است وجود داشته باشد جاده زندگي را براي نابينايان روشنترميکند. به اعتقاد من دنياي بيناها نابيناست.
اما اينکه چگونه هنر خود را در خدمت جامعه نابينايان به کار گرفتم بايد بگويم بعد از سانحه تصادف و بازگشت دوبارهام به دنياي موسيقي، پزشک معالجم دکتر مسعود ضرابي راهنماي بزرگي در زندگي من بودند و من را به مدارس نابينايان ايران رهنمون کردند و درآنجا با استاد خزائلي آشنا شدم. استاد بخوبي دانستند که من ميتوانم مفيد باشم.
اولين کنسرتي که برگزار کردم درآمد حاصل از آن را با استاد خزائلي در ميان گذاشتم. البته مبلغ ناچيزي بود حدوداً 60-50 هزار تومان. درابتدا تصميم داشتيم مدرسه بسازيم، اما اين مبلغ کفاف ساخت را نميداد بنابراين استاد پيشنهاد کردند يک دستگاه تلفن زيمنس که مجهز به زنگ براي نابينايان است به ايران وارد کنيم و اتفاق مهمي بود که مبتکر آن استاد خزائلي هستند.
خوشبختانه درحال حاضر نابينايان با پيشرفتهاي جديد تکنيک و تکنولوژي روبهرو هستند و افراد مؤثر، فعال و دانشمند در جامعه نابينايان حضور دارند که هر کدام دکتر، معلم، وکيل يا استاداني شاخصاند که فخر جامعه بشريت هستند. بسيار خوشحالم مدت کوتاهي در خدمت استاد خزائلي بودم و در کنارشان آموختم وجاي خرسندي است کتابخانه ملي ايران مراسمي را در بزرگداشت اين استاد بزرگ برگزار کردند. البته در برنامهاي که چندي پيش برپا شد متأسفانه دعوت نشدم و حضور نداشتم شايد خوانندگي من براي دوستان خوش نيامده است در صورتي که هميشه مورد احترام دولتهاي ايران بوده و هستم و ازاينکه حمايت و رسيدگي به نابينايان دارند قدرداني ميکنم.
پري زنگنه، بانوي اپري ايران
البته از رئيس جمهوري وقت و گذشته تقاضا داشتم سازماني مستقل مانند يک وزارتخانه براي نابينايان ايجاد کنند تا سازمانهاي مردم نهاد (NGO) تکليف خود را بدانند و با داشتن يک مؤسسه بسيار وسيع مسائل خود را مطرح کنند البته نه اينکه زير پرچم سازمان بهزيستي قرار داشته باشند چرا که بهزيستي براي آسيب ديدگان عضوي است در صورتي که نابينايان در فهرست آسيب ديدگان عضوي قرار ندارند. رسيدگي به NGOها خواستههاي قانوني و فرهنگي نابينايان است. اميدوارم اين آرزوي من به ثمر بنشيند و برآورده شود. خوشبختانه درحال حاضر کشورمان پا به پاي دنيا در حرکت بوده و فعاليتهايي که در خصوص نابينايان انجام ميگيرد رضايت بخش است. اکنون دولت، ملت و حتي خود نابينايان جا پاي کساني گذاشتهاند که در گذشته براي نابينايان زحمت کشيدند و نامشان هميشه زنده است.
با توجه به تبحر و تجربه شما ارزيابي تان از موسيقي ايران بويژه موسيقي آوازي امروز ما چيست! آيا بعد از انقلاب شرايط موسيقي تغيير کرده و بهتر شده است؟
هيچ گله و شکايتي دراين باره ندارم چرا که به عقيده من کلاسهاي موسيقي مملو از هنرجويان مشتاق آواز است بويژه خانمها که علاقه بسياري نشان ميدهند. موسيقي رديف خواني بسيار رونق داشته و همه چيز خيلي خوب پيش ميرود. در رشتههاي مختلف موسيقي انرژي مثبت ديده ميشود و هيچ پسرفتي نداشتهايم و حتي نوآوريهايي وجود دارد. البته اين جبر زمان است و به دوراني رسيدهايم که ديگر مردم به آنچه در گذشته ميدانستند بسنده نميکنند. اخيراً مايههاي موسيقي ايراني در رسانهها و دنياي مجازي کم و بيش شنيده ميشود. من هيچ توقف و نقطه تاريکي نميبينم وبسيار به آينده موسيقي ايران خوشبين هستم.
مشکلي که درموسيقي بانوان به وفور ديده ميشود نبود خلاقيت و نوآوري است. اکثريت کنسرتهايي که ويژه بانوان خواننده است بازخواني آثاري است که طي سال چندين و چند بار شنيده ميشود. شايد بخشي از اين مسأله محدوديت موسيقي براي بانوان و نبود يک آهنگساز باشد، اما در واقع تلاش چنداني هم براي بهتر شدن ديده نميشود.
شخص شما بهعنوان يک بانوي هنرمند ابتکارات نويني در موسيقي آوازي ايجاد کرديد و توانستيد موسيقي فولک را بهصورت کلاسيک اجرا کنيد، اتفاقي که در موسيقي ايران و بويژه موسيقي بانوان کمترديده شده يا اصلاً ديده نميشود. ما نميتوانيم در موسيقي رديف دستگاهي تغييراتي ايجاد کنيم و تنوع بهکار ببريم. اتفاقاً به اعتقاد من موسيقي بانوان پيشرفت خوبي داشته و خانمها علاقه بسياري نشان ميدهند و جاي بسي خوشبختي است که فکرهاي تجارتي يا شهرت در آنها کمتر ديده ميشود و معلمها با علاقه کار ميکنند. نکته ديگر اينکه بيشترآثار موسيقي و آوازهايي که امروزه شنيده ميشود رجوع به دوران خيلي قبلتر است و اين جاي اميدواري است.
البته بازهم تکرار ميکنم استعداد اوليه ملاک است و معلمان بايد به پرورش اين استعدادها بپردازند. در مورد آوازهاي محلي هم بايد بگويم اين آوازها تنها سبکي است که همگان ميتوانند روي آن کار کنند و به سبب اينکه با آلات و ادوات مختلف سر و کار دارد ميتوانيم تغييراتي در آن ايجاد کنيم. من براين نظرم آوازهاي محلي هنر گستردهاي است و ثروت يک کشور است و بايد حفظ شود.
اغلب اجراهاي ارکسترهاي ايران، بازخواني آثار هنرمنداني، چون اديب خوانساري، بنان، حسين قوامي، روحالله خالقي، فرامرز پايور و... بوده است. بهعنوان يک بانوي هنرمند هيچ گاه خواسته ايد آثار خوانندگاني، چون دلکش، قمرالملوک وزيري يا الهه را بخوانيد و اجرا کنيد؟
اتفاقاً مدتها در اين انديشه بودم و تصميم داشتم با شيوه خودم اين کارها را اجرا کنم. ايرادي هم به اين کار نيست، اما گاهي برخي از بانوان خواننده حتي خوانندگان آن سوي آب شهرت و تلاش خود را در اجراي اين کارها گذاشتهاند و مديون يکي- دو خواننده هستند. به شخصه تعصب بسياري به چندين خواننده قدر ايراني دارم؛ از قمر الملوک وزيري تا دوراني که خودم فعاليت ميکردم.
هنرمندان خانمي که صداي هيچکدامشان شبيه يکديگر نيست و هر کدام ستاره درخشان خود هستند و سبک آواز و موسيقي شان مختص به خود بوده و معتقدم اصالت کارهاي اين خوانندگان را بايد حفظ کرد، اما متأسفانه ميبينم که دوستان خواننده با چه علاقهاي که باعث مباهاتشان هم هست از کارهاي آنها تقليد ميکنند و مانند همانها را ميخوانند و نميپسندم جا پاي آنها بگذارم. اما در مورد اجراي آثار اين بزرگان بايد بگويم بهدنبال تنظيمکننده و آهنگسازي هستم که مورد پسند و سبک کاري من باشد تا يکي- دو خطي از هر خواننده در يک دستگاه خاص با سبک آوازي خودم بهعنوان قدر داني از اين بزرگان اجرا کنم. لازم به ذکر است قرار است در آيندهاي نزديک سمفوني خيام به آهنگسازي دکتر شاهين فرهت را روي صحنه ببريم و تصميم داريم از خوانندگان مطرح روز ايران دعوت شود تا قطعهاي را که پيش از اين آقاي حسين سرشار خوانده بودند اجرا کنند.
بخش ديگر فعاليتهاي شما تلاشهايي است که در مورد کودکان و نوجوانان انجام گرفته است حالا چه در قالب کتابهاي شعر و چه آلبومهاي موسيقي. آيا اين آثار بويژه اشعارتان نشأت گرفته از دوران کودکي شما بوده است؟
بله بسيار. تا حدي که فکر نميکنم بتوانم بارديگر اين کارها را تکرار کنم. کتابي در خصوص کودکان نوشتهام با عنوان «پري قصهها» که شامل هفت قصه است و هر کدام از آنها را براي تدريس در مهد کودکها و دبستان مفيد ميدانم چرا که آنقدر آموزش در آن گنجانده شده است که وقتي ميخوانم لذت ميبرم. من اين کتابها را با سبک خاصي نوشتهام تا کودکان بتوانند بخوبي آن را حفظ کنند و با آن آشنا شوند. محتواي تمامي اين هفت کتاب قصههايي است که از روستاها و آباديها شنيدم و خودم شاهد آن بودم و لذت ميبردم. من اين کتابها را آنقدر براي دل خودم نوشتهام که ديگر فکر نميکنم تجديد شوند شايد اگر يک پري زنگنه ديگر به دنيا بيايد.
آن طور که بايد و شايد کتاب يا آلبوم موسيقي با گروه سني کودکان توليد نميشود آيا تمايل داريد اين کتابها را بهصورت موزيکال اجرا کنيد؟
البته، اما به ذهن سپردن همه آنها مشکل است و ساخت آهنگين يا انيميشن آن بسيار زمانبر خواهد بود. البته برخي از اين اشعار، چون «گلهاي خوب دوستي» را ميتوانند بهصورت تصويري و موزيکال براي کودکان اجرا کنند. کتاب ديگري دارم در مورد نامهاي دختران و پسران که 5 سال جمعآوري آن طول کشيد با نام «آواي نامها از ايران زمين» که در پيشگفتار اين کتاب يک خط به تقليد از شاهنامه فردوسي نوشتهام البته تأکيد ميکنم کسي نميتواند مانند شاهنامه شعر بگويد و در تاريخ اتفاق نخواهد افتاد. من درکتابم بهعنوان يک کار کوچک نوشتهام «بسي رنج بردم در اين سال پنج زنام آفريدم کتابي چو گنج».
در سالهاي اخير رسانه ملي نقش مؤثري در تغيير ذائقه شنيداري مردم داشته است بهطوري که سبک انتخاب و سليقه موسيقي نسل جوان تغيير کرده است، دراين مورد نظر شما چيست؟
از نگاه من هيچ ايرادي ندارد اگر صحبت از ابتکار ميکنيم امروز زمان آن است. در حال حاضر خوانندههاي بسياري هستند که با سازهاي مختلف سبکهاي جديدي ارائه کردهاند و نوآوري ميکنند که برخي از آنها کارهاي بسيار پسنديدهاي است. هر موسيقي سبک خود را دارد نبايد بگوييم مردم حتماً بايد رديف خواني يا آوازهاي محلي بياموزند.
آيا تصميم داريد در زادگاه خود کاشان اجراي کنسرت داشته باشيد؟
بله حتماً البته بستگي به اين دارد که وزارت ارشاد چه تصميمي بگيرد. من در شهرهاي مختلف ايران با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي اجراي برنامه داشته ام. اما يکي از فعاليتهاي آيندهام که انشاءالله بزودي به سرانجام ميرسد برپايي يک گالري در شهر کاشان است تا جوانان هنرمند آثار خود را اعم از نقاشي، قاليبافي، عکاسي هنرهاي دستي و... دراين گالري به نمايش بگذارند و اميدوارم در کنار ديگر حرکتهاي فرهنگي کشورمان اين اتفاق هم به سرانجام برسد.
حافظ موسيقي آوازي
محمد سرير آهنگساز و موسيقيدان| آموزش درحوزه موسيقي آوازي به دو بخش تقسيم ميشود؛ موسيقي رديف - دستگاهي و موسيقي کلاسيک. در بخش موسيقي رديف دستگاهي فعالان بسياري بودند که آموزشهايشان بيشتر در حوزه رديف بود نه صداسازي؛ حوزهاي که قرابت بيشتري به موسيقيهاي کلاسيک غرب داشت و ميتوان شناخت عميق تري هم نسبت به آن موسيقيها پيدا کرد.
در رديف خواني تأکيد بر شناخت دستگاههاي موسيقي ايراني و موسيقي آوازي ايران بود و خوانندههاي بسياري طي دهههاي مختلف در اين حوزه فعاليت داشتند، اما موسيقيهايي که از تکنيک کلاسيک غرب استفاده ميکردند، بويژه در بخش موسيقي نواحي يا موسيقي کلاسيک به آموزشهاي بيشتري نيازمند بود که البته تعدادي از اين علاقهمندان براي تحصيل به خارج از ايران رفتند. ناگفته نماند هنرستان موسيقي ايران هم کمک شاياني داشت و در اين خصوص آموزشهاي بسيار خوبي هم داده شد، حتي براي آنهايي که علاقهمند به ادامه تحصيل درخارج از ايران بودند زمينهها و امکان علاقهمندي فراهم شد.
زماني که ارکسترسمفونيک در ايران فعال شد آوازهاي بخش موسيقي کلاسيک طرفداران بسياري پيدا کرد و خواستار شرکت در اين کنسرتها بودند، شناختي از موسيقي پلي فونيک مغرب زمين دراين آوازها نهفته بود و برخي از اين آهنگسازان که دراين زمينه فعاليت ميکردند تقليدي از کارهاي فولکلوريک در آثارشان ديده ميشد. خوانندگان فعالي، چون مينو جوان، منصوره قصري و... که همراه با نوازندگي علاقهمند بودند در زمينه اپرا هم تحصيل کنند.
خانم پري زنگنه هم از جمله افرادي بود که فعاليتهايي در اين عرصه داشتند و نزد اين استادان در هنرستان موسيقي تحصيل کردند و اين رشته را ادامه دادند، بويژه در ارائه موسيقي فولکلوريک ايران با تکنيک کلاسيک که هم طرفداران بسياري داشت و هم به ارتقاي موسيقي ملي کمک ميکرد تا آنجا که علاقهمندان به اين سبک موسيقي در خارج از ايران هم از اين هنر بهرهمند ميشدند و همين امر سبب شد دامنه شهرت و حضور موسيقي ايراني نسبت به گذشتههاي دور بسيار گستردهتر شود.
بانو پري زنگنه کارهاي بسيار متنوعي چه درحوزه موسيقي کلاسيک و چه در موسيقي فولکلور توليد کردهاند که علاقهمندان بسياري داشت و با توجه به شرايط خاص فيزيکي که براي ايشان به وجود آمد تسهيلاتي هم فراهم شد تا از صداي اين هنرمند بزرگ استفاده بيشتري شود و در شرايطي که محدوديتهايي براي موسيقي بانوان وجود داشت، ايشان توانستند حضور روشنتر و آزادي بيشتري داشته باشند و کارهاي درخشاني هم ارائه کردند بويژه اينکه در دوره تحصيل در هنرستان توانسته بودند تکنيکهاي مختلف موسيقي را آموزش ببينند.
به اعتقاد من با حضور اين خوانندگان چشمانداز تازهاي در حوزه موسيقي آوازي ايجاد شد و در دوره معاصر حضور هنرمنداني، چون پري زنگنه باعث شد بسياري از خوانندگان زن و مرد علاقهمند شوند که در چارچوبهاي مشخصتري آواز ارائه بدهند.
پري زنگنه با وجود نابينايي انرژي تازهاي به هنر بخشيد و اين درس مهم و آموزندهاي است براي اينکه بتوانيم از اتفاقات منفي بهرهبرداري مثبت داشته باشيم، اين اتفاق مانع فعاليت و گوشهگيري اين بانوي هنرمند نشد و ايشان فعاليتهاي خود در زمينه موسيقي آوازي را همچنان ادامه دادند و امروز هم مصرانه پيگير هستند. پري زنگنه با وجود شرايط متفاوت و سختي که براي او ايجاد شده، با تلاش مضاعف توانست فعاليتهايش را گسترش دهد، کماکان که به نوشتن کتاب در اين زمينه و اجراي برنامههاي مختلف مشغول است بهعنوان حافظ موسيقي آوازي کارهاي خود را دنبال ميکنند. ايشان خدمات بسيار ارزندهاي در زمينه موسيقي فولکلور و همچنين نشر کتابهايي در خصوص موسيقي کودک داشته و مسير تازهاي را براي بانوان و تقويت حضور فعالانه نسل جوان داشتند.
بيشتر بدانيد : بانوي اُپراي ايران پس از نابينايي
بيشتر بدانيد : مرگ شاعر گنجشکک اشي مشي !؟
منبع: روزنامه ايران