بزرگنمايي:
چه خبر - گفت و گو با مهدي پاکدل
او در کنار بازيگراني همچون بهناز جعفري، شهروز دل افکار و… «رومئو و ژوليت»ي را بر صحنه خلق مي کند که اقتباس کوشکي و حسيني است و صحنه آن با گردونه اي عظيم الجثه و مخاطره انگيز سروکار دارد. با مهدي پاکدل درباره «روموليت» گفت وگو کرديم.
نمايش «روموليت» واجد چه ويژگي هايي بود که پذيرفتيد در آن بازي کنيد؟
به اين خاطر که کار تئاتري ام با «سياها»ي حامد محمدطاهري که نمايشي تجربي بود شروع شد، هميشه فرم و حرکت در اجرا برايم جالب بوده. سال ها بود که از فضاي اين شکل از تئاتر دور بودم و چون کارهاي قبلي آقاي کوشکي را ديده بودم و با سبک تجربه گرايانه کارشان آشنايي داشتم، از سبک و شيوه اجرائي شان و نگاهي که به تئاتر دارند خيلي خوشم مي آمد. اينکه از فرم به محتوا مي رسند برايم خيلي جالب بود. بنابراين وقتي که به من پيشنهاد دادند، با خوشحالي پذيرفتم. دوست داشتم رومئو را با ايشان تجربه کنم، با اينکه شايد 38 سالگي براي اين تجربه کمي دير باشد! (با خنده)
حضور در يکي از معروف ترين نمايش نامه هاي شکسپير و ايفاي يکي از معروف ترين کاراکترهايش براي شما چه ويژگي اي داشت؟
چند نقش در نمايش نامه هاي شکسپير هست که هميشه دوست داشتم بازي شان کنم، رومئو يکي از آنها بود.
اين کاراکتر چه ويژگي اي براي شما داشت؟
وقتي اصل متن شکسپير را مي خواندم (و نه اقتباس آقاي کوشکي) براي من اين نقش هميشه يک معنا داشت، آن هم ثابت قدم ماندن در عشق تا پاي مرگ بود؛ پايمردي در عشق، تا جايي که فقط مرگ بتواند تو را از معشوق جدا کند. در متن شکسپير، مثل داستان عشاق معروف ما؛ خسرو و شيرين، شيرين و فرهاد، ليلي و مجنون و… همه اينها سرنوشت يکساني داشتند؛ با مرگشان عشق را جاودانه کردند و با نيستي خودشان عشق را در تاريخ براي بشر زنده نگه داشتند. اين جنبه از کاراکتر رومئو هميشه برايم جالب و مورد توجه بود. آقاي کوشکي هم در اقتباسشان اين بُعد را پررنگ کرده بودند و اين رومئو باب طبع من بود.
چه کاراکترهاي ديگري از نمايش نامه هاي شکسپير هست که دوست داريد بازي کنيد؟
يکي هست که دوست دارم وقتي پير شدم، حتما بازي کنم، البته اگر پير شدم؛ شاه لير. يکي ديگر که خيلي دوست دارم بازي کنم، ياگوي نمايش نامه اتللو است. هملت را دوست ندارم بازي کنم! چون خيلي سخت است. جنوني دارد که نمي دانم از نظر رواني چه اتفاقي براي کسي که آن نقش را بازي مي کند مي افتد! ولي خوب که فکر مي کنم مي بينم دوست دارم هملت را هم بازي کنم. دوستش دارم، ولي از آن مي ترسم.
درباره تجربي بودن اين نمايش صحبت کرديد که ترغيبتان به حضور در آن کرده است. شما در اين نمايش روي سازه اي غول پيکر و گردان بازي مي کنيد که بين زمين و هواست. حضور روي اين گردونه شما را نترساند؟ حتي در لحظاتي ممکن است تماشاگر دل نگران شما باشد که مبادا از گردونه بيفتيد.
در تئاتر، هر کار جذابي که مخاطب آن را دوست بدارد، نيازمند کمي جادوست. ما بايد مخاطب را جادو کنيم و صحنه اي که مصطفي کوشکي طراحي کرده بود و آن سازه عظيم، اين ويژگي را داشت. ما آن قدر با اين گردونه تمرين کرديم که ديگر خيالمان راحت است که اتفاقي نمي افتد و بر آن مسلط شده ايم. خيلي برايم جالب بود که گردونه اي که آقاي کوشکي طراحي کردند، در همه لحظات اين نمايش کار مي کند و مورد استفاده قرار مي گيرد و جذاب هم هست. من چالش روي صحنه را دوست دارم و از آن استقبال مي کنم. بازيگري براي من فقط گفتن يک سري ديالوگ روي صحنه نيست؛ اتفاقي که بعضا در تئاترها مي افتد. تئاترهايي مي بينيم خالي از تصوير، خالي از مفهوم و فقط بازيگراني روبه رويمان مي ايستند و حرف مي زنند! اين نوع اجراها براي من هيچ جذابيتي ندارند و هيچ يک از تئاترهايي هم که بازي کرده ام اين طوري نبوده اند. هميشه به دنبال يک جادو در نمايش بوده ام، چون اين جادو تنها ويژگي اي است که تئاتر را از سينما و باقي هنرها جدا مي کند. شما در تئاتر مي تواني در عين بي چيزي، بدون هيچ چيزي، تنها با حضور جسمي بازيگر و يک فضاسازي درست، جادو بسازي! بنابراين حضور در نمايش روموليت و بازي با گردونه براي من چالش جالبي بود. دلم مي خواست حتما آن را تجربه کنم.
يکي از نکات درخور توجه اين اجرا و اقتباس مصطفي کوشکي التقاط کمدي و تراژدي است. مخاطب حين تماشاي يکي از مرگ بارترين تراژدي هاي تاريخ نمايش، جاهايي قهقهه مي زند. خود شما چقدر موافق اين رويکرد به متن «رومئووژوليت» بوديد؟
تراژدي را به طور صرف دوست ندارم. کمااينکه در متن اصلي شکسپير هم جاهايي ما بامزگي مي بينيم. خود شکسپير هم تا حدي اين التقاط را رعايت کرده است؛ مثلا در فضاهايي که مرکوتيو مي سازد در نمايش، ما لحظات کميک و بامزه و شوخ مي بينيم. من اين التقاط را مي پسندم و به نظرم درست کار کرده، چون مخاطب با علم به اينکه تراژدي مي بيند، مي خواهد لحظات شيرين و خوشايندي هم داشته باشد. اين جوري اتفاقا ضربه تراژدي هولناک تر هم هست.
در نهايت نسبت اين اجرا را با وضعيت روز جامعه چه مي دانيد؟
مسئله اي که در جامعه هويداست: ما کمبود عشق داريم. رمز جاودانگي آثار شکسپير همين است که روي خصائصي از بشر دست گذاشته که ازلي- ابدي اند. نياز بشر به عشق هميشگي است و به نظرم در جامعه امروز ايران به شدت اين کمبود عشق مشاهده مي شود. دوست داشتن در جامعه ما خيلي کم رنگ شده و تماشاگر ممکن است با ديدن اين نمايش نهيب بخورد و کمبود عشق را در زندگي و رفتار روزمره اش احساس کند.
گزارش: عسل عباسيان
منبع: روزنامه شرق