بزرگنمايي:

چه خبر - تحليل روانشناسانه شخصيت هاي سريال شهرزاد

پس از سه سال، قسمت آخر سريال شهرزاد به نقطه پاياني رسيد. سريال جذاب و پر بيننده اي که از لحاظ روان شناختي، قابل بررسي و تامل است. شايد يکي از متفاوت ترين سوالات که براي مخاطبان اين سريال بعد از پايانش ايجاد شده، اين باشد: «چرا بيش از اين که شيفته شخصيت روشنفکر داستان يعني فرهاد باشيم، قباد که شخصيت ضدقهرمان اين سريال بود، براي مان دوست داشتني تر است؟» . سير تحول شخصيتي قباد و دلايل اين که قباد عاشق شهرزاد و شهرزاد عاشق فرهاد شد هم از ديگر سوالاتي است که به آن ها پاسخ خواهيم داد.

سريال شهرزاد داراي کنش ها و واکنش هاي زياد رواني بين نقش هاي اصلي اش بود و اصلي ترين فاکتور جذابيت اين سريال، موضوع آن يعني انتخاب بود. انتخاب اين که کدام يک براي شهرزاد مناسب تر است، چه از نظر عقلي و چه از نظر احساسي. از نظر احساسي، فرهاد اهل شعر و شاعري بود و به شخصيت شهرزاد نزديک بود. اصولا دختران جذب چنين شخصيت هاي آرام، احساسي، شاعرمسلک و به دور از ماديات و سياست بازي مي شوند. در اين بين روحيه قباد مستعد لطيف بودن بود اما چون در محيط نامناسب رشد کرده بود، به نوعي قرباني شد. اصرار قباد به داستان خواندن شهرزاد در قسمت هاي مختلف سريال، گوياي مستعد بودن روحيه قباد در اين زمينه است. از طرف ديگر قباد، قرباني سياست بازي هاي بزرگ آقا و دخالت وي در انتخاب هايش شد مثلا اين که بايد با شيرين ازدواج کند تا خاندان ديوان سالار پا برجا بماند و بعدها بايد با شهرزاد ازدواج کند که نوه هايش هم به سلطنت ادامه دهند.

قباد از ابتداي داستان، فردي منفعل بود. بايد کارها را برايش ديکته مي کردند. او مستقل نبود چون هميشه برايش انتخاب مي کردند و به جايش تصميم مي گرفتند. اين شخصيت نشئت گرفته از يک شخصيت ضعيف است. اگر نقش پدر در دوران کودکي و نوجواني ضعيف و کمرنگ باشد، در بزرگ سالي شاهد چنين شخصيتي هستيم. اما روند عاشق شدن قباد که پيش آمد، همه چيز عوض شد. در اين سريال، شاهد آن بوديم که شخصيت منفعل و ضعيف قباد تغيير کرد و کساني که به نوعي اعتماد به نفس قباد را مي گرفتند (بزرگ آقا و شيرين)، ديگر تاثيري در زندگي وي نداشتند. قباد در پي خشم شديدي که به شيرين داشت، او را راهي تيمارستان کرد و به دليل اين که يک عمر به خاطر او اعتماد به نفسش را از دست داده بود، شيرين را زير پا له کرد.

تلاشي که قباد براي به دست آوردن عشق خود يعني شهرزاد کرد، هيچ گاه فرهاد براي تماشاگر به مرحله بروز نرساند. حتي بعد از اين که شهرزاد به ديدنش آمد (در آمفي تئاتر)، او را با حرف هايش طرد کرد. اين رفتارها باعث مي شود تا ما از ديدن قباد، احساس بهتري پيدا کنيم. در ضمن، مخاطب دلايل بسياري از رفتارهاي بد و نامناسب قباد را که گذشته اش بوده، مي داند. بنابراين فقط بر اساس شرايط فعلي او، شخصيتش را قضاوت نمي کند. اما شايد بپرسيد که چرا بيشتر ما دوست داشتيم که به جاي قباد، فرهاد مي مرد؟ ! اصلي ترين دليلش اين است که در ماجراي يک مثلث عشقي، فردي که تلاش بيشتري مي کند و در آخر ناکام مي ماند، بدون توجه به بسياري از شاخص ها و ويژگي هاي اخلاقي اش، دوست داشتني تر مي شود. در اين بين بازي بهتر شهاب حسيني در برابر لحن يخ زده بازي مصطفي زماني هم بي تاثير نبود.

قباد عاشق شهرزاد شد چون شهرزاد نيمه گمشده وجود قباد بود. قباد در ناخودآگاهش هميشه عاشق اين بوده که شخصيت مستقل، رهبر و مهربان داشته باشد مثل شهرزاد. وقتي قباد با اين شخصيت مواجه شد، عاشقش شد. در واقع سير عاشق شدن همه انسان ها همين طور است. آن ها عاشق فردي مي شوند که هميشه دوست داشتند، ويژگي هاي شخصيتي اش را داشته باشند و ندارند. عاشق مي شوند تا ياد بگيرند. براي همين بعد از چند سال عاشق و معشوق مثل هم مي شوند.

فرهاد آن تکه از وجود شهرزاد بود که شهرزاد هميشه در ناخودآگاه خودش به دنبال وي مي گشت. شهرزاد عاشق رفتار و مسلک فرهاد شده بود. عاشق استقلال و شجاعت فرهاد بود. عاشق اين که به خاطر دفاع از افکارش حتي از جانش مي گذشت. کاري که خود شهرزاد، آخر داستان کم آورد و افکار و عقايدش را فداي سياست کرد و همان باعث جدايي اش از فرهاد شد. انتخاب شهرزاد، فرهاد با روحيه اي لطيف بود اما در نهايت، قباد با دسيسه چيني کاري کرد که شهرزاد بين عقل و احساس به نداي عقل گوش کند.

شهرزاد شخصيت قوي و محکم داشت. چيزي که بيشتر از همه در شخصيت شهرزاد خودنمايي مي کرد، فعال بودن همزمان مردانگي و زنانگي در يک پيکر بود؛ گاهي همچون مردان قوي، مصمم، با اراده و منطقي و گاهي چون بيشتر زنان، احساسي و لطيف و رمانتيک. کمتر به چشم مي خورد که زني چنين شخصيتي داشته باشد اما رسيدن به آن، ناممکن نيست.

منبع : khorasannews.com