داستان زيباي مردي که فکر ميکرد همسايه اش دزد است!
داستان کوتاه
بزرگنمايي:
در فولكلور آلمان ، قصه اي هست كه اين چنين بيان مي شود :
مردي صبح از خواب بيدار شد و ديد تبرش ناپديد شده . شك كرد كه همسايه اش آن را دزديده باشد ، براي همين ، تمام روز اور ا زير نظر گرفت.
متوجه شد كه همسايه اش در دزدي مهارت دارد ، مثل يك دزد راه مي رود ، مثل دزدي كه مي خواهد چيزي را پنهان كند ، پچ پچ مي كند ،آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصميم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض كند ، نزد قاضي برود و شكايت كند.
اما همين كه وارد خانه شد ، تبرش را پيدا كرد . زنش آن را جابه جا كرده بود. مرد از خانه بيرون رفت و دوباره همسايه اش را زير نظر گرفت و دريافت كه او مثل يك آدم شريف راه مي رود ، حرف مي زند ، و رفتار مي كند!
پائلو کوئيلو
هميشه اين نکته را به ياد داشته باشيد که ما انسانها در هر موقعيتي معمولا آن چيزي را مي بينيم که دوست داريم ببينيم!
www.seemorgh.com/Entertainmentمنبع: سيمرغ
-
۳ مهر ۱۳۹۴ - ۰۲:۴۶:۵۸ ب.ظ
-
۹۸۵ بازدید
-
-
چه خبر