آخرین اخبار

داستان کوتاه و آموزنده: مواظب سنگريزه‌ها باشيد داستان کوتاه

داستان کوتاه و آموزنده: مواظب سنگريزه‌ها باشيد

  بزرگنمايي:

روزي حکيمي در ميان کشتزارها قدم مي‌زد که با مرد جوان غمگيني روبه‌رو شد. حکيم گفت: «حيف است در چنين روز زيبايي غمگين باشي.» مرد جوان نگاهي به دور و اطراف خود انداخت و پاسخ داد: «حيف است!؟ من که متوجه منظورتان نمي‌شوم!» گرچه چشمان او مناظر طبيعت را مي‌ديد اما به قدري فکرش پريشان بود که آنچه را که بايد، دريافت نمي‌کرد. حکيم با شور و شعف اطراف را مي‌نگريست و به گردش خود ادامه مي‌داد و درحالي‌که به سوي برکه مي‌رفت از مرد جوان دعوت کرد تا او را همراهي کند.

به کنار برکه رسيدند، برکه آرام بود. گويي آن را با درختان چنار و برگ‌هاي سبز و درخشانش قاب کرده بودند. صداي چهچههٔ پرندگان از لابه لاي شاخه هاي درختان در آن محيط آرام و ساکت، موسيقي دلنوازي مي‌نواخت. حکيم در حالي که زمين مجاور خود را با نوازش پاک مي‌کرد از جوان دعوت کرد که بنشيند.

سپس رو به جوان کرد و گفت : «خواهش مي‌کنم يک سنگ کوچک بردار و آن را در برکه بينداز.» مرد جوان سنگريزه اي برداشت و با تمام قوا آن را درون آب پرتاب کرد. حکيم گفت: «بگو چه مي‌بيني؟» مرد جوان گفت : «من آب موج‌دار را مي‌بينم.» حکيم پرسيد: «اين امواج از کجا آمده‌اند؟» جوان گفت: «از سنگريزه اي که من در برکه انداختم.» حکيم گفت: «پس خواهش مي‌کنم دستت را در آب فرو کن و حلقه هاي موج را متوقف کن.» مرد جوان دستش را نزديک حلقه اي برد و در آب فرو کرد. اين کار او باعث شد حلقه هاي جديد و بزرگ‌تري به وجود آيد. گيج شده بود. چرا اوضاع بدتر شد؟ از طرفي متوجه منظور حکيم نمي‌شد.

حکيم پرسيد: «آيا توانستي حلقه هاي موج را متوقف کني؟» جوان گفت: «نه! با اين کارم فقط حلقه هاي بيشتر و بزرگ تري توليد کردم.» حکيم پرسيد : «اگر از ابتدا سنگريزه را متوقف مي‌کردي چه!؟».

حکيم گفت: «از اين پس در زندگي‌ات مواظب سنگريزه‌هاي بسيار کوچک اشتباهاتت باش که قبل از افتادن آن‌ها در درياي وجودت مانع آن‌ها شوي. هيچ وقت سعي نکن زمان و انرژي‌ات را براي بازگرداندن گذشته و جبران اشتباهاتت هدر دهي.».

نکته مهم داستان:
آثار اشتباهات با توجه به بزرگي و کوچکي آن‌ها بعد از گذشت مدتي طولاني و يا کوتاه محو و ناپديد مي‌شوند. همان طور که اگر منتظر بماني حلقه هاي موج هم از بين خواهند رفت. اما اگر مراقب اشتباهات بعدي‌ات نباشي، هميشه درياي وجودت پر از موج و تشويش خواهد بود. بهتر است قبل از انجام هر عملي با فکر و تدبير عواقب آن را بسنجي و سپس عمل کني. بعد از حادثه‌اي بيهوده دست و پا زدن فقط اوضاع را بدتر مي‌کند.

گاهي بهترين عمل، بي عملي است.

www.
منبع: degaresh.com
مطالب جالب ديگر:عکس: تاکنون گريه يک فيل را ديده ايد؟!چرا هيچ کس دختر زيباي سال 2013 را نمي شناسد! +عکسشگفت‌انگيزترين ماجراجويان دنيا! + عکس زمين خوردن خنده دار نيکول کيدمن در خيابان!! +عکساشتباه‌ مادر‌ باعث‌ تکه‌تکه‌ شدن‌ کودک‌ شد!! + عکس



ارسال نظر شما

Protected by FormShield

اخبار خواندنی

داستان زيباي انسان و اختيار!

دوست نداشتن کسي که خيلي دوستت دارد چه حالي دارد؟

تو را عادلانه در آغوش مي کشم!

اين قلب از راهِ دور هم تو را ياد مى كند!

عاشق شدن من تقصير توست ...!

15 جمله زيبا و مفهومي

عادت کردن به نديدن انسان هاي موفق!

متن هايي به مناسبت فرارسيدن ماه مهر

عاشقانه: مي روي که خوشبخت شوي!

عاشقانه هاي کوتاه: رفتند همين قدر دردناک است

ترانه فرزاد حسني به مناسبت ازدواج حضرت علي و فاطمه (س)

متن هاي کوتاهِ عاشقانه: عشق در آخرين نگاه است نه اولين نگاه

داستاني کوتاه و زيبا نوشته سروش صحت

اين داستان زيبا را دو بار بخوانيد!

داستان راه حل ساده براي مشکلات بزرگ!

ماجراي ضرب المثل کوه به کوه نمي رسد اما...

عشق و هوس يک پسر!

نامه زيباي يک مادر به دخترش درباره پير شدن!

مردي که با هندوانه خوشبخت شد!

داستان کوتاه قتل پدر به دست پسر!

داستان رضا کوچولو : بازگشت خوبي به انسان

داستان کوتاه: همسر آيندتون چطوريه؟

سه وصيت عجيب يک پدر به پسرش!

وضعيت ايراني ها در جهنم!

عاشقانه اي متفاوت: بهم گفتي خداحافظ منم ميگم خداسعدي!

عروسک کوکي

حاجي

شن‌هاي صحرا و صخره!

داستان زيباي راننده اتوبوس و مرد هيکلي!!

عاشقانه اي متفاوت: بهم گفتي خداحافظ منم ميگم خداسعدي!

تو مال مني مضحک ترين ابراز علاقه دنياست!

عاشقانه: به شوخي نگو كه دوستم نداري

جملات افراد سرشناس درباره پدر و پدر بودن

چقدر عاشقت شده ام..!

نوشته عاشقانه صابر ابر: دليل من تويي!

لذت خوابيدن در کنار مرد زندگي ات

آخرين ترانه عاشقانه و ناتمام افشين يداللهي را بخوانيد

داستاني کوتاه و زيبا نوشته سروش صحت

داستان عاشقانه : يواشتر برو من مي‌ترسم...

عاشقانه: تهران حسود بود و ما را باهم نخواست!

عاشقانه: تهران حسود بود و ما را باهم نخواست!

عروسک کوکي

حاجي

شن‌هاي صحرا و صخره!

داستان زيباي راننده اتوبوس و مرد هيکلي!!

داستان جالب زني که هميشه از شوهرش کتک مي‌خورد!

هميشه بايد همه جوانب را در نظر گرفت!؟

اين داستان زيبا را دو بار بخوانيد!

داستان سه زن و پسرهايشان!

داستاني فوق العاده زيبا براي تمام مادران