بزرگنمايي:
چه خبر - حميد گودرزي: از محمدرضا گلزار دعوت ميکنم در مسابقه ٥ ستاره شرکت کند
شايد بچههاي متولد دهه هفتاد و هشتاد کمتر يادشان بيايد، اما او سالها سوپراستار سينما بود. تهيهکنندهها و سردبيرهاي نشريات عامهپسند برايش سر و دست ميشکستند. تينيجرهايي که طرفدارش بودند را نگو. همانها هم بودند که پاي سريالهايش مينشستند و به تماشاي فيلمهايش ميرفتند تا يکي از سرداران گيشه باشد. پسر اغلب عاشقپيشهاي که لابد ذهن خيليها را به خود مشغول کرده بود. لابد کاراکتر جذاب و و عاطفياش، مرد ايدهآل خيلي از دختران جوان بود. اين که چرا نخواست همچنان در اوج بماند، از آن سوالهايي است که احتمالا کسي برايش پاسخي ندارد. خودش ميگويد دست روزگار. ميگويد برگشتن ورق در سينما و ژانر اجتماعي و فيلمهاي پرطرفداري که ديگر جوان اولهاي مثل او در آنها سهم زيادي نداشتند. اتفاقي که در عالم هنر عجيب نيست. موجها ميآيند و ميروند و ستارهها از آسمان ميافتند يا به کهکشان پرواز ميکنند. اين که چرا حميد گودرزي از اواخر دهه هشتاد و بعد دهه نود ستارهاش کمفروغ شد، شايد به خاطر ذات سينما باشد. به خاطر اين که دوربين، جوانها را بيشتر دوست دارد. پوستهاي تازه و صداهاي نو را. بگذريم از آن گردنکلفتهايي که ميتوانند سالها بالا بمانند. از دنيرو و آلپاچينو که همينها هم سالهاست در فيلمهاي پرفروش بازي نميکنند و نقشهايشان حاشيهاي است. اما ديگر کسي از داستين هافمن خبري نميگيرد. از جک نيکلسون و آنتوني هاپکينز و مورگان فريمن. همه ميروند به حاشيه. همانطور که بازيگرهاي ايراني سني براي درخشش دارند و کمکم نقش برايشان کمياب ميشود. خيلي بايد تاپ باشند که چند دهه جزو سوپراستارها بمانند. کاري که گلزار کرده. کسي نميداند چه مهره ماري دارد که حتي با بالا رفتن سن و چروک خوردن گوشه چشم و پيشاني، همچنان قاپ هوادارانش را دزديده و پس نميدهد.
البته خيلي مانده که حميد گودرزي به سن اساتيدي که گفتيم برسد. اما در دورهاي رقيب جدي گلزار در گيشه بوده و حالا کمي جا خالي کرده. از همان اوايل دهه نود که بدون ممنوعيت و محدوديت رسمي، حضورش در سينما کمرنگ شد و به سريالهاي گهگاهي بسنده کرد. همان موقعها که بيشتر اخباري که حول و حوش نامش منتشر ميشد مربوط به جدايي و مشکلات خانوادگي بود و نشان ميداد از درون و بيرون در جنگ است. بازيگري که از دانشکده هنر و معماري و از تئاتر با رحمانيان شروع کرده و خيلي زود، در اوج، انگار آبش با سينماي دوران جديد در يک جوي نرفته. بازيگري که مدام از او خبرهاي غيرسينمايي و گاهي نگرانکننده ميرسيد و حالا...
حالا انگار دور تازه فعاليتهاي حميد گودرزي است. خودش وقتي با چنين پرسشي مواجه ميشود، جوري که انگار منتظر بوده، سريع ميگويد آره! انگار دوباره دارم بازي رو شروع ميکنم. حالا دوباره پرکار است. از تلويزيون و سينما و شبکه خانگي پيشنهادهاي وسوسهکنندهاي دارد و شايد قرار است به همه يادآوري کند که هنوز سرپاست و ميتواند جزو بهترينها باشد. تازه ٤١ ساله است و در سينمايي که جوان و نوجوان ندارد و ستارههايش تا پنجاه سالگي نقش نوعروس و تازهداماد را بازي ميکنند، او خيلي جا دارد. اما به شرط اين که کمي به خودش برسد. خودش را بيشتر جدي بگيرد و سر جنگ با همه نداشته باشد. با او در مصاحبهاي که در پشت صحنه برنامه «پنجستاره» انجام شد از همين بازگشت دوباره گفتيم. از همين سر ناسازگاري که دارد و از برنامههاي امروز و آيندهاش. عشق تازهاي که در دلش جوانه زده شايد خيلي از درها را به رويش باز کند. شايد برايش مسيرهاي تازهاي را بگشايد. عشق شايد زندگياش را دوباره به آتش بکشد و نوراني کند. شايد بهانهاي شود تا او تقويم قديمي را کناري بگذارد و اوراق تازهاي بگشايد. که شاعر ميگويد، اي عشق همه بهانه از توست...
براي حميد گودرزي، مجريگري جلوي دوربين تلويزيون راحتتر است يا هنرپيشگي؟
به عنوان هنرپيشه فکر ميکنم راحتتر بودم.
چرا؟
چون من بازيگر بودم الان مجريگري برايم تجربه جديدي است.
فرق هنرپيشگي و مجريگري را در چه ميبيني؟
خب بازيگر هيچوقت به دوربين نگاه نميکند اما مجري کارش حرفزدن با دوربين است.
با دوربين حرفزدن راحتتر نيست؟
شايد اگر از اول مجري بودم، اين کار برايم راحتتر بود ولي چون از اول عادت کردم به دوربين نگاه نکنم، چندان راحت نيستم.
از يکجايي به نظر رسيد که بيشتر به کار در تلويزيون تمايل پيدا کردي.
بله، من اصلا از تلويزيون شروع کردم!
درست است ولي در دهه ٨٠ در سينما خيلي پرکار شدي و تقريبا سالي ٣،٢ تا فيلم بازي ميکردي و جزو سوپراستارها شده بودي. چه اتفاقي افتاد که از سينما فاصله گرفتي و به تلويزيون بيشتر توجه نشان دادي؟
به نظر من نوع فيلمهايي که با نسل من ساخته ميشد، ديگر ساخته نشد. منظورم اين است دهه ٧٠ و٨٠ که سينما مدل دختر و پسري، گلدادن به يکديگر، خواستگاري و جوان خوشتيپها بود، يکدفعه تبديل شد به يک مدل سينمايي که به نظر من فقط ناله ميکند! بنابراين سينما جاده و جهت عوض کرد و نميدانم شايد من هم کوتاهي کردم و نقشهايي که رد کردم را بايد بازي ميکردم ولي مجموعا دليل اينکه از سينما فاصله گرفتم، تغييري بود که در سينما و فيلمهاي ايراني اتفاق افتاد.
در شرايط اجتماعي الان، سينمايي که ناله ميکند، از سينمايي که جوان خوشتيپهاي فيلم عاشق ميشوند و عاشقانه به هم گل ميدهند، واقعيتر نيست؟
شايد آن سينما هم دروغ بود و لزوما هرکسي که ميرفت دم در و گل ميداد، عاشق نبود! ولي يک نوع سينماي شيرين و قهرمانمحور بود و الان به ندرت در فيلمها قهرمان ديده ميشود. به هرحال من از سينما هم پيشنهاد کار داشتم ولي هيچکدام خوب نبودند!
«فيلم خوب» يعني با سليقهات جور درنيامد؟
بله، وقتي تصميم ميگيري با يکسري کارگردان مثل لطيفي، حسن فتحي، جوزاني، کريمي و افخمي کار کني اما به جايش ايکس و ايگرگها هستند، ترجيح ميدهي حداقل با کارگرداني کار کني که پايين نيايي! همين موضوع باعث ميشود کمکار شوي، ضمن اينکه نميخواهم اسم باند و گروه را بياورم ولي در سينما هرکسي براي خودش محفلي دارد که در اين محفل به يکديگر نقش ميدهند، نقش ميگيرند، حال ميدهند، حال ميگيرند، اين باشد و آن نباشد دارند. در حالت خوشبينانهاش همه به دنبال بهترشدن فيلمشان هستند اما با دوستان محفلشان. بنابراين نقشها در همين گعدههاي سينمايي تقسيم ميشود.
چرا شما در اين محفلها نيستيد؟
نميدانم، فکر ميکنم شايد اخلاقم بد است و معاشرتي نيستم. (ميخندد) شايد هم راهم نميدهند! هان؟!
کلا آدم محفلي هستي يا نه؟
خودم آره ولي در سينما نه! در سينما در يک محفل هم نيستم..
چرا؟
نيستم، نبودم.
عجيب نيست؟ بازيگري که از نظرمحبوبيت، فيلمهايي که بازي کرده و ارتباطات سينمايي که دارد، بالاخره يک جايگاه مشخصي داشته.
نميدانم عجيب است يا نه! ولي جز سلاموعليک با يکسري آدم در سينما واقعا با هيچکس رفتوآمدي ندارم. حالا اينکه دليلش چيست و چرا، واقعا نميدانم.
بالاخره رفتوآمد و معاشرت با آدمهاي سينما که چيز بدي نيست. هيچ وقت از اين موضوع ناراحت نبودي که به قول خودت جزو محفليها نيستي؟
از دوستان محفلرفته، گاهي شنيدم که گفتند ديگر ادامه نداديم. پرسيدم چرا؟! گفتند محفلها خيلي کثيف شده. فکر ميکنم بيانصافي در محافل به حدي است که بعضي وقتها حتي خود محفليها هم وجدانشان درد ميگيرد و خودشان را کنار ميکشند.
حميد گودرزي نسبت به خيلي از مسائل يکجور روحيه انتقادي دارد. درست است؟
بله، وقتي يک چيزي خراب است، بايد انتقاد کنيم!
درست است، اما به نظر ميرسد وجه انتقادگرايانهات خيلي پررنگ است. مثلا به سينمايي که نميپسندي با صداي بلند انتقاد ميکني يا به باند و محافل سينمايي انتقاد ميکني، يا اگر به نظرت بيايد که يک برنامهاي از روي يک برنامه ديگر ساخته شده باشد، بلند انتقاد ميکني.
دوستان همه اين کار را ميکنند.
ولي همه با صداي بلند انتقاد نميکنند.
چرا، فکر ميکنيد که نميکنند. ناپلئون يک جملهاي دارد که ميگويد: «هزار تا چيز که در فکرت هست را نگو ولي يک چيزي را که ميخواهي بگويي، هزار بار به آن فکر کن.» اين را ناپلئون در فرانسه و براي فرهنگ مردم آن دوران گفته است. حالا عرض من اين است که من اشتباه ميکنم که هزارتا چيزي که به ذهنم ميرسد را ميگويم، وگرنه انتقادکردن که اشکالي ندارد! مگر از ما انتقاد نميکنند؟ ببخشيد ما آب ميخوريم، انتقاد ميکنند!
به هر حال شايد بهعنوان يک چهره سينمايي بيشتر از ديگران نگاه نقادانه به حرفهات داري...
خب دوستاني که الان آبوهواي سينما برايشان خوش است، انتقادي ندارند! قسمتي که براي عدهاي سرسبز است، انتقادي هم باقي ميگذارد واقعا؟! در همه فيلمها هستند، در تمام تيتراژها ميبينيدشان، دوستاني که از محفلها نقش ميگيرند مگر ديگر انتقادي هم دارند؟! ما بايد بياييم و نقد کنيم! ما هم نگوييم؟!
خب به هرحال دليل اينکه از سينما فاصله گرفتي، انتخاب خودت بوده...
بله، خودم خواستم ولي چرا؟! از روي اجبار خواستم. براي اينکه الان فيلمهاي خوب از آن جادهاي که عرض کردم، ميرود!
ولي ظاهرا الان فيلمهايي که در ژانر اجتماعي معروف ميشوند و طبيعتا تلخ هم هستند، سليقهات نيست؟
بله، ناله سليقهام نيست!
اصغر فرهادي که بهترين فيلمهاي اجتماعي چندسال اخير را ساخته است. يا حميد نعمتالله فيلمي مثل رگ خواب را ساخته که طبيعتا فيلمهاي تلخي هستند. يا مثلا فيلم سعادتآباد همايون اسعديان که همان موقع به آن نقد کردي. ميخواهم بدانم اگر به تو پيشنهاد بازي در اين فيلمها هم شود، رد ميکني؟
رگ خواب و اينها نه! من نميگويم اين فيلمها خوب نيستند، اما بحثي که در مورد فيلم سعادتآباد داشتم، اين بود که چرا ميگويند فيلم فارسي؟ ستارههاي سينماي آن دوران مثل فردين و بهروز وثوقي که در فيلمها به مخاطبانشان جوانمردي و پاي ناموس محل ايستادن را ياد ميدادند، حالا در چنين فيلمهايي خيانت را به مردم ياد ميدهند؛ آنهم کپي از سريالهاي ترکيه! بعد هم ژست انتلکتوئل (روشنفکري) و فرهنگي ميگيريم که پيام آموزندهاي داريم! با همه اينها، باز هم من با سعادتآباد و اين نوع سينما مشکلي ندارم ولي حرفم اين است که نبايد صددرصد سينما اين باشد. الان هزارپا ٢٠ ميليارد فروخته، ناله ميکند؟!
هزارپا و اين نوع سينما را ميپسندي؟
بله، نهنگ عنبر را هم خيلي ميپسندم. يا فيلم مصادره که خيليها ميگويند فيلم خوبي نيست اما من دوست داشتم. ماجراي نيمروز هم همينطور فيلم مورد علاقه من است، چون ماجرايي را روايت ميکند اما ناله نميکند! يا قندون جهيزيه و حتي اجارهنشينها که خيلي قديميتر است.
من هنوز جواب سوالم را نگرفتم؛ اگر اصغر فرهادي به تو پيشنهاد کار بدهد، بازي ميکني يا نه؟
ناله بازي نميکنم، فيلمهايي که گفتم، اينها ژانر مورد علاقه من است.
اگر سعيد روستايي براي ابد و يک روز به تو پيشنهاد بازي ميداد و فيلم نامهاش را ميخواندي، در اين فيلم بازي نميکردي؟
چرا، يکبار را که حتما! آن هم با فيلمنامه درخشاني که داشت، حتما قبول ميکردم.
اما همان موقع خودت به ابد و يک روز انتقاد کردي!
من کِي انتقاد داشتم؟!
در برنامه دورهمي گفتي امروزه يکسري آدمهاي کثيف و چرک که با زير پيراهني بازي ميکنند، فقط فرياد ميزنند و رگ گردنشان باد ميکند، ستاره هستند. اين نقدت به فيلم ابد و يک روز نبود؟
من به سينماي زير پيراهني انتقاد داشتم، نه به فيلم ابد و يک روز. به خيلي از اين فيلمها که از سال ٨٨ به بعد شکل و شمايلشان زيرپيراهني شد! ما ديدهايم ما قبلش بوديم، آن موقع کراوات بود. چرا راه دور ميرويم محمدرضا فروتن کراوات ميزد، من ميزدم، محمدرضا گلزار هم ميزد؛ الان چه شد آن سينما که شد زير پيراهن؟!
ولي چرا الان آقاي فروتن همچنان بازي ميکند؟
عوض کرد ديگر؛ کراوات و اينها را درآورد و بازي کرد. به من هم پيشنهاد ميدادند، ميگويم بازي ميکردم و اصلا نميخواهم اين نوع فيلمها را نهي کنم، بازيگر بايد بازي کند، اما هميشه اين نوع نقشها را کار نميکردم. علاقهام نيست! اصلا يک نفر ابد و يک روز را دوست ندارد بايد بکشيمش؟!
بالاخره ابد و يک روز را دوست داري يا نداري؟
نه کلا دوست ندارم، اما فيلمنامهاش درخشان بود ولي اگر پيشنهاد بازي داشتم، براي يک بار اين سينما را تجربه ميکردم. من الان دارم آهنگ ميخوانم به تهيهکننده گفتم ناله بياري، نميخوانم! من روحيهام ناله نيست، در زندگيام آنقدر ناله داشتم که حقيقتا مغزم براي ناله کردن جواب نميدهد!
پس موسيقي هم بايد شاد باشد؟
بله و خواهيد ديد. من مدلم اين شکلي است. يا مردم گوش ميدهند و خوششان نميآيد و ادامه نميدهم، يا کار ميگيرد و ادامه ميدهم، ولي نميروم پشت ميکروفن ناله و صدايم را آن مدلي کنم!
ميخواهم يک سوال رک و خصوصيتر بپرسم. الان چيزهايي که در مورد انگيزه و انرژي و شادي ميخواهي به مردم انتقالدهي جالب است، چون خيليها فکر ميکنند زندگي شخصي حميد گودرزي آنقدرها با شادي و خوشحالي پيش نرفته است...
آفرين پيش نرفته، براي همين حوصله ناله ندارم! (ميخندد)
حالا اگر يکي بيايد و واقعيتهاي زندگي آدمهايي مثل تو را روي پرده نشان دهد، اشکالي دارد؟
آرتور نايت، نويسنده کتاب تاريخ سينما ميگويد: «سينما تماشاخانه فقر است. تئاتر و اپرا براي روشنفکرهاست.» بنابراين من طرفدار سينمايي هستم که در آن عشق، نفرت، اشک، حسرت و قهرمان داشته باشد. سينماي آمريکا را ببينيد، امروز کارتون و ملودرام و اکشن و ترسناکش هم قهرمان دارد.
مطالبهات از سينماي امروز فيلمي است که در آن بتواني نقش قهرمان را بازي کني...
بله، دوست دارم اين نوع فيلمها باشد و البته يک مقدار هم واقعيتر. اين قهرمانمحوري که يک مقدار واقعي هم باشد را الان يک کارگردان به نام مصطفي کيايي در فيلمهايش نشان ميدهد. من دوست دارم در فيلمهاي او بازي کنم، چون در سناريواش عشق، رکب، تصادف است، ولي قهرمان هم دارد. من با سعيد روستايي و نويد محمدزاده تا به حال روبهرو نشدهام، بنابراين چه بدي يا دشمني با آنها دارم؟! ولي من خودم علاقه ندارم.
گفتي تئاتر براي روشنفکرهاست و خودت خيلي تئاتر بازي نکردي، تئاتر را دوست نداري؟
من خودم تئاتر خواندم، مگر ميشود دوستش نداشته باشم؟! اما دوست ندارم جايي زحمت بکشم که در آن دوزار پول گيرم نميآيد! من معتقدم اندازه زحمتي که ميکشم، بايد پول دربياورم که در تئاتر تا مدتهاي مديدي اين اتفاق نميافتاد، البته الان شنيدم که در تئاتر هم اتفاقاتي براي بعضي از دوستان افتاده!
در زندگي شخصيات مراحل تلخي را گذراندي و تجربههايي به دست آوردي، اما به نظر ميرسد الان دوره جديدي از زندگيت شروع شده، درست است يا اتفاقي نيفتاده و فقط ظاهرت اينطور نشان ميدهد؟
درست است، خود من هم حس ميکنم خودبهخود يک دوره جديدي در زندگيام اتفاق افتاده و قطعا لطف خداست.
يعني اراده يا تصميمي براي تغيير روند زندگيت نگرفتي؟
نه، فعالتر شدنم اتفاق افتاد.
در تلويزيون اعلام کردي که ظاهرا در مرحلهاي از زندگيت هستي که ممکن است بهزودي خبرهاي خوبي شنيده شود و دوباره ازدواج کني...
بله، شروع شده است خب. (ميخندد) ولي اينکه دقيقا کي و چطور و چه زماني اتفاق بيفتد، هنوز مشخص نيست. به هرحال سنوسالم ديگر از مجردي و تنها بودن و اينها گذشته است.
همه آدمها در زندگيشان حس ميکنند دوران تاريکي را داشتهاند؛ اتفاقي که در زندگي شخصي تو هم افتاد. الان آن دوران را پشتسر گذاشتي؟
بله، پشتسر گذاشتم و اميدوارم اوضاع بهتر هم بشود.
حميد گودرزي اين روزها خيلي باانرژي و پرکار شده که بخشي از اين تغييراتش به خاطر پيدا کردن روحيه بيشتر در زندگي شخصياش است. همين هم شده که امسال پررنگتر شدي، اما در حوزه مجريگري؛ امسال با برنامه ٥ ستاره که از شبکه سوم پخش ميشود و ١٣ شمالي از شبکه خانگي به نظر ميرسد در يک چرخش ١٨٠ درجهاي از بازيگري به سمت مجريگري رفتهاي...
راستش برنامه ١٣ شمالي شبکه خانگي مجريگري نبود، اولش به من گفتند بيا و در مسابقه شرکت کن، اما من يک مقدار تنبل هستم و گفتم داور ميشوم! (ميخندد) همين شد که خيلي اتفاقي داور مسابقه شدم و داور هم کمکم مجري برنامه شد. مسابقه ٥ ستاره هم پيشنهادش از طرف دوست خوبم مصطفي امامي بود که قبول کردم وگرنه اگر اين پيشنهاد را کسي ميداد که نميشناختم، شايد قبول نميکردم. ضمن اينکه شنيدم محمدرضا گلزار هم يک مسابقه اجرا ميکند و اين بيشتر برايم انگيزه ايجاد کرد.
چه انگيزهاي؟
بالاخره همکار هستيم و اينکه محور اصلي مسابقه هم رقابت سالم و برندهشدن است و ناله هم ندارد و بخش اميد در آن پررنگتر است. همه اينها انگيزههايي بود که اجراي مسابقه ٥ستاره را قبول کنم.
فکر ميکني در رقابتي که در اجراي مسابقه با محمدرضا گلزار داري، تو بهتر هستي يا او؟
اين را مردم بايد بگويند.
چه فيدبکي از مردم گرفتي؟
اوايل يک مقدار اجراي نامتعارفي کردم، يعني يک اجراي همراه با بازيگري! يکسري خيلي خوششان آمد و يکسري گفتند بازيگري را چاشني کارت نميکردي بهتر بود. ولي الان مجموعا به يک تناسب کلي رسيدم که هم در اجرايم شوخي لحاظ ميشود و هم اقتدار و ديسيپليني که يک مجري بايد در مسابقه داشته باشد. به هرحال بايد انرژي مضاعف بگذاريم.
اتفاقا حاشيهاي هم درخصوص يکي از اجراهايت پيش آمد که گفتند تو عمدا يک شرکتکننده را سوزاندي...
ماجرا اين بود که انسانهاي نئاندرتال، انسانهايي هستند با استخوانبندي درشت، اما گزينه صحيحي که در سوال گذاشته شده بود، اشتباه بود. من درست راهنمايي کردم، اما مسابقه جوابش راستقامتان بود که البته اشتباه بود، اما چون من شرکتکننده را براي انتخاب گزينه ديگري راهنمايي ميکردم، گفتند که عمدي در کار بوده! يعني براي کار درستي که کردم، الان در شبکههاي مجازي فحش ميخورم! (ميخندد)
مسابقهاي که محمدرضا گلزار اجرا ميکند در فضاي بزرگتري اتفاق افتاده و بالاخره از نظر اسپانسر و جوايز يا حتي دکوراسيون سالن و صندلي مجري سطح بالاتري دارد و با برنامه تو کاملا متفاوت است. اين موضوع اذيتت نميکند؟
اذيتم که نميکند، اما به همين دليل ما انرژي بيشتري ميگذاريم، چون طبيعتا وقتي مبلغ مالي بالاتر ميرود، مسابقه هم خودبهخود حساستر ميشود، چون سقف جوايز نقدي مسابقه محمدرضا گلزار خيلي بالاتر است، به نظرم اين دو مسابقه را نبايد با هم مقايسه کرد. وجه تشابه اين دو مسابقه فقط همين است که هر دو متکي به علم و دانش شرکتکنندگان به آنها جايزه ميدهند.
يکي از عوامل برنده باش محمدرضا گلزار مصاحبه کرده و گفته بود حواشياي که براي اين مسابقه ايجاد شده، از طرف برنامه ٥ ستاره و حميد گودرزي است، چون از لحاظ شهرت و محبوبيت از محمدرضا گلزار پايينتر است. جوابي براي اين حرف داري؟
آن قسمتهايي که در مورد من گفته بودند را که نميدانم! ولي اينکه حواشي برنامه برنده باش از جانب برنامه ٥ ستاره بوده است را قبول ندارم. اينکه محمدرضا گلزار از من معروفتر و محبوبتر است، براي ما مهم نيست، ما انرژيمان را براي برنامه خودمان ميگذاريم و سعي ميکنيم يک برنامه پرانرژي بسازيم و روزهاي آخر هفته به مردم تقديم کنيم. اميدوارم آنها هم همين کار را بکنند.
در مورد اجراي مسابقه بگو؟ خودت چقدر روي سوالها تسلط داري و اصلا جوابشان را خودت بلدي؟
بين ٤٥ تا ٥٥ درصد جوابها را بلد هستم.
يعني اگر خودت در مسابقه ٥ ستاره شرکت کني، فکر ميکني تا چه مرحلهاي بالا ميروي؟
بستگي دارد، واقعا بعضي اوقات سوالهايي که اول ميافتند، خيلي سخت است. مثلا سوالي داريم که ١٥٠ هزارتومان است و خيلي سخت است، اما سوالي ٥ ميليوني داريم که راحت است.
حاضري به عنوان شرکتکننده در مسابقه محمدرضا گلزار شرکت کني؟
بله، آنجا خوب جايزه ميدهد شرکت ميکنم. (ميخندد)
رقم جوايز مسابقه ٥ ستاره پايين است، فکر ميکني گلزار را به برنامهات دعوت کني چطور؟ قبول ميکند که در مسابقهات شرکت کند؟
نميدانم والله! ولي فکر نميکنم. (ميخندد) بههرحال من با کمال ميل از محمدرضا گلزار دعوت ميکنم در مسابقه ٥ ستاره شرکت کند.
فکر ميکني اگر در اطلاعات عمومي با گلزار رقابت کني تو برنده ميشوي يا او؟
قطعا من. (ميخندد) حاضرم در برنامهاش شرکت کنم و او هم بيايد در ٥ستاره حاضر شود ببينيم کي بهتر جواب سوالات را خواهد داد. مردم هم تماشا ميکنند و لذت ميبرند و به اين رقابت نمره خواهند داد.
بيشتر بدانيد : مسابقه اي با مجري گري محمدرضا گلزار + عکس گلزار در پشت صحنه
بيشتر بدانيد : جايزه هاي ميليوني گلزار به چه کسي مي رسد؟!
بيشتر بدانيد : خبرهاي جديد از تلويزيون: از مجري شدن گلزار تا سريال جديد مديري
منبع : روزنامه شهروند