بزرگنمايي:
چه خبر - چرا سريالهاي جنايي و معمايي محبوبند؟
پيش از اين، قاتلاني که به طمع مال و ثروت يا خشم و نفرت آني، دست به جنايت ميزدند، روي پرده سينما و صفحه تلويزيون ميرفتند اما در حال حاضر با فراگير شدن زندگي مدرن و کمرنگ شدن اعتقادات بخشي از مردم، تهيهکنندگان غربي ميل به جنايت و درونمايههاي بسيار تاريک را به صورت قسمت قالب وجود انسانها به نمايش درآوردهاند و از توليدات اينچنيني حمايت کردهاند. ژانر جنايي و معمايي از همان ابتداي پيدايش سينما و محبوبيت اين پرده نقرهاي، در بين سينماگران و عموم مردم، طرفداران زيادي داشت. البته در زمانهاي مختلف با توجه به تغييرات و اتفاقاتي که زندگي مردم را تحت تاثير قرار ميداد نوع رويکردها به اين ژانر متفاوت بوده است اما چيزي که تاکنون تغييري نکرده، علاقه مردم به اين ژانر بهخصوص است که اغلب با برداشتهاي متفاوت از کارگردانان معروف و در مواقعي تازهکار، توليدات بسياري هر ساله در قالب اين ژانر ساخته ميشود.
سريال دکستر
در 20 تا 30 سال اخير ژانر جنايي در سينما و تلويزيون به سمت تاريکي و جنايات مخوفتري رفته است و اگر زماني بيشتر در اين قالب، قاتلاني که به طمع مال و ثروت يا خشم و نفرت آني، دست به جنايت ميزدند، روي پرده سينما و صفحه تلويزيون ميرفتند، در حال حاضر با فراگير شدن زندگي مدرن و کمرنگ شدن اعتقادات بخشي از مردم، تهيهکنندگان غربي ميل به جنايت و درونمايههاي بسيار تاريک را به صورت قسمت قالب وجود انسانها به نمايش درآوردهاند و از توليدات اينچنيني حمايت کردهاند.
با توجه به رواج بيديني و شيطانپرستي، اين سبک از فيلمها و سريالها که اغلب ذات انسان را بيشتر از نيکي مايل به شر و جنايتهاي مخوف ميداند، کمکم طرفداران خود را پيدا کردهاند. چنين آثاري در زير پوسته داستانهاي اجتماعي و روانشناسانه براي مخاطب هر زمان، ساخته ميشود و پيام خود را به آنها منتقل ميکند. ما در اين مقاله قصد داريم به بررسي چند سريال پرمخاطب جنايي- معمايي و چرايي ساختشان در سالهاي اخير بپردازيم.
دروغهاي کوچک بزرگ
دروغهاي کوچک بزرگ، نام ميني سريالي است در ژانر درام، معمايي و جنايي به کارگرداني ژان مارک وَلِي و نويسندگي ديويداي کلي، محصول سال 2017 که از شبکه HBO پخش شد. داستان فصل اول اين سريال براساس رماني به همين نام، ساخته شده است و در مورد زندگي سه زن است که تازه با هم آشنا و دوست شدهاند. اين سه زن هر سه، يک وجه اشتراک دارند و اين وجه اشتراک مادر بودن آنهاست. دو نفر از آنها زندگي بسيار مرفه و به ظاهر کاملي دارند ولي هر کدام بهنوعي با مرداني که در زندگي آنها حضور داشته يا دارند، درگير هستند. سلست (نيکول کيدمن) با همسر خود مکس مشکلات بسياري دارد و به خاطر رفتارهاي خشن و حساسيتهاي او روي خود، عذاب ميکشد. مادلين (ريس ويترسپون) از همسر سابقش نيتن که او و دخترش را رها کرده، طلاق گرفته ولي هنوز با او درگير است چراکه با زني جوانتر از او دوباره ازدواج کرده است. جين (شايلن وودلي) جوانترين مادر اين گروه است که گذشته دردناکي دارد و وقتي توسط مردي ناشناس مورد تعرض قرار گرفته، حامله شده است و نتيجه اين تجاوز فرزندي است که مجبور است تنها او را بزرگ کند. جين بعد از آمدن به شهر جديد و پيدا کردن دوستان پشتيبانش، قصد دارد مرد متجاوز را پيدا کند و از او انتقام بگيرد... . داستان سريال با ماجراي يک قتل که معلوم نيست مقتول يا قاتل چه کسي است، شروع ميشود... .
سريال دروغهاي کوچک بزرگ
سريال دروغهاي کوچک بزرگ داستاني پرکشش و حساب شده دارد و برعکس نمونههاي ديگر داستانهاي جنايي و معمايي در ميني سريالها، با وجود اينکه تا آخر ماجرا خبري از قاتل يا مقتول وجود ندارد، مخاطب را خسته نميکند و ضربان و جذابيت خود را تا انتهاي سريال حفظ ميکند. تمرکز نويسنده روي روابط اجتماعي بين اين زنان و عمق بخشيدن به شخصيتپردازي آنان باعث شده تا مخاطب بهشدت با اين داستان و شخصيتهايش گره بخورد.
دروغهاي بزرگ کوچک را ميتوان اثري فمينيستي دانست و در آن، کليشه مردان بدي که به زنان ظلم و حقوق واقعي آنها را پايمال ميکنند، تکرار ميشود. هر سه اين زنها از مردان ضربه خوردهاند؛ سلست که با وجود يک زندگي به ظاهر عالي با همسري جذاب و ثروتمند، از تسلط همسر خود و شک او خسته شده است، مادلين که با وجود طلاق از همسر سابقش هنوز درگير زندگي قبلياش است چراکه از نظر جنسي تفاهمي با همسر فعلي و حمايتگر خود ندارد و درنهايت جين که توسط يک غريبه متجاوز، تمام زندگياش زير و رو شده است. البته در دروغهاي کوچک بزرگ، مرد خوب هم وجود دارد ولي با همان چارچوبهايي که نگاه فمينيستي قصه را حفظ کند.
سريال دروغهاي کوچک بزرگ
براي مثال «اِد» بهعنوان همسر حال مادلين نمونه مرد خوب است چراکه بسيار حمايتگر است و هميشه در مورد زورگوييهاي بيمنطق مادلين سکوت و کارها و لجاجتهاي گاه بچهگانه اين زن را بدون سوال تحمل ميکند و حتي وقتي در مورد خيانت مادلين به خود، با اعتراف او ميفهمد، باز هم حامي اوست و حق را به او ميدهد و هميشه مثل يک سگ نگهبان که از الههاي بينظير نگهباني ميکند، هواي مادلين را دارد! تمام زندگي و حرکات اين مرد براساس خواست همسرش است. اين مرد گاهي براي خنداندن مادلين نقش بازي ميکند، گاهي بدون دليل منطقي با همسر سابق مادلين درگير ميشود تا به او نشان دهد که براي خشمش نسبت به نيتن، ارزش قائل است و حتي از خيانت همسرش ميگذرد چون عيب را از خودش ميبيند که به اندازه کافي براي اين زن جذاب نبوده است!
سريال دروغهاي کوچک بزرگ
با تمام اين توصيفات سريال دروغهاي کوچک بزرگ، به خاطر موفقيت در فصل اول براي فصل دوم هم تمديد شده است و قرار است براي فصل دوم، بازيگر مشهوري چون مريل استريپ را به جمع بازيگران خود اضافه کند و حلقه زنان فمينيست و به ظاهر مدافع حقوق زنان را قدرتمندتر از قبل بازسازي کند.
13 دليل براي
«13دليل براي» نام يک سريال آمريکايي در ژانر درام نوجوانانه، معمايي و جنايي به نويسندگي جي اشر و کارگرداني توماس مککارتي، محصول سال 2017 شبکه نتفليکس است. داستان سريال «13 دليل براي»، در مورد دانشآموزان دبيرستاني است که بهتازگي يکي از دختران نوجوان آن به نام «هانا بيکر» در اين دبيرستان خودکشي کرده است. در مورد دلايل خودکشي هانا نظرات مختلفي مطرح ميشود اما هيچکس ازانگيزه او براي اين کار آگاه نميشود. در اين بين کلي جنسن که پسري کمحرف، منزوي و تا حدودي تنهاست و قبل از مرگ هانا با او همکار و همکلاسي بوده و البته به او علاقه هم داشته است، يک روز هنگام بازگشت به خانه، با بسته عجيبي روبهرو ميشود. او بسته را باز ميکند و متوجه ميشود 13 نوار کاست در آن وجود دارد. «کلي» يکي از نوارها را امتحان ميکند و در کمال تعجب با صداي ضبط شده هانا مواجه ميشود.
سريال 13 دليل براي
هانا ميگويد قصد دارد در اين 13 نوار داستان زندگي خود و بهخصوص دلايلش را براي خودکشي شرح دهد و کلي بايد همه نوارها را تا آخر گوش بدهد. سريال «13 دليل براي»، در راستاي موج اعتراض به آزار جنسي در هاليوود درست چند ماه قبل از اوج گرفتن اين اعتراضها و شکايتهاي بازيگران و سيل زنان معترض پخش شد. اين سريال با داستان و روايت متفاوتش از تعرض و تجاوز، بينندگان خود را درگير پيچشهاي داستاني خود کرد. هانا در اين داستان بهعنوان دختري که ديگر در اين دنيا وجود خارجي ندارد، نشان داده ميشود و مخاطب نوجوان را از پخش نوار اول به همذات پنداري با خود وادار ميکند ولي با اين وجود، جاي سوالات زيادي را براي مخاطبان جوان که سن نوجواني را پشت سر گذاشتهاند، باقي ميگذارد. براي مثال اين سوال سهم خود هانا در آزارها و اتفاقات ناگواري که برايش پيش آمده چقدر است؟ آيا اين دختر و دختر ديگر داستان اگر در زمان نامناسب در حالت نامناسب و در کنار آدم نامناسب نبودند هم باز مورد تجاوز قرار ميگرفتند؟ پاسخ مشخص است خير. اين دختران هرچند قرباني سيستم غلط تربيتي و اخلاقي غربي هستند اما حق انتخابهايي دارند و با انتخابهاي اشتباهشان خودشان را در دامهاي بزرگي مياندازند. در اين سريال سازندگان با هوشمندي و ظرافت و اضافه کردن وجههاي خاص شخصيتي به دختران داستان، مخاطب را به سمت مبرا کردن متجاوزان به حريم اين دختران ميبرد.
سريال 13 دليل براي
در«13 دليل براي»، با توجه به تعداد شخصيتهاي مختلفش، بهنوعي يک جامعه آمريکايي را براي مخاطب تداعي ميکند که هر شخصيت نماينده قشري از اين جامعه است. براي مثال «هانا» دختر جاهطلب و روياپردازي است که دوست دارد با همه دوست باشد و بقيه را از خود راضي نگه دارد و مخصوصا با کساني که از نظر شخصيتي ضعيفتر هستند و تحت تاثير شخصيت او قرار ميگيرند، رابطه صميمانه برقرار ميکند و درنهايت هم تمام اين شخصيتها در زماني که به نفعشان نيست به او پشتپا ميزنند و رهايش ميکنند و فشار کنار گذاشته شدن و از دست دادن قدرت تاثيرگذاري روي اين افراد، هانا را به دوزخي دردناک ميکشاند که درنهايت به خودکشي او منجر ميشود. شخصيت بعدي اين سريال «کلي» است که پسري درسخوان، با ملاحظه و به هانا علاقهمند است و هانا با رفتار دوگانه خود او را در انتظار نگه ميدارد و وقتي از تمام پسران جذاب و مورد توجه همکلاسياش، ضربه ميخورد و نااميد ميشود به سمت کلي بهعنوان کسي که فکر ميکند تاثير خود را هنوز روي او دارد، ميآيد ولي او هم بنا به دلايلي هانا را پس ميزند. «برايس» که ضدقهرمان اين داستان است بهعنوان پسر متمول و سفيدپوست آمريکايي که با قلدري به هر چيزي ميخواهد ميرسد، در داستان معرفي ميشود. اين پسر که با توجه به قدرت خانوادگياش درنهايت از زير بار همه گناهان در ميرود، در پايان فصل دوم طوري به تصوير کشيده ميشود که انگار آنقدرها هم که در فصل اول نشان دادند، آدم بدي نيست و بيشترين گناهش سوءاستفاده از حماقت دختران همکلاسياش بوده که با پاي خود و رضايت به دامش قدم ميگذاشتند.
سريال 13 دليل براي
«جاستين» يکي ديگر از شخصيتهاي اصلي ماجراست که به خاطر زندگي آشفته خانوادگي و سطح مالي پاييني که دارد جزء طبقه سفيدپوست بيارزش قرار ميگيرد و به خاطر مشکلات بيشمارش مجبور ميشود به شخصي مثل برايس، دختراني که با او در رابطه هستند را پيشکش کند. اين شخصيت درنهايت به خاطر جايگاه اجتماعي پايين و بيکسياش، دو برابر برايس متجاوز، در دادگاه محکوم و نمونه خوبي ميشود براي پيروزي قشر سرمايهدار در مقابل قشر ضعيف و بيحمايت. «جسيکا»، دختر ديگر اين داستان و فرزند يک مادر سفيدپوست و پدري سياهپوست است. اين دختر که از ديگر قربانيان تجاوز برايس است، بهعنوان دختري دورگه تيپ زندگياش بيشتر از اينکه شبيه سياهپوستان جامعه آمريکا باشد، به سفيدپوستان شباهت دارد.
سريال 13 دليل براي
جسيکا تا اواسط فصل دوم اين سريال، هيچ دوست سياهپوستي ندارد! اين امر براي يک سياهپوست دورگه در کشوري مثل آمريکا که سياهپوستان انواع نژادپرستيها را از ابتداي عمرشان بايد تحمل کنند و گاهي تنها پناهشان دوستان و نزديکان شبيه خودشان هستند، بسيارعجيب است. تمايل جسيکا به فرار از نژادش به قدري بالاست که وقتي در صحنهاي از فصل دوم بعد از دوستي با پسران سفيدپوست و آسيبهاي فراواني که ميبيند به سمت شروع دوستي با يک پسر سياهپوست ميرود و در واکنش به اعتراض پدر سياهپوستش ميگويد: «چون اين پسر سياه است مخالفي؟!» اين جمله خود به تنهايي بار معنايي زيادي دارد که مهمترينش اين امر است که اگر يک سياهپوست دورگه بخواهد در جامعه آمريکا و بين سفيدپوستان جايگاهي داشته باشد، بايد تن به حل شدن در فرهنگ سفيدپوستان بدهد و معاشرت با سياهپوستان واقعي اطرافش را ترک کند.
استرايک
استرايک، نام يک مجموعه تلويزيوني جنايي- معمايي انگليسي به نويسندگي جيکي رولينگ و محصول سال 2017 شبکه «بيبيسي» است. داستان سريال استرايک در مورد يک سرباز معلول انگليسي به نام کورمورن استرايک است که يک پايش را در جنگ افغانستان از دست داده و حالا پس از بازگشت به انگلستان و بههم زدن نامزدياش به صورت تماموقت کارآگاه شده است. استرايک که پسر نامشروع يک موسيقيدان معروف راک و يک مدل است، به همراه دستيارش که دختري زيبا و باهوش به نام رابين الاکوت است، سعي در حل معماهاي مختلف دارد و در اين راه به مشکلات بيشماري برخورد ميکند.
سريال استرايک
داستان اين سريال درواقع برداشتي از کتاب آواي فاخته است. اين کتاب در ابتداي چاپش به خواست نويسندهاش جيکي رولينگ با نام مستعار نويسندهاي ديگر چاپ شد و به هيچ وجه مورد توجه قرار نگرفت چراکه با توجه به علاقه روزافزون کتابخوانها در چند سال اخير به کتابهايي در سبک جنايي و سيل نويسندگان قدرتمندي که به سمت نوشتن چنين آثاري رفتهاند، اثري قوي به حساب نميآمد و طبيعي است اين رمان مخصوصا بدون استفاده از اسم نويسندهاش، هيچ طالبي پيدا نکرد. درواقع جيکي رولينگ قصد داشت قدرت قلم خودش را بدون استفاده از شهرتش به خاطر نوشتن رمانهاي هري پاتر به چالش بکشد که در اين مورد موفق هم نشد. البته وقتي نام اصلي نويسنده توسط انتشاراتش افشا شد، ورق برگشت و منتقدان نظرات بهتري داشتند و سيل مخاطبان براي خريد اين کتاب جلوي کتابفروشيها صف کشيدند!
سريال استرايک
سريال استرايک که برگرفته از همين مجموعه جنايي جديد جيکي رولينگ است، شايد براي کساني که سريالهاي جنايي درجه يک را ديدهاند و با پيچشهاي قوي جنايي درگير شدهاند، جذاب به نظر نرسد و در وهله اول تنها طرفداران نويسندهاش را به سمت ديدن اين سريال بکشاند ولي در طول داستان به خاطر شخصيتپردازيهاي مدرن داستان و بازيگران جذاب و معروفش، مخاطب را پاي خود نگه ميدارد و در حد اثري سرگرمکننده که در سال گذشته سر و صداي زيادي به پا کرد، جالب توجه است. اين سريال پس از موفقيت و استقبال مخاطبانش تا فصل سوم ساخته شده و قرار است بعد از نوشتن فصل بعدياش توسط نويسندهاش که علاقه خاصي به منتظر گذاشتن مخاطبانش دارد، باز به تلويزيون برگردد.
کارآگاه حقيقي
کارآگاه حقيقي نام مجموعه تلويزيوني آمريکايي است و ساخته نيک پيزولاتو که در سال 2014 فصل اولش از شبکه HBO پخش شد. داستان فصل اول اين سريال در مورد جنايتي است که در جنوب لوئيزيانا اتفاق افتاده و دو کارآگاه به نامهاي «راست کول» و «مارتين هارت» به دنبال پيدا کردن قاتل زنجيرهاي هستند اما اين پرونده 17 سال بدون نتيجه درست باقي ميماند و بعد از 17 سال دوباره توسط اين دو کارآگاه که هر دو استعفا دادهاند، پيگيري ميشود و اين دو تازه ميفهمند مساله جديتر از يک سري قتلهاي زنجيرهاي است و پاي فرقهاي مخوف و مسائل شيطاني و مرموز در ميان است...
سريال کارآگاه حقيقي
شخصيتپردازيهاي سريال کارآگاه حقيقي بسيار باورپذير و قابل لمس است. متيو مککانهي در نقش کارآگاه راست کول بهخوبي در نقش خود فرو رفته است. اين کارآگاه جوان که پس از مرگ دخترش در دو سالگي و از هم پاشيدن ازدواجش، ديدش نسبت به جهان به پوچي گراييده بهشدت دقيق و عمقينگر است و براي اولينبار او به اين قتلها و رابطه بينشان شک ميکند. اين شخصيت در تقابل با همکارش با وجود تفاوتهاي ديدگاهي که دارند، بسيار خوب عمل ميکند و تيمي قوي را تشکيل ميدهد، هرچند کمي دير اما پرده از معماي قتلها بر ميدارند. از طرف ديگر وودي هارلسون در نقش کارآگاه مارتين هارت نقش يک کارآگاه معمولي را که شخصيت برونگرايي دارد، بازي ميکند. اين شخصيت با عقايد قابل درک براي عموم تقريبا کليشه يک مرد خانواده نهچندان وفادار است که در کنار زندگي خانوادگي خود روابط ديگري هم دارد و درنهايت رو شدن اين روابط، باعث نابودي زندگي مشترکش ميشود. کارآگاه مارتين با وجود تمام نقصهايي که دارد در مورد کار و وظيفهاش بسيار متعهد است و حتي با وجود گذشت سالها و استعفاي خود از شغلش، وقتي اين فرصت را پيدا ميکند قاتل واقعي را دستگير کند، بدون هيچ ترسي جلو ميرود و پرده از حقيقت کنار ميزند.
سريال کارآگاه حقيقي
سريال کارآگاه حقيقي، جو بسيار سنگين و تاريکي دارد و در حقيقت بيشتر از اينکه سريالي جنايي باشد، فلسفي، معناگرا و روانشناختي و پر از نمادهاي اساطيري و شيطان پرستانه است. نيک پيزولاتو بهعنوان نويسنده و تهيهکننده اين سريال پيش از شروع ساخت اين سريال بهعنوان نويسندهاي که به مسائل جنايي و تاريک علاقهمند است، شناخته ميشد و قبل از اين پروژه چند رمان در ژانر جنايي نوشته بود و جزء تيم نويسندگان سريال پرطرفدار کشتار (THE KILLING ) براي شبکه کابلي پرطرفدار AMC بود که مخاطبان بسياري را جذب کرد.
با توجه به کمرنگ شدن اعتقادات و سوءاستفاده برخي، از اعتقادات مردم ديگر و به همان نسبت به خاطر زياد شدن جرم و به وجود آمدن جنايات جديد با درونمايههاي قديمي، ميل تهيهکنندگان هاليوودي به سمت ساخت سريالهايي که درونمايههاي تاريک و معناگرا دارند، بيشتر از قبل شده و از همين رو سريالهايي مثل کارآگاه حقيقي که آميختهاي از تمام اين موارد است در بستر داستاني قوي و شخصيتهاي باورپذير توانست نظر مخاطب عام و منتقدان را به خود جلب کند و علاوهبر جوايز بيشمار و نامزديهاي متعدد با اقبال زيادي روبهرو و براي فصلهاي بعدي هم تمديد شود. البته اين سريال تاکنون بعد از پخش دو فصل همچنان منتقدان و مخاطبان را بر اين عقيده نگه داشته که فصل اول بسيار قويتر و جذابتر بوده ولي با تمام اين حرفها و افت سريال در فصل دوم، کارآگاه حقيقي براي فصل سوم هم تمديد شده است.
دکستر
دکستر نام سريالي جنايي، درام و روانشناسانه است که در هشت فصل توسط نويسنده تلويزيوني آن يعني جيمز منوس جونيور ساخته شده است. اين سريال که برگرفته از رمان جنايي «روياي تاريک بين» اثر جف ليندزي است از سال 2006 و از همان فصل اول توانست مخاطبان زيادي را پاي شبکه شوتايم بنشاند.
داستان سريال دکستر در مورد فردي به نام دکستر مورگان است که تحليلگر آثار خون پليس جنايي، ناحيه شهري ميامي است، اما اين تنها ظاهر زندگي دکستر است چراکه در خفا دکستر يک قاتل زنجيرهاي است! دکستر که زندگي دوگانه و چهره محبوبي بين دوستان، همکاران و بستگان خود دارد، در پي ضربه روحي ناشي از قتل فجيع مادرش در دوران خردسالي، طبق داستان نويسنده، نياز و اعتياد شديدي به قتل ديگران پيدا کرده است. هري مورگان، افسر پليس جنايي و پدرخوانده دکستر از کودکي متوجه مشکل روحي وي شده و سعي کرده است تحت تعاليم خود، دکستر را بهگونهاي پرورش دهد که نياز روحي خود به قتل را متوجه مجرمان گريخته از چنگ قانون سازد. هري به او کدي را آموزش ميدهد و براساس آن دکستر افرادي را که شايسته مرگ هستند، پيدا ميکند و آنها را بهسزاي اعمالشان ميرساند. سريال دکستر يک درام جنايي بسيار قوي است که هنوز هم با وجود ساخته شدن سيل سريالهاي جنايي و معمايي، جزء صدر ليست سريالهاي محبوب اين ژانر است.
سريال دکستر
البته در مورد شخصيتپردازي و ادعاي نويسندهاش در مورد قتل به خاطر عدالتخواهي بهشدت در اين سريال غلو شده است چراکه شخصيت دکستر در واقع يک اهريمن خودکامه است که تنها براي رضايت نفس خودش و آنچه نويسندهاش نياز به کشتن در او مينامد، آدم ميکشد! مخاطب در دو صحنه از سريال ميبيند به محض اينکه دکستر يکبار در اوايل سريال و يکبار هم در انتهاي آن، وقتي حس رضايت را از قتل در خود نميبيند، بدون توجه به جنايت آن قاتل، رهايش ميکند! گويي تنها لذت خودش در اقدام به اين قتلها مهم است نه عدالتخواهي. نويسنده در دکستر چنان تصويري از اين موجود مخوف ميسازد که مخاطب از همان قسمت اول جذب اين شخصيت ميشود چراکه منهاي علاقه به قتل و مخفيکاري، اين شخصيت بسيار مهربان است و به خانوادهاش اهميت ميدهد. دکستر بهعنوان يک مرد، بسيار حامي خواهر خوانده و همسر و فرزندان خود است و درست است يک قاتل مدرن در دنياي پر هرج و مرج امروزي است، اما طبق روال داستان از خيلي مردهاي ديگر از نظر اخلاقي و انساني بهتر و تنها نقطه منفي شخصيتش آدمکشياش است! البته انتخاب هوشمندانه نويسنده براي قربانيان دکستر که همگي قاتلاني هستند که از چنگ عدالت فرار کردهاند هم باعث شد تا مخاطب بدون هيچ احساس ناراحتي و حتي با هيجان منتظر قتل بعدي اين قاتل خونسرد و بيرحم باشند... .
سريال دکستر
طبق سياستهاي هاليوود در 20 سال اخير در مورد نشان دادن خون و خونريزي و خشونت، براي عادي کردن اين اتفاقات بين مردم عادي، ساخت سريالي مثل دکستر چندان هم دور از انتظار نيست مخصوصا که در اين سالها تيمهاي نويسندگي بسيار قوياي براي ساخت سريالهايي با اين مضامين تشکيل شده و نتيجهاش هم آمار بسيار زياد مخاطبان است. از حاشيههاي پر سر و صداي سريال دکستر، درگيري نقش اول سريال يعني مايکل سي هال در اواسط سريال با بيماري سرطانخون بود که در آن زمان جنجال زيادي به وجود آورد و بهنوعي جزء تبليغات قوي اين سريال بود و توانست مخاطبان بيشتري را پاي اين سريال و روايت قاتل خونسردش بنشاند.
بيشتر بدانيد : نگاهي به 2 سريال پليسي سيما
بيشتر بدانيد : 13 ميني سريال جذاب براي فصل پاييز + عکس
بيشتر بدانيد : سريال هايي که نفستان را بند مي آورند/ از قاتل هنرمند تا قدم زدم با مردگان!
بيشتر بدانيد : بهترين سريالهاي تلويزيوني با محوريت زنان
بيشتر بدانيد : مروري بر طولاني ترين سريال هاي هاليوود +عکس
منبع : روزنامه فرهيختگان