چه خبر -
گفتگو با ياسر هاشمي درباره روز درگذشت، افکار سياسي و رابطه آقاي هاشمي با نظام:
برخلاف دخترها، از لفظ «بابا» براي پدرش استفاده نميکند. او را «حاجآقا» يا «آقاي هاشمي» خطاب ميکند. با ياسر هاشمي درباره ١٠ماه پاياني عمر پدرش صحبت کرديم. صبحي که براي گفتوگو رفتيم، در حال تدارک برنامههاي بزرگداشت نخستين سالگرد پدرش بود.
از او هم، مانند ديگر فرزندان آيتالله، ردي در خاطراتش بهجا مانده است، از جمله روايتي که پدرش در مقدمه کتاب خاطرات مربوط به سال ٦٧ درباره او و مهدي نوشته است: «مهدي و ياسر هم پس از آموزشهاي کوتاه نظامي پاي ثابت جبهه و در خطوط مقدم بودند و اطلاعات دستاول، نيازها و مشکلات و وضع جبهه را به من ميدادند و حتي پس از مجروحشدن ياسر و مصدوم شيمياييشدن مهدي، پس از معالجات ابتدايي به جبهه بازگشتند».
ياسر، کوچکترين فرزند مرحوم آيتالله هاشميرفسنجاني، متولد سال ٥٠ است. در اين سالها مديريت دفتر آيتالله هاشمي در دانشگاه آزاد و مرکز تحقيقات استراتژيک را برعهده داشت و حالا هم در دفتر نشر معارف انقلاب که مربوط به انتشار آثار و خاطرات هاشمي است، مشغول شده است.
او در ميانههاي گفتوگو، گريزي هم به سانسور و ممنوعيتهاي پدرش در دولتهاي اصلاحات و احمدينژاد زد؛ از اينکه بعضا ممنوعيتهايي براي ملاقاتهاي پدرش ايجاد ميشد. از نقش آيتالله در نامزدي سيدحسن خميني براي خبرگان پنجم گفت و جلساتي که براي انتخابات رياستجمهوري برگزار کرده بود. بعد هم به روايت روزهاي آخر زندگي پدرش پرداخت و شبي که فوت شد.
به گفته ياسر، شوراي عالي امنيت ملي گزارشي را درباره فوت پدرش تهيه کرده که مورد قبول فرزندان هاشمي قرار نگرفته و حسن روحاني دستور داده تا دوباره پرونده مربوط به درگذشت آيتالله باز شود.
- علت حساسيت آيتالله هاشمي به پرونده مهدي چه بود؟
او از تلاشهاي مرحوم، براي بازگشت پرونده به ديوان عالي سخن گفت و جزئياتي از ملاقات پدرش با مقام معظم رهبري را هم تشريح کرد.
- يکي از اتفاقات مهمي که اواخر عمر آقاي هاشمي رخ داد، انتخابات مجلس دهم و خبرگان پنجم بود. در اين خبرگان فهرست منسوب به ايشان پيروز شد. پدر شما بعد از مشخصشدن نتايج چه تصوري از ترکيب جديد خبرگان داشتند؟
من در انتخابات خبرگان، رئيس ستاد فهرست «خبرگان مردم» بودم. به همين دليل، در اين زمينه ارتباط زيادي با ايشان داشتم. مهمتر از اينکه چه کساني برنده اين انتخابات شدند، پيامي بود که مردم با اين رأي ارسال کردند. به نظر من اين پيام از طرف بخشهايي دريافت نشد. ايشان خوشحال بودند از اينکه مردم نسبت به تصميمات خود آگاهتر شدهاند. بهدليل همين فضا، پيشبيني ميکرد که انتخابات رياستجمهوري نيز براي آقاي روحاني انتخابات موفقيتآميزي باشد؛ اگر که با مردم صادقانه صحبت کند.
- احيانا جمله خاصي که ايشان بعد از روشنشدن نتايج در فضاي پدر و فرزندي به شما گفته باشند، چه بوده است؟
به دليل اينکه در ستاد بودم، کسب رضايت ايشان براي من خيلي مهم بود. هرچند رضايت ايشان بيشتر از ناحيه تأمين منافع ملي بهدست ميآمد. ايشان حس ميکرد که شايد پيام مردم بتواند تأثير خوبي بر روند کاري خبرگان داشته باشد. اما متأسفانه بعد از آن، آنچه توقع بود، اتفاق نيفتاد. مثلا در انتخابات داخلي خبرگان... (جمله نيمهکاره ميماند) اما اينکه شما ميگوييد چه جملهاي گفتهاند؛ بايد بگويم اخلاق ايشان طوري نبود که بخواهد احساسات خود را بروز دهد.
- بعد از آنکه آيتالله جنتي وارد فهرست منتخبان شدند و در انتخابات داخلي خبرگان و هيئترئيسه هم پيروز شدند، واکنش بيروني آقاي هاشمي را شاهد بوديم. اما در خصوصي نسبت به آنچه رخ داد، چه گفتند؟
هم مشاوران ايشان و هم خود ايشان پيشبيني چنين موضوعي را ميکردند. پيشبيني اين موضوع سخت نبود. به نظرم ورود ايشان به انتخابات داخلي خبرگان از جنس همان حضور در انتخابات رياستجمهوري ٩٢ بود. ايشان در يک فضاي سختي که تصميمگيري در آن راحت نيست، احساس مسئوليت کرد و وارد شد. در اين شرايط خود شخص احساس رضايت ميکند و معتقد است از زير بار مسئوليت شانه خالي نکرده است. همانطورکه خودش ميگفت آبرويش را در ميدان گذاشت، اما نتيجه چيز ديگري بود.
- برنامه خاصي براي خبرگان اين دوره داشت؟
حاجآقا اعتقاد داشت، خبرگان ميتواند با يک نظارت دقيق، اتهامات، تهمتها و فشارهايي را که به سازمانهاي زير نظر رهبري ميآيد، خنثي کند. اين موضوعي بود که در زمان حيات ايشان دنبال ميشد؛ اما به نظر ميآيد بعد از اينکه ايشان در چارچوب هيئترئيسه قرار نگرفت. جريان ديگري در خبرگان چندان به اين موضوع اعتقاد نداشتند؛ حتي حاجآقا براي اينکه حسننيت خود در اين بحث را هم نشان دهد، اولين کاري که کرد، اين بود که گزارش کاري مجمع تشخيص مصلحت را بهعنوان يکي از نهادهاي زير نظر رهبري، در خبرگان ارائه داد.
- راجع به ردصلاحيت سيدحسن خميني ايشان موضع صريح و نسبتا تندي گرفتند. برداشت پدر شما درباره اين موضوع چه بود؟
آقاي هاشمي اين اتفاق را يک اتفاق سياسي قلمداد ميکرد. حاجآقا شناخت خوبي از نوع تحصيلات، سواد و نوشتههاي حسنآقا داشت (چون آقاي هاشمي ارتباطات خوبي با حسنآقا داشت). من حتي متوجه شدم ايشان وقتي فرصت شد که نزد آقاي يزدي برود و در مباحثهاي که با ايشان داشت، آقاي يزدي هم قبول کرد که سطح سواد حسنآقا در سطح مطلوبي است. بههرحال خود آقاي هاشمي يکي از مشوقان حضور حسنآقا در خبرگان بود. تعدادي از نزديکان ايشان، مخالف و تعدادي هم موافق حضور سيدحسن بودند؛ اما آقاي هاشمي هم ايشان و هم افرادي را که قابليت حضور داشتند، تشويق کرده بود که کانديدا بشوند. ايشان تا آن مقطع احتمال ردصلاحيت حسنآقا را ضعيف ميديد. شايد يکي از دلايلي که ايشان خيلي متعجب شد و چنين واکنشي نشان داد، از نظر شناختي بود که نسبت به وضعيت و سطح دانش حسنآقا داشت. من فکر ميکنم اگر آقاي هاشمي احتمال ردصلاحيت را پيشبيني ميکرد، اين مشورت را شايد به حسنآقا نميداد که ايشان نامزد شود.
- بايد سال ٩٥ پيشدرآمد انتخابات رياستجمهوري ٩٦ بوده باشد. طبيعتا پدر شما بايد در اين زمينه محل رجوع بوده باشد. ممکن است توضيحات بيشتري درباره اين مراجعات و احيانا جلسات خصوصي بفرماييد؟
فکر ميکنم شخص آقاي هاشمي نسبت به انتخابات از دولت پيشقدمتر بود. خبر دارم که ايشان بدنه دولت را نصيحت ميکرد و به آنها ميگفت که ارتباطات خود را با مردم بيشتر کنيد. بخش اطلاعرساني دولت را فعالتر کنيد. اگر افرادي که در اين زمينه کار ميکنند، ضعيف هستند، آنها را تغيير دهيد و تعارف نکنيد؛ چراکه مجموعه جرياناتي هدفشان ضربهزدن به دولت است. فرض آقاي هاشمي بر اين بود که در دوره دوم، آقاي روحاني ميتواند اقدامات خود در دور اول را تکميل کند. جامعه هم تقريبا چنين تصوري داشت. درواقع از برخي جهات ايشان خود موتور محرک ميشد و به دولت گوشزد ميکرد که چرا اقدامات خدماتي يا رفاهي را منعکس نميکند يا اينکه چرا در برابر تخريبها سکوت ميکند. با شخص آقاي روحاني هم جلساتي را برگزار ميکرد.
- اين جلسات به چه شکلي بود؟ آيا مستمر بود؟ چه کسي درخواست برگزاري ميداد؟
اينکه ميگويم ايشان پيشقدم بود؛ همين بود. شايد بعضي وقتها خود ايشان پيشقدم ميشد تا به دولت رهنمودهايي را بدهد. آقاي روحاني را بهسختي ميشد ملاقات کرد. مثلا اعضاي دولت ميآمدند گله ميکردند که ما سخت ميتوانيم آقاي روحاني را ببينيم! شايد آقاي هاشمي را بيشتر ميديدند. آقاي هاشمي ميگفت من هم بعضي وقتها که ميخواهم با آقاي روحاني تماس بگيرم، شايد دو روز طول ميکشد که ايشان را پيدا کنم! آقاي هاشمي توقع داشت که دولت ارتباط دروني (با اعضاي دولت) و بيروني خود با مردم را جديتر بگيرد. شخص آقاي هاشمي، جزء شخصيتهاي نادر سياسي کشور بود که با مردم دائم در ارتباط بود، حتي زماني که هم در شرايط محدوديت بود، (يعني شرايطي که سعي ميشد ايشان کمتر مورد مصاحبه قرار بگيرد، يا اخبار ايشان از صداوسيما کمتر منتشر شود يا مردمي که ميخواستند او را ملاقات کنند، منع ميشدند) ولي ايشان ايستادگي ميکرد و براي اين موضوع زمان صرف ميکرد. با گروههاي مختلف مردم ديدار داشت و حتي ديدارهاي انفرادي با برخي چهرهها مثل افراد ذينفوذ محلي برگزار ميکرد. آقاي هاشمي بهصورت دائم با اين چهرهها در ارتباط بود.
- کداميک از وزرا بيشتر به ديدن آقاي هاشمي ميآمدند؟ از طرفي ديدارهايشان با روحاني در اين مدت چند بار بود؟
ديدار وزرا با آقاي هاشمي بيشتر از آقاي روحاني بود (ميخندد) وزرا هر زماني وقت ديدار ميخواستند، آقاي هاشمي در اولويت قرار ميداد؛ براي مثال وزير خارجه، وزير بهداشت، وزير کار و مسکن، تقريبا همه به ملاقات ميآمدند. تعدادي هم به خاطر ارتباطات کاري مجموعه وزارتي با مجمع تشخيص، نزد آقاي هاشمي ميآمدند. دو دوره ارتباط آقاي هاشمي با دولتها قطع شد. يکي مربوط به دوره اصلاحات است که آنها هم جرئت نميکردند با آقاي هاشمي ديدار کنند! بااينحال ملاقاتهايي کموبيش انجام ميگرفت. البته براي اين ملاقاتها منعي از سوي آقاي هاشمي وجود نداشت، بلکه از آن طرف ممنوعيت وجود داشت. ديگري هم دوره احمدينژاد که ارتباط ايشان با دولت قطع شد. البته باز هم ممنوعيت از طرف دولت ايجاد شده بود.
- شما در صحبتهاي خود اشاره کرديد که براي ديدارهاي مردمي آقاي هاشمي ممنوعيتي قرار داده بودند. جنس اين ممنوعيتها چه بود و از کجا بود؟
در دولت آقاي خاتمي تا جايي که من به ياد دارم، درباره ملاقاتهاي خارجي آقاي هاشمي محدوديت ايجاد شد. صداوسيما در آن زمان محدوديتي براي پخش تصوير آقاي هاشمي نداشت. ملاقاتهاي مردمي آقاي هاشمي هم تقريبا انجام ميشد؛ اما اگر شخصيتي سياسي- خارجي وارد کشور ميشد و درخواست ديدار خود با آقاي هاشمي را به وزارت خارجه ميداد، اين درخواست رد ميشد. در دولت احمدينژاد، صداوسيما بهتدريج آقاي هاشمي را سانسور کرد. ملاقاتهاي خارجي تقريبا بايکوت شد. درباره ملاقاتهاي مردمي هم وضع طوري بود که اگر ملاقاتکنندهها از استاني به غير از تهران درخواست ديدار داده بودند، در همان استان تهديد ميشدند. البته خيليها به اين تهديدها بيتوجه بودند و براي ملاقات ميآمدند. ملاقاتهاي مناسبتي - مثلا براي روز دانشجو يا روز کارگر و امثالهم - را هم سعي ميکردند انجام نشود. بهتدريج که بخشي از جامعه نسبت به احمدينژاد و ماهيت او آگاهي پيدا کردند، خودشان به ملاقات ميآمدند.
- آيا جلسه ويژهاي با فعالان سياسي درباره انتخابات رياستجمهوري برگزار ميکرد؟
بله. برقرار ميشد. بخشي از اين جلسات به احزاب خلاصه ميشد که ايشان با سران احزاب در دورههاي متفاوت جلسه داشت که آنها در اين مقاطع مشورتهاي ويژهاي با آقاي هاشمي داشتند. يک بخش از ارتباط هم با کابينه و آقاي روحاني بود و البته جلسات مشترکي را هم با آقاي خاتمي و روحاني داشتند.
-از ديگر موضوعاتي که در سال آخر عمر آقاي هاشمي رخ داد، صدور حکم اعدام بابک زنجاني بود. البته از زمان رسانهايشدن اين چهره، از ارتباط اين فرد با دولت هاشمي هم سخن رفته است. نظر آقاي هاشمي درباره اين فرد چه بود؟
ظهور بابکزنجانيها را به خاطر عملکردهاي غيرسيستماتيک در دولت ميدانست. کشور هم به جايي رسيده بود که فساد نهادينه شده بود. به ايشان در اين زمينه خيلي رجوع ميشد. خب ايشان اين ارجاعات را خيلي باز نميکردند... .
- موافق حکم اعدام بود؟ در اين زمينه صحبت کرده بوديد؟
اينکه بايد اعدام شود يا نشود، تشخيص ايشان نبود. قضيه بابک زنجاني خيلي زواياي پنهان داشت. شايد تنها قوه قضائيه در اين رابطه خبر داشت و حتي دولت هم خبر نداشت و بالطبع آقاي هاشمي هم خبر نداشت.
- ارتباط خاصي با دولت هاشمي داشت؟
خير. من تا جايي که به ياد دارم، ايشان بهعنوان صنعتگر يک جايزه دريافت کرد. من فکر ميکنم آنموقع بابک زنجاني واقعا فقط يک صنعتگر بود. يک توليدي داشت و خوب هم کار کرده بود. اينکه ميگويم آقاي هاشمي نگران بود، بستري بود که فراهم شد و بابک زنجاني را به آنچه امروز متهم است، تبديل کرد. شايد بابک زنجاني وقتي در کيش يک توليدي داشت، فسادي را مرتکب نشده بود، اما بستري بر جامعه حاکم شد که جامعه پر شد از دلالهايي که بخواهند اقتصاد را دور بزنند و خارج از نظارت فعاليت کنند. منظورم اين است که ايشان به شخص بابک زنجاني انتقاد نداشت، بلکه به شرايطي انتقاد داشت که منجر به اين وضع شده بود.
- اگر به يک هفته و روز آخر حيات ايشان بازگرديم، سؤال اين است که استخررفتن و ورزش شنا را چه ميزان بهطور روتين پيگيري ميکردند؟
آقاي هاشمي بهطور منظم برنامه ورزشي داشتند. در حياط خانه ميدويد و اگر هوا مناسب نبود، از تردميل استفاده ميکرد. در هفته هم دو، سه بار بهطور منظم و در يک ساعت مشخص استخر ميرفت. همان يک ربع، بيست دقيقهاي را که به استخر ميرفت، تنها بود، زمان ديگري تنها نبود.
- يعني هميشه تنها استخر ميرفت؟
بله.
- پس محافظان با ايشان نبودند؟
چرا بودند. تا مقابل در استخر ميآمدند. اما داخل نميرفتند. ايشان تمايل نداشت محافظان وارد استخر شوند. همين يک جا را ايشان هميشه تنها بود. از لحاظ جسمي هم به خاطر اينکه منظم ورزش ميکرد، خيلي سالم بود. روز آخر که فوت کرد، من ايشان را نديدم.
- آخرين ديدار شما چه زماني بود؟
من صبح روز شنبه براي کاري درباره دانشگاه آزاد و کار ديگري هم درباره مرکز تحقيقات استراتژيک، به منزل ايشان رفتم و با هم صبحانه خورديم. هنگام صرف صبحانه هميشه فرصت مناسبي بود تا درباره موضوعات مختلف صحبت کنيم. من براي پيگيري کارم بايد با ايشان به مجمع ميرفتم. در خودروي ايشان نشستم. در آنجا هم حدود نيمساعت يا ٤٥ دقيقه صحبت کرديم. اتفاقا همان روز که رسيديم، ايشان جلسه ويژه کميسيونهاي مجمع را داشت. پلههاي ساختمان را که حدود ٣٠ پله بود، يکسره دويد و بالا رفت. من خودم تعجب کردم که حاجآقا چطور اين پلهها را دوان دوان بالا ميروند! ولي خب متأسفانه فرداي آن روز ايشان را نديدم و متوجه شدم چنين اتفاقي رخ داده است.
- ايشان تيم پزشکي همراه داشت؟
خير. تيم پزشکي نداشتند.
- چون آن زمان مسائلي درباره تيم پزشکي مطرح شده بود.
خير. يک پزشک مخصوص داشتند که حضور او هم دائمي نبود. اگر موردي پيش ميآمد، او را فورا ميخواندند. بعضي مواقع در سفرها پزشک، همراه ما ميآمد. اما بهطور عادي پزشک حضور نداشت. حاجآقا نياز نداشت.
- پروتکل خاصي درباره حضور پزشک وجود دارد؟
ظاهرا پروتکلي براي اشخاص درجهيک در اين زمينه وجود دارد. مثلا آمبولانس و پزشک بايد باشد. اما هردوي اينها موقع فوت ايشان وجود نداشت. نه پزشک بود و نه آمبولانس. حالا نه اينکه بخواهيم بگوييم هدفي در اين مورد وجود داشته است، کلا نيازي به پزشک نبود. آمبولانس در مجموعه تيم حفاظتي ايشان وجود داشت - بهعنوان نمونه در بعضي از برنامهها، آمبولانس در تردد بود- اما آن روز حادثه، آمبولانس نبود.
- محافظان چگونه متوجه شدند که اين اتفاق افتاده است؟ رساندن آقاي هاشمي به بيمارستان چگونه صورت گرفت؟
ظاهرا از زماني که محافظان متوجه ميشوند تا ايشان را به بيمارستان برسانند، نزديک به ٣٠ دقيقه زمان ميبرد.نزديکترين بيمارستان هم شهداي تجريش بوده است. خب محافظان متوجه ميشوند که خبري از آقاي هاشمي نيست. احساس کردند صدايي از داخل نميآيد. وقتي رجوع ميکنند، ايشان را در شرايطي ميببينند که تقريبا تمام کرده بودند.
- با ماشين اسکورت ايشان را به بيمارستان بردند؟
ايشان را با بنز خودشان به بيمارستان ميبرند.
- شما چه زماني متوجه شديد؟
با من تماس گرفتند که به بيمارستان بروم. گفتم چيزي شده؟ پشت تلفن به من گفتند چه اتفاقي افتاده است. من فاصله بين منزل تا بيمارستان را نفهميدم چگونه طي کردم.
- مرگ ناگهاني آقاي هاشمي، ابهاماتي را ايجاد کرد.. .
نه فقط براي ما، بلکه براي سيستم اطلاعاتي نظام يا حتي شوراي عالي امنيت ملي، فوت ايشان ابهام دارد. ابهام نه به اين معني که ميدانند چه اتفاقي افتاده است، بلکه به اين معني که نميدانند چه اتفاقي افتاده است. توقع اين است که سيستم امنيتي کشور بتواند در فاصله کوتاهي تشخيص دهد براي ايشان چه اتفاقي افتاده است. اينکه ايشان ايست قلبي کرده، احتمالي است که از نظر پزشکان قطعي است. اما دليل ايست قلبي را نميدانند چيست. تحقيقاتي هم که من در جريان انجام آن هستم، ميدانم که خيلي دير شروع شد. مثلا براي يک حادثه کوچک، فورا پليس و... سر ميرسد. درخصوص فوت آقاي هاشمي تحقيقات ديرهنگام آغاز شد.
- تحقيقات از کي شروع شد؟
آنطور که ما خبر داريم، شايد با هفت، هشت روز تأخير شوراي عالي امنيت ملي کشور تحقيقات را آغاز کرد.
- خودشان آغاز کردند يا درخواستي مطرح شده بود؟
من فکر ميکنم بايد جزء شرح وظايف خود شورا باشد. ما درگير مسائل بعد از فوت بوديم، درعينحال پيگير هم بوديم. يعني طوري نبود که بيتوجه باشيم. ولي بالاخره اينکه محافظان به طور دقيق بگويند چه شده، يا دليل اين اتفاق چه بوده است، هنوز مبهم است. نميدانم امکان کشف حقيقت وجود دارد يا خير.
- درخواست کالبدشکافي داديد؟
خير. ما درخواست نداديم.
- اصلا بحثي دراينباره درگرفت؟
مطرح بود.
- چرا تصميم گرفتيد اين کار را انجام ندهيد؟ تصميم جمعي بود؟
بههرحال نشد ديگر!
- در نهايت شوراي عالي امنيت ملي کشور چه زماني گزارش خود را منتشر کرد؟
تاريخ دقيق را به خاطر ندارم. اما شوراي عالي امنيت ملي ما پنج فرزند را به حضور خواستند. مهدي که زندان است و نتوانست بيايد. ما چهار نفر رفتيم. در آن جلسه، شورا گزارش نهايي خود را ارائه کرد. همان بحثي را که فائزه مطرح کرد، طرح کردند و گفتند در بدن آقاي هاشمي ١٠ يا ١٢ برابر، راديواکتيو ديديم. اما اين را باعث فوت ايشان نميدانيم. دليل آلودهشدن به راديواکتيو را هم نگفتند چيست. ما اين گزارش را خيلي گزارش کاملي نديديم. براي ما اين گزارش ابهاماتي دارد و آن را قبول نکرديم. همچنين درخواست کرديم گزارش را در اختيار ما قرار دهند، گفتند نميتوانند اين گزارش را بدهند. بعدا من از آقاي روحاني شنيدم که شوراي عالي امنيت ملي، گزارشي را هم به ايشان ارائه کردهاند که محتواي آن بستن پرونده بوده است. اما رئيسجمهور هم قبول نکرده و آن را گزارش کاملي ندانسته است. اينطور که من خبر دارم، دوباره گزارش را به شوراي عالي امنيت ملي ارجاع داده است که قاعدتا بنا بر دستور رئيسجمهور، پرونده دوباره باز خواهد شد تا بررسي شود. من از اين به بعد، يعني ارجاع پرونده به شوراي عالي امنيت ملي، خبري از روند پرونده ندارم.
- بعد از فوت آقاي هاشمي، دو مسئله رخ داد. يکي مسئله پلمب دفتر مشاوران در مرکز تحقيقات استراتژيک مجمع بود و ديگري هم بحث وصيتنامه. درباره پلمبشدن دفتر مشاوران، در نهايت مشخص نشد که مرجع صدور دستور کجا بوده است. اساسا چرا اين اتفاق افتاد و بعد از آن شما توانستيد وارد دفاتر خود شويد؟
آقاي هاشمي سه دفتر داشت. يکي دفتر مجمع تشخيص مصلحت نظام، ديگري دفتر دانشگاه آزاد و در نهايت هم دفتر مرکز تحقيقات استراتژيک. دفتر دانشگاه و دفتر مرکز تحقيقات را من مديريت ميکردم. قاعدتا اگر بنا بود پلمبي صورت بگيرد، بايد دفتر اصلي ايشان يعني دفتر مجمع تشخيص مصلحت پلمب ميشد. ما هم بعدا از ماجراهاي تشييع و.. به دفتر مجمع رجوع کرديم. حتي کتابخانه حاجآقا را وارسي کرديم که مثلا چيزي را پيدا کنيم، کشوها را بررسي کرديم و لباسهاي ايشان را آورديم، با هيچ محدوديتي مواجه نشديم. در دانشگاه آزاد هم که خود من مديريت ميکردم، با محدوديتي مواجه نشديم. اين محدوديت در مرکز تحقيقات به دستور آقاي ولايتي انجام شد.
- چرا؟
من هم واقعا نفهميدم دليلش چه بوده است. شايد کجسليقگي. من بعدا پيگير شدم تا ببينم دستوري از نهادهاي بالاتر وجود داشته است که آقاي شمخاني دبير شوراي عالي امنيت ملي کشور به من گفت ما دستوري نداديم و اين موضوع احتمالا به تشخيص خود آقاي ولايتي انجام شده است. بنا بر دستور آقاي ولايتي طبقه مربوط به مشاوران و دفتر آقاي هاشمي به مدت دو تا سه ماه پلمب شد. کسي تردد نداشت. البته آنجا موضوع خاصي هم وجود نداشت. با اين حال اجازه تردد به ما نميدانند.
- چيزي بود که بخواهيد به آن دسترسي داشته باشيد و به همين دليل هم نتوانيد؟
ما در مرکز تحقيقات و نيز دانشگاه آزاد اصلا موضوع محرمانه نداشتيم. اگر موضوع خاصي وجود داشت، در دفتر مجمع پيگيري ميشد که ما ميتوانستيم آنجا تردد داشته باشيم.
- درباره بحث وصيتنامه، براي همه ما غيرقابل قبول است که آخرين وصيتنامه مربوط به سال ٧٩ باشد. فاطمهخانم دراينباره صحبت کرده و گفته حدس و گمانش اين بوده که احتمالا جايي در دفتر مجمع باشد. شما کجاها را جستوجو کرديد؟ چطور است که هنوز وصيتنامه پيدا نشده است؟
ما شواهدي داريم که آقاي هاشمي بعد از سال ٧٩ وصيتنامه داشته است. يکي مربوط به همين سفر عراق است که قبل از آن آقاي هاشمي گفت در حال نوشتن وصيتنامه است.
- سفر عراق مربوط به چه سالي است؟
بعد از سال ٧٩ است.
- زيارتي بود؟
بله. سال ٨٦ يا ٨٧ بود. يک سفر زيارتي- سياسي بود. در آن سفر آقاي هاشمي ميهمان آقاي طالباني بود و از آقاي هاشمي مثل يک رئيسجمهور استقبال و پذيرايي به عمل آوردند. بهطوريکه حاجآقا از همه نيروهاي نظامي آنها با حضور رئيسجمهور سان رسمي ديد. خبر دارم حدودا يک ماه قبل از آن حاجآقا وصيتنامهاي را تنظيم کرده بودند. همچنين با مادر من درمورد وصيتنامه صحبت کرده است. حتي وصيتنامه مادرم را گرفته تا اصلاح کند. مادرم ميگويد که پدر وصيتنامه داشته است. اينها شواهد ماست. آقاي هاشمي در مجمع يک کشو داشت که اسناد محرمانه خود را در آنجا قرار ميداد، به جز گاوصندوق.
- گاوصندوق در مجمع است؟
هم در منزل گاوصندوق داشت و هم در مجمع. اما آنچه فاطمه درباره کشوي ميز دفتر مجمع گفته، کشويي بود که کليد آن فقط در دست حاجآقا و در جيبش بود. آن کشو خالي بود.
- بعيد است که آن کشو خالي بوده باشد؟
بله. براي ما عجيب است.
- در مراسم وداع با پيکر خيلي از چهرههاي سياسي و نظامي آمدند که يکي از آنها هم سردار سليماني بود و انگشتري را هم به مادر شما دادند. ارتباط سردار سليماني با خانواده شما چگونه است؟
سردار سليماني کرماني است. آقاي هاشمي فرمانده جنگ بود و ارتباط ايشان با سپاه هم خيلي خوب بود. ايشان هميشه سپاه را حمايت ميکرد. هميشه هم مشورتهاي استراتژيکي خوبي در رابطه با کارهاي برونمرزي سپاه داشتند و هميشه اين ارتباطات بود.
- ديدار هم داشتند؟
بله. ارتباط بين آقاي هاشمي و فرماندهان سپاه و مخصوصا سردار سليماني، تقريبا هميشه بود. در مقاطعي که فضاهاي سياسي تند ميشد، ملاقاتها هم کم و زياد ميشد. شايد خيليها علاقهمند بودند تا به ديدار آقاي هاشمي بيايند و مشورت بگيرند، اما فضا را طوري ساختند که ميترسيدند به ديدار بيايند تا مبادا جايگاهي که داشتند مخدوش شود. به همين دليل احتياط ميکردند. اما سردار سليماني تقريبا هميشه با آقاي هاشمي ارتباط داشتند. البته اين اواخر مثلا سال ٨٨ اين ارتباط کم و زياد ميشد، ولي خب بهگونهاي نبود که ارتباط سردار قطع بشود.
- ماجراي انگشتر چه بود؟
تا جايي که ميدانم، انگشتر خاک تربت امامحسين بود که دادند تا در کفن آقاي هاشمي قرار دهيم.
- اين يک سال بعد از فوت ارتباطات شما چگونه شده است؟ مثلا شما بيت رهبري رفتيد؟ ميدانم آن اوايل رفتيد. ولي بهغير از آن چه؟ اين يک سال درمجموع چطور سپري شده است؟
ارتباط با بيت رهبري بر حسب نياز است. ملاقات ما بابت پيام رهبري و اقامه نماز توسط ايشان بود تا هم از ايشان و هم از مراجع تشکر کنيم. من خودم ارتباط خاصي با بيت ندارم. محسن (برادرم) به جهت اينکه رئيس شوراي شهر است، به خاطر بعضي وظايف، ارتباطاتي با بيت رهبري دارد. اين ارتباطات الان ديگر حالت رسمي به خود گرفته است.
- براساس آخرين اخبار، ممنوعالخروجي شما که ظاهرا رفع شده بود؟
پنج نفر از اعضاي خانواده ما را ممنوعالخروج کرده بودند.
- چرايي اين اقدام روشن نشد؟
خير. مشکل ما هم همين است که چرايي اين مسئله را چرا به ما نميگويند. بالاخره قانونا حق داريم بدانيم که قاضي به چه دليل ما را ممنوعالخروج کرده است. پيگيري کرديم. من هم يک جلسه با اطلاعات سپاه داشتم. به من گفتند که اين موضوع رفع شده است. دلايلي آوردند که البته خيلي براي من هم قانعکننده نبود. ميگفتند براي صيانت از خانواده اين اقدام را انجام دادهاند. به نظر من اين دليل، بيشتر بهانه بود. بعد هم گفتند که ممنوعالخروجي ما رفع شده است. من قصد سفر نداشتم. ممنوعالخروجي يکي از اعضاي خانواده هم رفع شد و توانست به سفري برود و بازگردد. ولي من دوباره شنيدم که ممنوعالخروج شديم.
- خودتان فقط؟
خير. دوباره همان پنج نفر ممنوعالخروج شديم. در همين چند روز اين اتفاق رخ داده است.
- چرا؟
مشخص نيست. در مورد فائزه مطمئن هستم، هنوز وضعيت خودم را چک نکردهام، اما شنيدم که اين موضوع اتفاق افتاده است.
- اين پنج نفر احيانا قصد سفر داشتند در اين ايام؟
من که قصدي نداشتم.
- فائزه چطور؟
شايد. چون بعضي از سازمانهاي غيردولتي در رابطه با امور ورزش و زنان از او دعوت کرده بودند که خب ممنوعالخروج است و نميتواند برود، اما پسر او خارج از کشور تحصيل ميکند و بايد برود که نميتواند. پسر محسن هم ممنوعالخروج است و پاسپورت او را گرفتهاند.به پسر مهدي هم که الان در لندن در حال تحصيل است، گفتهاند که نيا، چون اگر وارد ايران بشوي، نميتواني بازگردي، ممنوعالخروجي. او سالي يکبار براي سرزدن به مادرش ميآمد که فعلا نميتواند وارد کشور شود.
- درباره مهدي، ظاهرا آقاي هاشمي خيلي پيگير موضوع مهدي بودند و حساسيت داشتند. الان وضعيت او چگونه است؟
شروع ماجراي مهدي به سال ٨٨ بازميگردد. اگر از من ميپرسيد، بايد بگويم رئيسجمهور وقت در آن مناظرهها گفت ببينيد که فرزندان هاشمي چه ميکنند.همين يک جمله را طرح کرد و بعد از آن بايد ثابت ميکرد که مبناي حقوقي و قانوني اين حرف چيست، اما زمين و زمان دست به دست هم دادند تا ثابت کنند در فضاي مربوط به سال ٨٨، اتهامي متوجه مهدي است.
خودشان در کيفرخواست مهدي ميگويند که پرونده او بهخاطر مسائل ٨٨ باز شده است. شرايط آن زمان خيلي بحراني شد. اقدام درست مهدي اين بود که خارج از کشور ماند تا فضا از حالت تندي که ممکن است احساسي برخورد شود، خارج شود، اما چون ميدانست که هيچ مشکلي ندارد، در فضايي که هنوز احمدينژاد رئيسجمهور بود و کسي فکر نميکرد که روحاني رئيسجمهور شود، با اختيار و تصميم خود بازگشت. خواست او اين بود که دادگاهش علني برگزار شود.
اين خواست که عملي نشد، اما الان ميخواهد محتويات دادگاه او در اختيار همه قرار بگيرد که با اين هم موافقت نکردهاند.
آقاي هاشمي از چه جهت پيگير پرونده بودند.
مهدي نسبت به حکم اعتراض دارد. حاجآقا هم قبول نداشت. ايشان به پرونده مسلط بود و جزئيات پرونده را ميدانست. پرونده مهدي به ديوان رفت. آقاي هاشمي مسيري را پيگيري ميکرد که طبق پرونده به ديوان (عالي) برود. وقتي شما ادلهاي داريد که حکم را نقض ميکند، پرونده به ديوان ميرود. زمان حيات ايشان پرونده به ديوان رفت. بعد از فوت آقاي هاشمي اين مسير هم مسکوت ماند و پيگيري نشد.
- چرا؟
ما پيگير بوديم، اما پرونده را از ديوان بازگرداندند. رئيس ديوانعالي کشور با حسنآقاي خميني در آن ايام ديدار ميکند.ميگويد ما پرونده را خوانديم و هيچ اتهامي در آن وجود ندارد.حسن خميني اين خبر را به حاجآقا ميدهد و ميگويد که اعتقاد ديوان اين است، ولي بايد به ايشان دستور داده شود که پرونده را بررسي کند. آقاي هاشمي دنبال اين بود که آقاي کريمي بتواند بهعنوان رئيس ديوان، اين اجازه را بدهد تا پرونده را بررسي کند، ولي خب اين امر محقق نشد. ما خبر داريم که ديوان، پرونده را مطالعه کرده و شعبه يکم ديوان و مستشاران آن، گفتند در پرونده چيزي که بخواهد چنين اتهام سنگيني را متوجه مهدي کند وجود ندارد.
ديداري هم گويا آقاي هاشمي با مقام معظم رهبري داشتند، قبل از اينکه مهدي بخواهد به ايران بازگردد.
جرياناتي نميخواستند که مهدي به ايران بازگردد. وقتي مهدي دوبي بود، من هم آنجا بودم. به محض اينکه ما تصميم ميگرفتيم بازگرديم و بليت تهيه کرده و اعلام ميکرديم، فضايي در داخل ايجاد ميکردند که بازگشت مهدي عقب بيفتد. ما يکبار قصد بازگشت داشتيم، ولي همان شب فائزه را در منزل بازداشت کردند. بااينحال ما برگشتيم. آقاي هاشمي از رهبري، دو يا سه تقاضا داشت؛ يکي اين بود که وقتي مهدي بازگشت، از فرودگاه به خانه بيايد تا ايشان و مادرم او را ببينند، چون بنا داشتند از فرودگاه مهدي را بازداشت کنند.رهبري اين موضوع را قبول ميکنند. خواسته دوم حاجآقا اين بود که قاضياي مسئول پرونده بشود که به سياسيبودن مشهور نباشد. رهبري با اين موضوع هم موافقت کردند. وقتي مهدي برگشت و سهماهي را در انفرادي گذراند، پنج قاضي را معرفي کردند که يکي را حاجآقا انتخاب کند.ايشان هم يک نفر را انتخاب کرد که مطمئن بود سياسي نيست، اما وقتي قاضي پرونده را اعلام کردند، هيچکدام از اين پنج نفر نبودند! بلکه نفر ششمي بود که پرونده را برعهده گرفت.
- ديدارهاي آقاي هاشمي و مقام معظم رهبري در اين اواخر به طور منظم انجام ميگرفت يا اينکه تغييراتي ايجاد شده بود؟
يک مدت حاجآقا با رهبري ديدارهاي منظم داشت، ولي اين اواخر ديدارها بر اساس تقاضا صورت ميگرفت. اگر آقاي هاشمي تقاضاي وقت ميدادند، ديدار انجام ميشد.
- از چه زماني شکل ديدارها اينگونه شد؟
احتمالا از ماجراي ٨٨ بهبعد، ديدارها منظم نبود. اگر آقاي هاشمي فکر ميکرد بايد درباره موضوعي ايشان را ملاقات کند، درخواست ميداد و البته با موافقت مورد پذيرش قرار ميگرفت.
منبع:روزنامه شرق
http://www.CheKhabar.ir/News/87536/روحاني دستور داده تا دوباره پرونده درگذشت آقاي هاشمي باز شود