چه خبر - چرا بعضي ها هميشه دير مي کنند؟
به گزارش بيبيسي، همه ما چنين افرادي را ميشناسيم: مثل آن پرستار بچه که هميشه دير سر قرار ميآيد، يا همکاري که هميشه کارهايش را دير تحويل ميدهد، حتي شده چند ساعت، يا آن دوستي که تنها در صورتي بموقع سر قرار رستوران حاضر ميشود که نيمساعت زودتر با او قرار گذاشته باشيد.
کمتر چيزي پيدا ميشود که به اندازه کاشتهشدن سر قرار آدم را عصباني کند. اما بعيد است که دوستتان صرفا از روي خودخواهي شما را منتظر گذاشته باشد. مساله هميشه بيادبي يا شلختگي ذهني نيست، ممکن است بسيار ريشهايتر از اينها باشد.
بررسيهاي روانشناسي نشان ميدهد که تاخير ميتواند نتيجه ذهني ناکارآمد باشد. اما جاي نگراني نيست، راهحلهاي متعددي هم وجود دارد.
ما در اغلب موارد نگاه خوبي به افراد وقتنشناس نداريم - حتي اگر اين کارمان از روي ناآگاهي باشد.
هريت ملوت، دانشجوي رفتاردرماني شناختي و روانشناسي باليني در لندن، ميگويد اين که آنها را شلخته، بيادب، بينظم و بياهميت به ديگران بدانيم، کار راحتي است. کافي است پايم را از مطب بيرون بگذارم تا وقتنشناسي ديگران روي مخم برود.
اما افراد وقتنشناس زيادي هستند که زندگي کمابيش منظمي دارند و نميخواهند باعث ناراحتي خانواده، دوستان و رئيسشان شوند. وقتنشناسها اغلب به خوبي به صدماتي که اين پديده به روابطشان، اعتبارشان، زندگي کاريشان و وضع ماليشان وارد ميکند آگاه اند و از اين مساله شرمسار.
دايانا دلونزر، نويسنده کتاب ديگر هرگز تاخير نکنيد، ميگويد: قطعا کساني هستند که از کاشتن ديگران لذت ميبرند. ولي اگر به اين دسته تعلق نداشته باشيد، از اين که دير سر قرار حاضر شويد ناراحت ميشويد. با اين حال ديرکردن مثل دشمني است که نميتوانيد از دستش فرار کنيد.
بهانه و باز هم بهانه براي ديرکردن
بعضي از بهانهها، مخصوصا براي تاخيرات طولاني، عموما به راحتي پذيرفته ميشود - مثلا تصادف يا بيماري. اما بهانههاي ديگر به اين راحتيها قابل هضم نيست. بعضي از وقتنشناسها، براي اينکه خودشان را در دل ديگران جا کنند، مدعي ميشوند که ذهنشان درگير مسائل بزرگتري است و توجه به زمان بياهميتتر از آن است که برايش وقت بگذارند. بعضيها ميگويند که وقتي تحت فشار قرار ميگيرند کار ديگري از دستشان ساخته نيست، يا مثلا مدعي ميشوند که مثل جغدها شبنشينند و نميتوانند مثل چکاوکها سحرخيز باشند.
جوانا معلم است و در لندن زندگي ميکند، ولي از من خواست که نام خانوادگيش را مخفي نگه دارم. او ميگويد شهرتش به وقتنشناسي بعضا نتيجه اختلاف نظر است: دوستي ميگويد بعد از ساعت هفت به خانهاش بروم. ولي اگر هشت يا ديرتر برسم از دستم ناراحت ميشود.
کساني که همواره تاخير ميکنند شايد تقصير خودشان نباشد. ممکن است بخشي از وجودشان باشد. به گفته متخصصان، افراد وقتنشناس غالبا زواياي شخصيتي مشابهي دارند: خوشبيني، سطح پاييني از تسلط بر نفس، اضطراب، يا دست زدن به کارهاي هيجاني. تفاوتهاي شخصيتي حتي ميتواند برداشت ما از گذر زمان را متفاوت کند.
جف کنتي، استاد روانشناسي در دانشگاه ايالتي سن ديگو، در سال 2001 تحقيقي برگزار کرد که شرکتکنندگان در آن به دو گروه الف (جاهطلب و اهل رقابت) و ب (خلاق و اهل فکر و اکتشاف) تقسيم شده بودند. او از آنها خواست که بدون استفاده از ساعت حدس بزنند يک دقيقه چقدر طول ميکشد. نتيجه اين شد که اعضاي گروه الف بعد از گذشت تقريبا 58 ثانيه ميگفتند يک دقيقه گذشته، و اعضاي گروه ب بعد از گذشت تقريبا 77 ثانيه.
خطرناکترين دشمنتان خود شماييد
تيم اوربان که به گفته خودش وقتنشناسي حرفهاي است، در سال 2015 در جايي نوشته بود که افراد وقتنشناس علاقه عجيبي دارند که به خودشان ضربه بزنند.
البته دلايل زيادي براي تاخير هست، ولي در خيلي از موارد تقصير تنها و تنها بر گردن خودمان است. براي نمونه ميتوان به انتظار تاخير کردن يا توجه بيش از اندازه به جزئيات اشاره کرد.
نوشتن گزارش تحصيلي دانشآموزان بيش از هر چيز ديگري باعث اضطراب جوانا ميشود. او ميگويد: من هميشه تاخير دارم و اين باعث ميشود که بقيه فکر کنند اهميت نميدهم. ولي راستش هفتهها به اين گزارشها فکر ميکنم و سر هر دانشآموز کلي خودم را ميخورم. اما تاخير در تحويل همه چيز را خراب ميکند.
خانم ملوت ميگويد براي بعضيها تاخير نتيجه مشکلات روحي متداول شديدا ناراحتکننده يا وضعيت عصبي است. به گفته او کساني که از اضطراب رنج ميبرند، غالبا حاضر نيستند با برخي از مسائل روبهرو شوند. افرادي که عزت نفس کافي ندارند معمولا به تواناييهاي خود به ديده ترديد نگاه ميکنند و اين باعث ميشود که زمان بيشتري براي بررسي کارهاي خود صرف کنند و افسردگي معمولا با کبود انرژي همراه است و نتيجتا پيدا کردن انگيزه کافي براي تکان خوردن خيلي سخت ميشود.
آيا کليد حل مشکلات در مغز است؟
دکتر ليندا ساپادين، روانشناس اهل نيو يورک و نويسنده کتاب چگونه بر تعويق در عصر ديجيتال چيره شويم، ميگويد: بعضي از وقتنشناسيها نتيجه نوعي وسواس فکري است.
به گفته او شخصي که کاري را به تعويق مياندازد روي ترسي که به آن مساله مربوط ميشود، يا زمان تحويل آن کار متمرکز ميشود. به جاي اينکه راهي براي عبور از آن ترس پيدا کند، آن ترس را تبديل به بهانهاي ميکند که معمولا با يک گزاره «اما» بيان ميشود. براي مثال، شما ممکن است به خود بگوييد ميخواستم سر وقت در آن جلسه حاضر شوم، اما نميدانستم چه لباسي بپوشم؛ نوشتن مقاله را شروع کردم، اما ميترسيدم که به اندازه کافي براي همکارانم خوب نباشد.
دکتر ساپادين ميگويد: چيزي که بعد از اما ميآيد تعيينکننده است. او به مردم ميگويد جاي اين «اما» را با «و» عوض کنند و اينگونه توضيح ميدهد که «اما» نماد تضاد و انسداد است؛ «و» نماد ارتباط و تحليل. براي همين از دلهره کار کاسته ميشود و ترس مربوطه به مانع کوچکتري تبديل ميشود.
نخستين قدم خانم دلونزر براي تبديل شدن به انساني وقتشناس کشف و تلاش براي ايجاد سازگاري با آن چيزي بود که هميشه باعث تاخيرش ميشد. او ميگويد تا پيش از آن همه تلاشهايش براي چيره شدن بر معضل زمان با شکست روبهرو شده بود. تا اينکه بالاخره فهميد هرگاه مجبور ميشود براي انجام کاري عجله کند، هيجانزده ميشود و از اين مساله لذت ميبرد.
او ميگويد: وقتي داشتم سعي ميکردم کارهايم را سر وقت انجام دهم، متوجه شدم که يکي از شاخصههاي مهم فرد قابليت اتکا است. از آن زمان به بعد، پروراندن اين شاخصه برايم اولويت پيدا کرده.
اما دوستان و آشناياني هم هستند که ديگر نميتوانند تحمل کنند. دکتر ساپادين بعضا با افرادي روبهرو ميشود که به خرج يکي از افراد نزديکشان براي گذراندن دورههاي مشاوره پيش او ميآيند.
البته کساني هم که هميشه کاشته ميشوند نبايد اميد خود را از دست بدهند. شما هم ميتوانيد خط قرمزهاي خود را تعيين کنيد.
دکتر ساپادين ميگويد: بهتر است به جاي اينکه ناراحت و عصباني شويد، موضع بگيريد و حد تحمل خود را مشخص کنيد. به آنها بگوييد که اگر باز هم دير کنند چه کاري خواهيد کرد. مثلا به دوست خود بگوييد که اگر بيش از ده دقيقه تاخير داشته باشد ديگر منتظر او نخواهيد ماند و بدون او داخل سينما خواهيد رفت. به آن همکاري که هميشه کارهايش را دير تحويل ميدهد بگوييد که از آن به بعد منتظر او نخواهيد ماند و پروژه را بدون در نظر گرفتن مسئوليتهاي او خواهيد بست و به رئيس اطلاع خواهيد داد.
چيزي که نهايتا تبديل به نقطه عطفي در رفتار من شد برخورد يکي از دوستانم بود. قرار بود براي دويدن به پارک محل برويم، ولي من يک ساعت دير کردم. او هم که صبرش ته کشيده بود گفت که ديگر با من هيچ قراري نخواهد گذاشت. اين کارش باعث شروع بهترين تحول در زندگي من شد: پاسخگويي، و کشف و تامل در مشکلاتي که باعث ميشد من همواره تاخير داشته باشم.
همانطور که از قديم گفتهاند، ترک عادت موجب مرض است، و فشاري که سر نوشتن اين مقاله به خودم آوردم شاهد اين مدعا! اما اگر در آينده کسي را منتظر بگذارم، افکارم را بررسي خواهم کرد و تلاش ميکنم تا ذرهاي هم که شده تغييرشان دهم.
منبع: salamatnews.com