چه خبر - زن هاى وسواسى بخوانند
يک زن وسواسى خيال مى کند شوهرش به طور مشروع يا غيرمشروع به او خيانت مى کند، فلان زن بيوه را گرفته يا مى خواهد بگيرد، با منشى خود سر و سرى دارد، به فلان دختر دل بسته است، چون دير به منزل مى آيد لابد دنبال عياشى مى رود، چون با فلان زن صحبت کرد به او نظر دارد، چون فلان خانم به او احترام کرد، لابد با هم رابطه دارند، چون نسبت به فلان زن بيوه و کودکانش احسان مى کند مى خواهد او را بگيرد، چون در اتومبيلش يک سنجاق سر پيدا شد معلوم مى شود محبوبه اش را به گردش برده است، چون فلان زن برايش نامه نوشت معلوم مى شود زن اوست، چون فلان دختر از او تعريف کرد که مرد خوش تيپ و خوش اخلاقى است معلوم مى شود عاشق و معشوقند، چون فلان وقت به حمام رفت معلوم مى شود خيانت کرده است، چون اجازه نمى دهد نوشته ها و نامه هايش را بخوانم معلوم مى شود نامه هاى عاشقانه است، چون به من کم محبت شده معلوم مى شود معشوقه ديگرى دارد، چون به من دروغ گفت معلوم مى شود خيانتکار است، چون در فال شوهرم نوشته بود: با متولد خرداد ماه اوقات خوشى را خواهيد گذراند معلوم مى شود زن ديگرى دارد، چون دوستم به من گفت: شوهرت به فلان خانه رفت حتماً در آنجا زنى دارد، چون فالگيرگفت:يک زن مو بور چشم سياه قد بلند با تو دشمنى مى کند معلوم مى شود هووى من است.
خانمهاى وسواسى با اين قبيل شواهد پوچ خيانتکارى شوهرشان را به اثبات مى رسانند، حس بدبينى به تدريج در آنها تقويت شده به يقين تبديل مى گردد، از بس در اين باره فکر مى کنند از در و ديوار قرينه مى تراشند، شبانه روز فکر و ذکرشان همين مطلب است، با هر که مى نشينند دم از خيانت و بى وفايى مى زنند، با هر دوست و دشمنى مطلب را در ميان مى گذراند، آنها هم فکر نکرده به عنوان دلسوزى گفتارش را تاييد نموده صدها داستان و حکايت از خيانت مردها نقل مى کنند.
ايراد و ناسازگارى شروع مى شود، اوقات تلخى و بد اخمى مى کند، به کارهاى خانه و فرزندانش نمى رسد، هر روز قهر و دعوا مى کند، به خانه پدر و مادرش مى رود، به شوهرش بى اعتنايى مى کند، مثل سايه او را تعقيب مى کند، جيب بغلش را مى گردد، نامه هايش را با حرص و ولع مى خواند، تمام اعمال و حرکاتش را کنترل مى کند، هر حادثه بى ربطى را دليل محکمى بر خيانت شوهرش به حساب مى آورد.
با اينگونه رفتار زندگى را به خودش و شوهر بيچاره و فرزندان بى گناهش تنگ مى کند، خانه را که بايد محيط صفا و مودت و آسايش باشد به زندان سخت، بلکه جهنم سوزانى تبديل مى کند، در آتشى که روشن کرده خودش معذب است و شوهر و فرزندان بيگناهش را نيز مى سوزاند، هر چه مرد دليل بياورد، سوگند ياد کند، التماس و گريه کند و بخواهد عدم خيانت خويش را اثبات کند، ممکن نيست زن وسواسى قانع گردد.
زن و مرد اگر با همين حال صبر کنند و به زندگى ادامه دهند تا آخرعمر معذب خواهند بود، و اگر در مقابل يکديگر سر سختى و لجاجت نشان بدهند کارشان به طلاق و جدايى منتهى خواهد شد، در آنصورت نيز زن و مرد هر دو بدبخت مى شوند.
مرد اگر فکر کند اين زن وسواسى را طلاق مى دهم و از شرش نجات پيدا مى کنم، آنگاه با زن بى عيب و نقصى وصلت مى نمايم و با خاطرآسوده زندگى را آغاز ميکنم بايد بداند که اين فکر خامى بيش نيست و چنين موفقيتى خيلى بعيد است، بر فرض اينکه اين را طلاق بدهى و با زن ديگرى ازدواج کنى باز هم با مشکلات تازه اى روبرو خواهى شد.
طلاق گرفتن سبب آسايش و خوشبختى زن نيز نخواهد شد، زيرا گر چه از شوهرش به خيال خود انتقام گرفته ليکن خودش را بدبخت نموده است، معلوم نيست به اين آسانيها شوهرى پيدا کند، شايد تا آخر عمر بيوه بماند و از نعمت انس و مودت و تربيت فرزند محروم گردد، بر فرض اينکه خواستگارى هم برايش پيدا شد معلوم نيست از شوهر سابقش بهتر باشد، شايد ناچار شود با مردى که همسرش مرده يا طلاق گرفته وصلت کند، آنوقت مجبور است در فراق فرزندان خودش بسوزد و بچه هاى ديگران رابزرگ کند، و دهها مشکل ديگر که برايش توليد خواهد شد، بنابراين نه قهر و دعوا مى تواند زن و مرد را از اين بن بست خطرناک نجات دهد نه طلاق و جدايى، ليکن راه سومى نيز وجود دارد که بهترين راه است.
راه سوم اينست که زن و مرد دست از لجاجت و سرسختى برداشته با عقل و تدبير رفتار کنند، مخصوصا مرد مسئوليت بيشترى دارد، تقريبا مى توان گفت که کليد حل اين مشکل در دست او قرار دارد، اوست که اگرقدرى بردبارى و از خود گذشتگى بخرج دهد هم خودش را بدرد سرنمى اندازد، هم همسر بيمارش را از اين مهلکه نجات خواهد داد.
اکنون روى سخن با مرد است
آقاى محترم! اولا بدين نکته توجه داشته باش که همسر تو در عين وسواسيگرى ترا دوست دارد، به زندگى و فرزندانش علاقه مند است، ازجدايى وحشت دارد، از اوضاع اسفناک زندگى شما قالبا در عذاب وشکنجه است، اگر شما را دوست نمى داشت حسادت نمى کرد، نمى خواهد اوضاع چنين باشد ليکن چه کند بيمار است؟ بيمارى فقط دل درد و آپانديس و زخم معده و رماتيسم و سرطان نيست، بلکه امراض عصبى نيز بخش مهمى از بيماريها بشمار مى روند، خانم شما گر چه دربيمارستان روانى بسترى نيست ليکن به طور تحقيق يک بيمار روانى است، اگر قبول ندارى به يک روانپزشک مراجعه کن، با يک چنين خانمى با ديده دلسوزى و ترحم بايد نگاه کرد نه با ديده انتقام و کينه جويى، به حال زار و افکار پريشانش ترحم کن، کسى با بيمار دعوا و داد و قال و کشمکش نمى کند، در مقابل بى ادبيها و ناسازگارى هايش عکس العمل شديد نشان نده، دعوا و داد و فرياد راه نينداز، به کتک و دشنام متوسل مشو، به دادگاه حمايت خانواده مراجعه نکن، قهر و باد نکن، دم از طلاق و جدايى نزن، هيچيک از اين کارها نمى تواند بيمارى اين خانم را معالجه کند بلکه شديدترش مى گرداند، رفتار تند و نامهربانيهاى ترا دليل بر صدق عقيده اش مى گيرد.
راه اول: اينست که تا مى توانى اظهار محبت کنى، ممکن است از وسواسي گريها و ناسازگاريهاى او بتنگ آمده، قلبا منزجر شده باشى ليکن چاره اى نيست، بايد به طورى اظهار محبت کنى که يقين پيدا کند که شش دانگ دل تو مسخر اوست و شخص ديگرى در آنجا راه ندارد.
دوم: سعى کن با هم تفاهم نماييد، چيزى را از او مخفى نکن، بگذار نامه هايت را حتى قبل از خودت بخواند، کليد کمد اختصاصى يا صندوق اسناد و مدارک را در اختيارش قرار بده اگر ميل داشت بدانها مراجعه کند، بگذار جيب و بغلت را بررسى کند، اجازه بده تمام اعمال و حرکاتت را تحت نظر بگيرد، از اين قبيل کارها نه تنها اظهار ناراحتى نکن بلکه آنرا يک امر عادى و از لوازم صفا و صداقت خانوادگى محسوب بدار، بعد از مشاغل روزانه اگر کارى ندارى زودتر به منزل بيا. و اگر کارى پيش آمد کرد قبلا به همسرت بگو: من به فلان جا مى روم و در فلان ساعت برميگردم، سعى کن از موعد مقرر تخلف نشود، چنانچه اتفاقا نتوانستى سرموعد حاضر شوى هنگام مراجعت علت تاخير را به صراحت بيان کن، مواظب باش در تمام اين مراحل کوچکترين دروغى از تو صادر نشود، وگرنه بد گمانى او تشديد خواهد شد، در کارها با وى مشورت کن، هيچ عملى را از او مخفى نکن بلکه کارهاى روزانه ات را برايش شرح بده، صداقت و راستى را هيچگاه از دست نده، خواهش کن در هر جا نقطه ابهامى دارد که اسباب بدگمانى او مى شود بدون پروا توضيح بخواهد، و عقده ايرا در دل نگيرد.
سوم: ممکن است جنابعالى شخص پاک و حتى از قصد خيانت هم منزه باشى ليکن بدگمانيهاى زنها نيز غالبا بى منشا نيست، لابد در اثرغفلت و صداقت، عملى از تو صادر شده که در روح او اثر گذاشته و رفته رفته توليد سوءظن نموده است، لازم است در اعمال و رفتار کنونى و گذشته ات دقت نمايى و عامل اصلى و منشا بدگمانى همسرت را يافته و در رفع آن کوشش کنى، اگر با خانمهاى بيگانه خيلى شوخى و شيرين زبانى مى کنى اين عمل را ترک کن. چه ضرورتى دارد خانمها ترا جوانى خوش اخلاق و خوش تيپ بشمارند ليکن همسرت بدبين شده زندگى داخلى شما به بدترين وجوه بگذرد؟
چه لزومى دارد با خانم منشى خودت شوخى و خنده بکنى تا همسرت خيال کند با او سر و سرى دارى؟ اصلا درصورتيکه همسرت بدبين است چه ضرورتى دارد که منشى زن استخدام کنى؟ در مجالس با خانمهاى بيگانه گرم نگير، زياد به آنها توجه نکن، پيش همسرت از آنها تعريف نکن، اگر به زن بيوه بيچاره اى مى خواهى احسان کنى چه بهتر که قبلا با همسرت مشورت کنى بلکه مى توانى اين عمل خير را به وسيله او انجام دهى.
نگو: مگر من اسير و برده هستم که اينقدر مقيد زندگى کنم؟ نه خير اسير و برده نيستى ليکن مرد عاقل و با تدبيرى هستى که با همسرت پيمان وفا و همکارى بسته اى، بدين جهت بايد زن دارى کنى و با عقل و تدبير بيمارى او را بر طرف سازى، بايد با فداکارى و رفتارعاقلانه، خطر بزرگى را که متوجه کانون مقدس خانوادگى شما شده مرتفع کنى، در اينصورت هم به همسر بيمارت بزرگترين خدمت را نموده اى هم فرزندان بيگناهت را از سرگردانى و غم و اندوه نجات داده اى، هم خودت را از ضررهاى روحى و مادى رها کرده اى، البته مردى که در يک چنين موقع حساسى فداکارى کند در نزد خدا هم پاداش بزرگى خواهد داشت.
اکنون بايد چند مطلب را به خانمها يادآورى کنم.
مطلب اول- خانم محترم، موضوع خيانت شوهرت، مثل همه موضوعات ديگر، احتياج به دليل و برهان دارد، ماداميکه خيانت او با ادله قطعيه باثبات نرسيده شرعاً و وجداناً حق ندارى وى را متهم سازى، آياسزاوار است به صرف يک احتمال، شخص بيگناهى را مورد تهمت قراردهى؟ اگر کسى بدون دليل و برهان ترا متهم کند آيا ناراحت نمى شوى؟ مگر با يک يا چند شاهد سفيهانه و غير عقلايى مى توان موضوع مهمى مثل خيانت را باثبات رسانيد؟
خانم محترم، دست از نادانى و احساسات خام و عجله بردار، متين و عاقل باش، موقعيکه عصبانى و ناراحت نيستى در گوشه اى خلوت کن، قرائن و شواهد خيانت شوهرت را در نظر بگير، بلکه روى کاغذ يادداشت کن، سپس وجوه و احتمالات قضيه را در مقابل آن بنويس، آنگاه مانند يک قاضى درستکار و با انصاف، در مقدار دلالت آنها تامل کن، اگر ديدى يقين آور نيستند باز هم مانع ندارد، تحقيق کنى ليکن موضوع را مسلم وقطعى نگير و به صرف سوءظن و توهم بى دليل زندگى را به خودت وشوهرت تلخ نکن.
اگر شوهرت دير به منزل مى آيد دليل خيانتش نيست، شايد اضافه کار داشته باشد، شايد کار فوق العاده اى پيدا کرده، شايد به منزل يکى از دوستان يا همکاران يا خويشانش رفته باشد، شايد در يک جلسه علمى يا دينى شرکت نموده باشد، شايد براى تفريح سالم و قدم زدن دير به منزل آمده باشد.
اگر خانمى از شوهرت تعريف کرد و او را جوان خوش تيپى شمرد تقصير او چيست؟خوش اخلاقى دليل خيانت نيست، چه کند اگر بد اخلاق باشد کسى به او مراجعه نمى کند، انتظار دارى بد اخلاقى کند تا همه او رابد اخلاق شمرده يک فرسخى از او فرار کنند؟
اگر به زن بيوه و يتيمانش احسان مى کند دليل خيانتش نمى شود، شايد آدم خيرخواه و دلسوزى باشد و از باب نوع پرورى و دستگيرى از بيچاره گان و براى رضاى خدا به آنها احسان کند.
اگر شوهرت جعبه يا کمد مخصوصى دارد يا اجازه نمى دهدنامه هايش را بخوانى دليل خيانتش نيست، زيرا بسيارى از مردها ذاتامحافظه کار و راز نگهدارند، و دوست ندارند کسى از امورشان مطلع شود، شايد شغلش ايجاب ميکند کارهايش را مخفى بدارد، شايد ترا راز نگهدارنمى داند.
به هر حال، يک دليل احتمالى بيش از يک احتمال نتيجه نمى دهد، نبايد آنرا يک دليل قطعى بدون ترديد محسوب داشت.
مطلب دوم-در هر جا سوءظن پيدا کردى فورا موضوع را باشوهرت در ميان بگذار، به قصد کشف حقيقت، نه به عنوان اعتراض، رسما و بدون پروا بگو: من نسبت به فلان کار بد گمان هستم، خواهش ميکنم واقع مطلب را بيان بفرماييد تا خاطرم آسوده گردد، آنگاه خوب به حرفهايش گوش بده، و در اطراف آنها تامل کن، اگر بدگمانى تو بر طرف شد که چه بهتر، ليکن اگر قانع نشدى مى توانى بعدا در اطراف قضيه تحقيق کنى تا حقيقت برايت روشن گردد، اگر در ضمن تحقيق به موضوعى برخورد کردى که شوهرت دروغ گفته و مطلب را بر خلاف واقع توضيح داده صرف اين دروغ را دليل خيانت او نگير، زيرا ممکن است شخص بيگناهى باشد ليکن چون از بدگمانى تو اطلاع داشته عمدا مطلب را بر خلاف واقع گفته مبادا سوءظن تو زياده گردد، بهتر است در اين مورد هم باز به خودش مراجعه کنى و علت خلافگوئيش را بپرسى، البته مردکار خوبى نکرده که مرتکب دروغ شده و بهتر بود حقيقت را مى گفت زيراچيزى از صداقت بهتر نيست. ليکن اگر او اشتباه کرد تو نادانى و جهالت بخرج نده، بلکه با تصميم قاطع از او بخواه که ديگر دروغ نگويد، اگرتوضيح خواستى و شوهرت نتوانست توضيح قانع کننده اى بدهد، عجز ازجواب را يک دليل مسلم و قطعى خيانت مشمار، زيرا ممکن است مطلب را واقعا فراموش نموده باشد، يا اينکه چون از بدگمانى تو اطلاع داشته دست و پاى خويش را گم کرده نتوانسته جواب قانع کننده اى بدهد.
دراينجا سخن را کوتاه کن و در يک موقع مناسب مطلب را در ميان بگذار وعلت قضيه را بپرس. و اگر اظهار داشت:واقع را فراموش نموده ام از اوبپذير زيرا انسان محل سهو و نسيان است، اگر باز هم ترديد داشته باشى مى توانى از راههاى ديگر در صدد تحقيق بر آيى.
مطلب سوم- موضوع بد گمانى خودت را با هر کس در ميان نگذار، زيرا ممکن است واقعا دشمن شما يا حسود باشد، بدين جهت گفتار ترا تاييد و چندين قرينه دروغ نيز بدان بيفزايد تا زندگى شما را از هم بپاشد، ممکن است شخص نادان و زود باور و بى تجربه اى باشد و به قصددلسوزى گفته ترا تاييد نمايد بلکه شواهد پوچ ديگرى بدان اضافه نموده ذهن ترا خرابتر گرداند، بنابراين صلاح نيست با افراد نادان و بى تجربه مشورت نمايى، حتى مادر و خواهر و خويشانت، البته مشورت خوب است، اگر در جايى ضرورت پيدا کرد يکى از دوستان عاقل و کاردان و باهوش وخيرخواه را در نظر بگير و مطلب را با او در ميان بگذار و از افکارش استفاده کن.
مطلب چهارم-اگر شواهد و دلائل خيانت شوهرت قطعى نبود، ودوستان و خويشانت نيز تصديق کردند که دلائل مزبور قانع کننده نيست وشوهرت بيگناه است، و شوهرت نيز با دليل و برهان و قسم و التماس عدم خيانت خودش را اثبات ميکند ليکن با همه اينها بدگمانى ووسواسيگريهاى تو برطرف نمى شود يقين بدان که بيمار هستى، وبدبينى ات در اثر بيمارى عصبى و روانى پيدا شده است. لازم است به يک روانپزشک حاذق مراجعه نمايى و از دستوراتش پيروى کنى.
مطلب پنجم-راه کار تو همان بود که گفته شد، داد و فرياد و بهانه وناسازگارى نه تنها مشکلت را حل نمى کند بلکه مشکلات ديگرى بدان اضافه خواهد کرد. به دادگاه حمايت خانواده نيز مراجعه نکن، دم از طلاق و جدايى نزن، آبروى شوهرت را نريز. از اين قبيل کارها نتيجه خوبى نخواهى گرفت، ممکن است کار به لجبازى و عناد بکشد و شوهرت ناچارشود ترا طلاق بدهد و زندگى را از هم بپاشد. در آنصورت نيز تو نتيجه خوبى نخواهى گرفت و تا آخر عمر قرين تاسف خواهى شد، مواظب باش تصميم خطرناکى نگيرى دست بخودکشى و انتحار نزن، زيرا به وسيله اين عمل زشت خودت را نابود مى سازى در آخرت نيز به عذاب دوزخ معذب خواهى شد، حيف نيست انسان براى يک فکر بيجا بزندگى خودش خاتمه بدهد؟آيا بهتر نيست با عقل و بردبارى قضيه را اصلاح کنى؟
مطلب ششم-اگر بدگمانى تو بر طرف نشد و احتمال ميدهى يايقين دارى که شوهرت به زنهاى ديگر نظر دارد باز هم تقصير تو است، زيرامعلوم مى شود آنقدر هوش و کاردانى و عرضه نداشته اى که شش دانگ قلب شوهرت را مسخر گردانى تا جايى براى زنهاى ديگر نماند، هنوز هم ديرنشده، دست از نادانيگرى و لجبازى بردار و با اخلاق خوش و رفتار نيک واظهار محبت چنان در قلب شوهرت جاى باز کن که جز تو کسى را نبيند وجز تو کسى را نخواهد.
منبع: migna.ir
http://www.CheKhabar.ir/News/75627/زنان وسواسي و مشکلاتي که براي خانواده ها بوجود مي آورد