چه خبر - اپيدمي توهم رييس جمهور شدن!
اين روزها در ايام نزديک به انتخابات رياست جمهوري و شوراي شهر، شاهد حضور سيل متقاضيان ثبت نام به عنوان کانديدا هستيم. از هر شکل و از هر فرهنگ و با هر ميزان سواد که تصور کنيد، کانديدا وجود دارد. زن و مرد، گاهي حتي به صورت خانوادگي براي ثبت نام در انتخابات رياست جمهوري آمده اند. در مقابل وزارتکشور غلغله است، صفي بي پايان از متقاضيان شکل گرفته که بيشباهت به صف خريد يا صف سبد کالا در سال هاي گذشته نيست، چرا که هيچ چهره شناخته شده اي وجود ندارد. مردم عادي با سر و شکل عادي و گاهي با ظاهر عجيبو غريب، شناسنامه به دست گرفته اند تا وارد وزارت کشور شوند و به اسم دموکراسي، در مقابل دوربين و ميکروفون عکاسان و خبرنگاران، از برنامههايانتخاباتيشان بگويند.
نامزدهاي عجيب و جديد
کليپ هاي پخش شده از آنها با وعده هاي انتخاباتي متفاوت در فضاي مجازي دست به دست مي چرخد. از 18ساله اي که به دنبال برطرف کردن موانع ازدواج است گرفته تا 90 ساله اي که ميگويد شعار انتخاباتي اش ورزش است، يا کانديدايي با 200 کيلو وزن که وعده واگذاري زمين هاي اطراف شهر ها را براي پرورش شترمرغ به جوانان مي دهد و معتقد است هر کس يک کيلو بيش از من وزن داشت، به نفع او کنار مي روم!
پيرمردي هم بود که خود را پيامبر دانسته و با تهديد عذاب الهي، از مسئولان توقع حمايت داشت. زني که بچه به بغل به وزارت کشور آمده و مردي که 4 زن و 18 بچه دارد و شعارش آزاد کردن ترياک است نيز، خود را كانديداي انتخابات مي دانند! آنچه جلب توجه مي کند، دست آويزي اين افراد به مشکلات و دغدغههاي جامعه است. يکي شعار مسکن مي دهد، يکي وعده آزادي ممنوعهها، يکي افزايش يارانه ها تا 500هزارتومان و ديگري فرصت ايجاد اشتغال رايگان.
باقي مردم نيز منتظرند تا کليپ جديد از حضور اين افراد منتشر شود و زمينه خنده را فراهم کند. به واقع اين سوال به ذهن متبادر مي شود که انگيزه اين افراد بدون صلاحيت فردي، علمي، اجتماعي، اجرايي و بدون داشتن حتي يک ويژگي به عنوان رييس جمهور براي ثبت نام به عنوان کانديدا چيست؟ آن ها در فضايي حضور مي يابند که مي دانند پر از عکاس و خبرنگار و حضور شبکه هاي خبري است و خود را رقيب رجال سياسي کشور مي دانند، با وجود اينکه ميدانند از سوي مردم مورد تمسخر قرار مي گيرند.
انگيزه آن ها ميل مفرط به ديده شدن حتي به بهاي تمسخراست يا انگيزه هاي فردي و رواني و عقده هاي اجتماعي؟ هرچه که هست، فضاي اين روزهاي کشور را به ملغمه اي از التهاب پيش از انتخابات و تفنن ناشي از حضور اين افراد تبديل کرده است. طنز تلخي که حکايت از اوضاع نابسامان اجتماعي رواني جامعه ايراني دارد. اينطور به نظر مي آيد که حضور اين چهره ها بيش از هر چيز مشتي نمونه خروار است، از آمار بالاي اختلال شخصيت بين ايرانيان، که جدي گرفته نمي شود.
تاثيرات شيزوفرني فرهنگي
برخي نقش رسانه ها و توجهشان به چهره هاي غيررسمي در نامزدي انتخابات و اينكه به سرعت و وسعت زياد، تصوير و شهرتشان را رسانه اي مي كنند را به عنوان عاملي در گرايش شهروندان عادي به نام نويسي انتخابات مي دانند. برخي ديگر نيز، نااميدي شهروندان از عملكرد مسئولان در حل مشكلات جامعه را عاملي در حضور آنها در نامزدي رياست جمهوري مي دانند و در نهايت نيز گروهي هيجانات فردي و شرايط شخصيتي افراد كه ميل به چهرهشدن دارند را عاملي براي ثبت نام افراد متعدد در انتخابات معرفي مي كنند.
علي رضا عزيزي جامعهشناس، اما معتقد است که از اين نوع رفتار ايرانيان مي توان به عنوان نوعي شيزوفرني فرهنگي به معناي دوگانگي ميان باورها و ارزش ها و اعمال انجام شده در زندگي اجتماعي نام برد. او همچنين به افزايش فرصت طلبي و شانسباوري در جامعه اشاره ميکند و معتقداست شهروندان ايراني هر روز بيش از روز قبل مي کوشند که شانس خود را در موقعيت هاي مختلف امتحان كنند، از قرعهکشي هاي متفاوت گرفته تا عرصه مهمي مانند انتخابات.هرچيزي که به نوعي هزينه كم در مقابل دستاوردهاي احتمالي خيلي زياد تلقي شود.
بعضي از افراد آن را فرصتي براي جلب توجه مي دانند و بعضي ديگر آن را نوعي شانس حتي براي تاييد صلاحيت ميشمارند، شانسي که هزينه آن تنها يک ثبتنام ساده است.اين جامعهشناس درباره علت حضور افراد عادي بدون صلاحيت فردي، علمي، اجرايي و ... در عرصههاي مهمي مانند انتخابات معتقد است براي فهم رفتار اجتماعي جماعت كثيري كه بدون توانمندي لازم براي ثبت نام به وزارت كشور مراجعه كردهاند، بايد به زمينههاي فرهنگياي كه هم اكنون در آن زندگي ميكنيم و روانشناسي اجتماعي ايرانيان توجه داشت.
حقيقت آن است كه به لحاظ زمينه فرهنگي، در حال حاضر در نوعي شيزوفرني فرهنگي به سر مي بريم. بدين معنا كه نوعي دوگانگي ميان باورها- ارزش هاي ايرانيان از يك سو و اعمال آن ها در زندگي اجتماعي مشاهده مي شود. در سطح باورها و ارزش ها همه ما از آرماني ترين باورها و ارزشها- كه فاصله زيادي با واقعيت زندگي مان دارند- صحبت ميكنيم و به طور مداوم در موقعيت هاي مختلف مي كوشيم نشان دهيم كه متعهد و وفادار به ارزشهاي بزرگي نظير عدالت، نوع دوستي، آزادي، مهرورزي و .. هستيم، اما در واقعيت رفتار اجتماعي، متفاوت از آرمان هاي مان تنها بر مبناي فرصتها و منافع شخصي عمل ميكنيم و نوعي فرصت طلبي در تمامي اعمال و رفتارهاي مان قابل مشاهده است.
شهروندان فرصت طلب
اين استاد دانشگاه درباره اينكه به نظر مي آيد که حضور اين افراد بيش از فرصت طلبي به عقده هاي اجتماعي و ميل مفرط به ديده شدن مربوط است، تاكيد كرد: فرصتطلبي نيز نوعي از ميل به ديده شدن را با خود به همراه دارد. زندگي اجتماعي ما به ويژه در دهههاي اخير به سمت فرصت طلبي و شانس باوري حركت كرده است. ما هر روز مي كوشيم شانس مان را در موقعيتهاي مختلف امتحان كنيم، يا مي گيرد يا نمي گيرد!
در انواعي از قرعه كشي ها شركت مي كنيم به اميد آنكه يكي از چند هزار يا چند ميليون افرادي باشيم كه در آن قرعه كشي شركت كرده اند و جايزه هاي ويژه را مي برند. شما به پيامك هايي كه هر روز مدام برايمان از جاهاي مختلف ارسال مي شوند، توجه كنيد.گروهي از آن ها مي خواهند عددي را به فلان شماره ارسال كنيم و در قرعه كشي شركت كنيم. قاعده هميشه يكي است: هزينه كم در مقابل دستاوردهاي احتمالي خيلي زياد. هزينه يك پيامك جزيي است اما مي تواند برايمان جايزه بسيار بزرگي را به همراه آورد، حتي اگر شانس يك به ميليون باشد! وي با اشاره به اينكه با اين حال افرادي که در عرصه انتخابات ثبت نام مي کنند، به يقين مي دانند که شانسي در کار نيست و رد صلاحيت خواهند شد، تصريح كرد: در واقع سوي ديگر اين شيزوفروني فرهنگي، كلبي مسلكي است.
كلبي مسلكي نوعي رويه رفتاري است كه در آن فرد از آرمان ها و ارزش ها براي دست يابي به منافع شخصي خود بهره مي برد. در واقع، او خود را در پشت نقاب ارزشها و آرمان هاي بزرگ پنهان مي كند تا در پس آن بتواند به منافع شخصي خود دست يابد. ژيژك درباره آنها ميگويد: آنان به خوبي مي دانند که چه کار ميکنند، اما با اين وجود آن کار را انجام مي دهند. سپس ادامه ميدهدكه شخص کلبي مسلک، از فاصله ميان نقاب ايدئولوژيک و واقعيت اجتماعي آگاهي دارد، ولي همچنان بر حفظ اين نقاب اصرار مي ورزد. در چنين وضعيتي، آرمان ها و ارزش ها در خدمت دستيابي افراد به منافع شخصي قرار مي گيرد و حقيقت، مبهم و ناپيدا ميگردد. حال اين شانس باوري و كلبي مسلكي در تمامي ابعاد زندگي اجتماعيمان و از جمله فعاليت هاي سياسي نيز رخنه كرده است.
منافع شخصي فردي، عاملي براي ثبت نام
موقعيت كانديداتوري براي رياست جمهوري، از منظرهاي مختلف، فرصت محسوب مي شود. عزيزي با بيان اينكه از منظر شانس باوري، قاعده هزينه كم و دستاوردهاي احتمالي زياد اينجا حكمفرماست، گفت: بعضي از افراد آن را فرصتي براي خودنمايي و جلب توجه مي دانند، بعضي ديگر آن را نوعي شانس حتي براي تاييد صلاحيت مي شمارند: مي آييم و ثبت نام مي كنيم، شايد گرفت، شايد شد! يك ثبت نام ساده كه هزينه اي ندارد...!
اين جامعه شناس درباره اينكه آيا مي توان اين نوع رفتار را حرکت اعتراضي از سوي مردم يا نشانه بي اعتمادي مردم به مسئولان نيز در نظر گرفت، اظهارداشت: اين رفتار بيش از آنکه جنبه اعتراض يا ابراز عدم اعتماد داشته باشد، ناشي از فرصت طلبي و همانطور که گفتيد ميل به ديده شدن و پيشرفت يک شبه است. حكايت وضع موجود ما شبيه آن مردي است كه با سطل ماست به كنار دريا رفته بود و ميخواست يك دريا دوغ درست كند! با آنكه مي دانست امكان پذير نيست اما استدلالش اين بود: اگه بشه، چي مي شه؟!
كانديدايي كه در حال حاضر يك مدير مياني يا كارشناس ساده در بخش خصوصي يا دولتي است، كانديداتوري را فرصتي براي ارتقاي يك شبه تلقي مي كند. از منظر كلبي مسلكي، آن ها براي رسيدن به مقصود خود هر كدام به شعارها و آرمان هاي بزرگي متوسل مي شوند و مي كوشند از اين راه براي خود حمايتي هر چند اندك دست و پا كنند. آن ها فهميده اند كه قاعده بازي در اينجا توسل به اين آرمان هاي بزرگ است، هر چند كه خودشان كوچكترين باوري به آن نداشته باشند يا از مكانيزم هاي رسيدن به آن هيچ نوع آگاهي نداشته باشند. مهم آن است كه هر چه مي توانند آرمان هاي بزرگتري را مطرح كنند.
جامعه به سمت عقلانيت حركت كند
اتفاق ثبت نام افراد با سن و شرايط مختلف براي رياستجمهوري، يك پديده فراگير در آستانه انتخابات دوازدهم بود كه كمتر سابقه داشت و به يك چالش پيش از انتخابات تبديل شد و اين روزها صحبت هاي بسياري درباره راههاي جلوگيري از ثبت نام افراد فاقد صلاحيت و تعيين شاخص صلاحيت افراد براي نامنويسي مطرح است.
عزيزي درخصوص راههاي جلوگيري از تكرار اين اتفاق در انتخابات هاي مختلف معتقد است: به نظر ميرسد در وضع موجود عقلانيت حلقه مفقوده ميان واقعيت اجتماعي و آرمان هاي فرهنگي ماست. دستيابي به آرمان ها بدون توسعه عقلانيت و نهادينه كردن آن در سطح جامعه امكانپذير نيست. در بستر يك فرهنگ انتقادي و شفاف است كه مي توان نقابي كه كلبي مسلكان در پس آن خود را پنهان كرده اند، آشكار كرد و رويه هاي كلبي مسلكيشان را افشا كرد.
توسعه عقلانيت منجر به جامعهاي مي شود كه انسان ها بيشتر در برابر سخنان و اعمال خود مسئول خواهند بود و هزينه رفتارهاي متناقض و فرصتطلبانه آنچنان افزايش مييابد كه افراد مجبور به اتخاذ رويه هاي شفاف، مسئولانه و متعهدانه ميشوند و آنها هر بار مجبورند كه مكانيزمها و فرايندهاي دستيابي به آرمان ها و ارزش ها را توضيح دهند. از سويي ديگر، توسعه عقلانيت مي تواند به اصلاح ساختارهاي اقتصادي و فرهنگي مان منجر گردد، به نحوي كه كار، تلاش و تخصصفردي، مهمترين سرمايه و شانس فرد براي موفقيت و نشان دادن خود در عرصه اجتماع محسوب شود و ديگر افراد از هر موقعيتي براي دستيابي به شكلي از خودنمايي و ترقي استفاده نكنند.
منبع:روزنامه قانون