داستان پدري که دوست داشت پسر داشته باشد!
3 مهر 1394 - 02:50:08 ب.ظ
|
|
يادش آمد که چقدر دوست داشت فرزندشان پسر باشد. درب اتاق عمل باز شد. پرستار بود. - مژده بدهيد : يک پسر کاکل زري! . . .
حالا هم در بيمارستان بود.در باز شد. - پسرم اومده؟ - «نه، داداش نيست، پرستاره» دختر اين را گفت و پدرش را نوازش کرد!
www. منبع: سيمرغ/طناز مطالب جالب ديگر:عکس: رضا عطاران و همسرش!موتور سيکلت عجيب تک چرخ! (+عکس)توقيف BMW کاپيتان تيم ملي به جرم مزاحمت براي ناموس مردم!!معشوقههاي کارلابروني، درماه عسل ساکوزي!! (+عکس)زنم را کشتم چون بعد از من تنها ميماند!!عکس: وقتي که آرايش چهره زنان را دگرگون ميکند!!وصيت نامه فوق العاده زيبا و متفاوت بازيگر مرحوم!
http://www.CheKhabar.ir/News/5936/داستان پدري که دوست داشت پسر داشته باشد!
|