داستانک رنج هاي زندگي
3 مهر 1394 - 02:40:06 ب.ظ

آهنگري با وجود رنجهاي متعدد و بيماري اش عميقا به خدا عشق مي ورزيد. روزري يکي از دوستانش که اعتقادي به خدا نداشت،از او پرسيد
تو چگونه مي تواني خدايي را که رنج و بيماري نصيبت مي کند، را دوست داشته باشي؟
آهنگر سر به زير اورد و گفت
وقتي که ميخواهم وسيله آهني بسازم،يک تکه آهن را در کوره قرار مي دهم.سپس آنرا روي سندان مي گذارم و مي کوبم تا به شکل دلخواه درآيد.اگر به صورت دلخواهم درآمد،مي دانم که وسيله مفيدي خواهد بود،اگر نه آنرا کنار ميگذارم.
همين موصوع باعث شده است که هميشه به درگاه خدا دعا کنم که خدايا ، مرا در کوره هاي رنج قرار ده ،اما کنار نگذار




منبع: dastanak.com


http://www.CheKhabar.ir/News/5859/داستانک رنج هاي زندگي
بستن   چاپ