داستان کوتاه مرد ميلياردر
مرد ميلياردر قبل از سخنرانيش خطاب به حضار گفت:
ـ از ميون شما خانوم ها و آقايون، کسي هست که دوست داشته باشه جاي من باشه، يه آدم پولدار و موفق؟
همه دست بلند کردند! مرد ميلياردر لبخندي زد و حرفاشو شروع کرد:
ـ با سه تا از رفيق هاي دوره تحصيل، يه شرکت پشتيباني راه انداختيم و افتاديم توي کار. اما هنوز يه سال نشده، طعم ورشکستگي پنجاه ميليوني رو چشيديم! رفيق اولم از تيم جدا شد و رفت دنبال درسش! ولي من با اون دو تا رفيق، به راهم ادامه دادم.
اينبار يه ايده رو به مرحله توليد رسونديم، اما بازار تقاضا جواب نداد و ورشکست شديم! اين دفعه دويست ميليون! رفيق دوم هم از ما جدا شدو رفت پي کارش!
من موندم و رفيق سوم. بعد از مدتي با همين رفيق سوم، شرکت جديد حمل و نقل راه انداختيم، اما چيزي نگذشت که شکست خورديم. اين بار حجم ضررهاي ما به نيم ميليارد رسيد! رفيق سوم مستاصل شد و رفت پي شغل کارمنديش!
توي اين گيرودار، با همسرم تجارت جديدي رو راه انداختيم و کارمون تا صادرات کالا هم رشد کرد. اوضاع خوب بود و ما به سوددهي رسيديم اما يهو توي يه تصادف لعنتي، همسرمو از دست دادم! همه چي بهم ريخت و تعادل ماليمو از دست دادم! شرکت افتاد توي چاله ورشکستگي با دو ميليارد بدهي! شکست پشت شکست!
مدتي بعد پسر کوچيکم بخاطر تومور مغزي فوت کرد. چند سال بعد، ازدواج دوم داشتم که به طلاق فوري منجر شد! بالاخره در مرز پنجاه و هفت سالگي، با پسر بزرگم شرکت جديدي زديم با محصول جديد. اولش تقاضا خوب بود اما با واردات بي رويه نمونه جنس ما، محصولمون افت فروش پيدا کرد و باز ورشکست شديم. هفت سال حبس رو بخاطر درگيري با طلبکارهاي دولتي و خصوصي گذروندم! و اموالمون همش مصادره شد! شکست ها باهام بودند و منم هنوز بودم!
به محض رهايي از حبس، باز کار جديدي رو استارت زديم و اين بار موفق شديم. شرکتمون افتاد توي درآمد و وضعمون خوب شد. من به سرعت و با يه رشد عالي، از چاله بدهي ها دراومدم. الان شرکت من ده شرکت وابسته داره و شده يه هلدينگ بزرگ، اونم با ده هزار پرسنل.
مرد ميلياردر بعد از رسيدن به اين قسمت از حرف هاش، از حضار پرسيد:
ـ همونطور که شنيديد، من براي رسيدن به اين مرحله از زندگي، تاوان دادم. عذاب کشيدم. آيا کسي حاضر هست بازم مسير منو طي کنه؟
هيچ کس دستشو بلند نکرد! مرد ميلياردر خنده بلندي کرد و سپس با گفتن يه جمله از پشت تريبون اومد پائين:
`خيلي هاتون دوست داريد الان جاي من باشيد اما حاضر به طي کردن مسير سختي نيستيد که من طي کردم نيستيد`
منبع: گروه اينترنتي روزنه