چه خبر - اولين و حتي آخرين تصور از رابين ويليامز براي كساني كه وي را مي ديدند و با او گفت و گو مي كردند، تجسم يك مرد سرزنده و شاد و مثبت بود اما چگونگي مرگ وي كه اواسط هفته گذشته و در 63 سالگي او روي داد و افشاگري و اظهارات اعضاي خانواده اش كه بعد از مرگ وي صورت پذيرفت تصوير ديگري از او ساخته است كه غم هاي ماندگار و عظيم يك هنرمند را كه پشت شيرين كاري ها و قهقه هاي او پنهان نگه داشته است، آشكار مي سازد.
في البداهه گويي
ويليامز استاد در بيان مسلسل وار كلمات به زبان ها و فرهنگ هايي بود كه وجود خارجي نداشتند اما براي گرم كردن مجالس و حيرت كردن مردم در سالن هاي نمايشي و تالارهاي سينما جان مي داد. مشكل عده اي اين بود كه مي كوشيدند از برخي عبارات ويليامز سر در بياورند حال آنكه تصور و تخيل صرف و محصول في البداهه گويي يك هنرمند حاضر جواب و داراي حضور ذهن فوق العاده بود. مهم نبود او چه مي گويد و آنچه اهميت بيشتري داشت قوه جذبي بود كه ويليامز داشت و از يك هنرمند صحنه بر مي خواست كه كارش از سينماگران صرف سخت تر است. رابين ويليامز آن قدر شجاعت داشت كه به فيلم هاي كمدي-رمانتيك اكتفا نكرد و همسو با آن در كارهاي رواني و دراماتيك هم بازي كرد و در آنها نيز كم نياورد. به قولي او همواره روشن بود و نمي شد وي را از برق كشيد(!) و هميشه چيزي را خلق مي كرده و نكات شيرين را مي گفت و نه تحرك صرف بلكه آتش زندگي از او مي باريد.
غيرقابل باور
به همين سبب است كه مرگ او اوسط هفته گذشته با دلايل و شكل هايي كه مي تواند منتج از خودكشي باشد، شنوندگان خبر مرگ وي را شوكه و دنيا را متحير ميكند و افشاگري هاي خانواده او مبني بر اين كه ويليامز از ديرباز مشكلاتي عميق در اعتياد به مشروبات الكي داشته، ناظران را به اين باور مي رساند كه پشت آن چهره كميك و هميشه آماده براي جوشش هاي اجتماعي، يك فرد مردد، يك بيمار روحي و حتي يك فرد فاقد اعتماد به نفس و هراسان از جايگاه و نامطمئن از قدرت خويش ايستاده بود و در حال كنكاش بي نتيجه در آثار وجودي خويش و اندازه گيري ميزان توان خود بود. سوزان اشنايدر همسر رابين ويليامز وجود ايرادات و لغزش هاي فوق در همسرش را تأييد كرده و از ترديدهاي وسيع وي سخن گفته و از اين كه يكي از نقاط اوج بحران در كار ويليامز در سال 2003 بروز كرده است. موقعي كه به تنهايي در منطقه سردسير آلاسكاي آمريكا كار مي كرد و ناگهان احساس تنهايي كرد و به اين نتيجه نمي رسد كه زندگي برايش مفهومي ندارد.
دنيايي فاصله
بين همه روشنايي هايي كه در جهان وجود ويليامز مي ديد و تمامي تاريكي هايي كه در اعماق وجود وي ريشه دوانده بود، دنيايي فاصله و فرق وجود داشت. اينجا بود كه ويليامز بيش از پيش به مشروبات الكلي پناه برد و خودش مدعي بود كه اين عادت مذموم سه چهار سالي به وي كمك كرد تا مشكلاتش را فراموش و از عيان شدن آن جلوگيري كند. با اين حال اشنايدر و ساير اعضاي خانواده ويليامز مداخله و وي را وادار به رجوع به مراكز بازپروري به قصد رفع اعتيادش كردند. البته خود ويليامز هم در تك مصاحبه ها و برخي صحبت هاي خصوصي اش به مسايل فوق اعتراف كرده و مثلاً به روزنامه گاردين انگليس گفته بود: «احساس شرمساري مي كردم، از آن همه كارهاي نادرست و رويكردم به مشروبات الكلي. رها شدن از آن وابستگي بسيار سخت بود.»
موفق اما ناموفق!
ويليامز در جلسات متعدد روان درماني شركت كرد كه عمده ترين آنها در ايالت مينسوتاي آمريكا بود و در ابتدا گزارش شده بود كه آن جلسات ثمربخش بوده اما اخبار پخش شده بعد از مرگ وي دلالت بر چيزي خلاف آن داردو از اين مي گويد كه وي هرگز بر نااميدي رواني و افسردگي روحي اش فايق نيامده بود و اگر او را در لحظات مرگ و رفتنش از دنيا در شرايطي يافته اند كه تحت تأثير شديد داروها بوده و به سختي نفس مي كشيده (و به واقع نفس نمي كشيده) محصول همين مسئله بوده و اينك قوي ترين گمان كارآگاهان اين است كه ويليامز به ظاهر خوش قريحه و بسيار اميدوار، بر اثر اسفيكسيا(نرسيدن اکسيژن به مغز)خفه شده است و او مي خواسته از هيولاي نااميدي بگريزد.
اين ها سرنوشت مختوم مردي است كه شايد در سال 1983 نيز طي يك دوره بازپروري ديگر از هيولاي فوق گريخته و ديو اعتياد را موقتاً كنار زده بود اما در همه حال يك stand up comedian فوق العاده به نظر مي رسيد.
او ابتدا با فيلم «مورك و ميندي» در دهه 1970 به چشم خورد و از نيمه دوم دهه 1980 چنان اوج گرفت كه به يكي از برترين ستاره هاي هاليوود و هنرمندي بي مهار تبديل شد. او در عين بازي در كمدي هاي پرفروشي مانند «خانم داوت فاير» مي توانست در درام هايي مانند «انجمن شعراي مرده» و «ويل هانتينگ خوب» نيز مردي عميق باشد و در فيلم رواني-پزشكي «بيداري» محصول 1990 پزشك معالج كاراكتر رابرت دونيرو در يك بيماري لاعلاج روحي مغزي هم جلوه كند.بازي در «بي خوابي» كار رواني سال 2002 كريستوفر نولان وجوه پنهان مانده ديگري از شخصيت رواني ويليامز را آشكار ساخت ولي نقش هاي كمدي وي، به درست يا غلط نظر مردم را بيشتر مي گرفتند و از آن دست بودند «علاالدين» و «پادشاه ماهيگيران». گاهي نيز ويليامز كمدي هاي تلخ را جلوه گر مي شد كه «صبح بخير ويتنام» در سال 1987 نمونه آن بود. اينكه ويليامز آني نبود كه جلوه مي كرد، اهميت اش را در وادي هنرهاي متعدد موجود در وي از دست مي دهد و شايد هنر او را بيشتر هم جلوه مي دهد زيرا پنهان كردن آن همه رنج هاي دروني، خود يك هنر بزرگ بود.
منبع: banifilm.ir
مطالب پيشنهادي:
رضا رويگري: به تازگي دوباره سکته کردهام و از مردم ميخواهم برايم دعا کنند وقتي دختر رابين ويليامز در سوگ پدرش از شازده کوچولو نقل قول ميآوردپولاد کيميايي 20 سال پير شد!! + عکس5 شهر توريستي و ارزان دنيا + عکسعکس عجيب يادگاري سه بازيگر معروف در کنسرت!!