چه خبر - برترين فيلم هاي سينمايي در تمام دوران
آيا زندگي از هنر تقليد ميکند يا هنر به تقليد از زندگي واقعي ميپردازد؟ اين جدل همواره وجود داشته و اداه دارد و بحث آن اهميتي براي اين مقاله ما ندارد. در اينجا ميخواهيم از تاثير قوي هنر بر هنر صحبت کنيم آن هم از طريق لنز تاريخ سينما. يک هنرمند ميتواند از منابع زيادي الهام بگيرد، اما وقتي که منبع يک اثر هنري ديگر باشد ميتوان آن اثر هنري دوم را بسيار تاثيرگذار دانست. هر فيلم مدرني را ميتوان وام دار تاريخ و آنهايي که مسير تاريخ را روشن کرده اند دانست و در ادامه اين مطلب قصد داريم در مورد برخي از اين آثار هنري، به طور ويژه آثار سينمايي، صحبت کنيم که تاثيرگذارترين شاهکارهاي تاريخ سينما شناخته ميشوند.
از نفس افتاده (1960) Breathless
بعضي فيلمها روح يک نسل را گرفته و آن را براي تصويرسازي براي بينندگان آينده خود تعريف ميکنند. فيلم «از نفس افتاده» (Breathless) ساخته ژان لوک گدار اين کار را براي مخاطبان خود در يک دهه پس از انتشار خود کرد و اين فيلم هنوز هم يک احساس نوستالژي-رمانتيک دارد که همواره تکرار ميشود و جايگزيني ندارد. با ضد قهرماني که نمونههاي مشابه زيادي را در پي داشت، اين شاهکار جريان موج نوي سينماي فرانسه هنوز هم توسط بسياري نماد خونسردي در سينما شناخته ميشود. تصويرسازي نمادين اين فيلم از جواني سرکش و بيخيال، منبع الهام پوسترها، ترانههاي و فيلمهاي بسيار ديگري شد.
از نفس افتاده (1960)
شخصيت اصلي فيلم «از نفس افتاده» خود را يک جنايتکار بااستعداد تصور ميکند، اما خيلي زود خامي و بي تجربگي او محرز ميشود. در حالي که سوار بر يک خوردو سرقتي است، او بدون قصد قبلي يک افسر پليس را ميکشد که او را به دردسري بزرگ ميکشاند که تصورش را هم نميکرد. اگر چه فرهنگي که اين فيلم از آن الهام گرفته ديگر از مد افتاده، اما «از نفس افتاده هنوز هم يک اثر سينمايي کلاسيک و تاثيرگذار شالوده شکن است.
شب شکارچي (1955) The Night of the Hunter
کلاسيکي شبيه هيچ فيلم ديگري، «شب شکارچي» (The Night of the Hunter) ساخته پارلز لاوتون يک فيلم ترسناک زيباست و يکي از جواهرات تاريخ سينما. اولين و تنها کار لاوتون به عنوان کارگردان به يکي از تاثيرگذارترين فيلمهاي تاريخ سينما تبديل شد. اين فيلم به زيبايي احساس سوررئال کابوس يک کودک را به نمايش ميگذارد در حالي که شخصيت منفي داستان هر فردي در هر سني را به وحشت مياندازد. وقتي که يک کشيش آرام، اما قاتل به شهر ميآيد و با يک بيوه محلي رابطهاي عاشقانه برقرار ميکند، دو کودک اين زن بيوه تنها کساني هستند که انگيزه واقعي اين مرد از اين رابطه را درک ميکنند.
شب شکارچي (1955)
اين کشيش که نقش او را رابرت ميچم با خندهاي شيطاني بازي ميکند، آنقدر اين کودکان را شکنجه ميکند که براي حفاظت از رازشان که کشيش به دنبال آن است مجبور به ترک خانه خود ميشوند. اين کشيش يکي از بهترين و ترسناکترين شخصيتهاي شرور تاريخ سينماست و صداي او به يک آهنگ متن ترسناک فراموش نشدني تبديل شده است. فيلم برداري سياه و سفيد و تاثيرگذار نيز بر تاثيرگذاري نبرد بين خير و شر ميافزايد. ديالوگهاي تند و نيشدار نيز بر حس ناراحتي مخاطب هنگام تماشاي فيلم ميافزايد و ترسي که شخصيتهاي کودک داستان حس ميکنند را ملموس ميسازد. اگر چه اين فيلم در دوران انتشار خود با موفقيت چنداني مواجه نشد، اما «شب شکارچي» در چشم کارگردان آينده زنده شده و به عنوان يکي از هوشمندانهترين فيلمهاي تاريخ سينما الهام بخش آثار متعددي شد.
لورنس عربستان (1962) Lawrence of Arabia
فيلم «لورنس عربستان» (Lawrence of Arabia) به کارگرداني ديويد لين را ميتوان تاثيرگذارترين فيلم حماسي دانست که تاکنون ساخته شده است. ساخت يک فيلم زندگينامهاي خوب و قوي کار بسيار سختي است: ممکن است بيش از حد تاريخي و مبتني بر واقعيت باشد که به خسته کننده بودن آن منتهي خواهد شد و يا به دام پرستش قهرمان داستان بيفتد که باعث مضحک شدن آن ميشود. تياي لورنس، ستوان بريتانيايي، شخصيتي جذاب بوده است و لين در اين فيلم با ترکيبي بي نقص از صداقت و خلاقيت به زندگي او ميپردازد.
لورنس عربستان (1962)
پيتر اوتول نيز بهترين نقش آفريني خود را در اين فيلم ارائه ميدهد و ترکيبي درست از همدردي و واقعيت نگري را نسبت به اين شخص در مخاطب ايجاد ميکند و بازي اش در فيلم از چنان انرژي برخوردار است که تماشاي مدت زمان طولاني فيلم را جذاب نگه ميدارد. همچنين در اين فيلم مدلي موفق براي استفاده از يک شيء بيجان به عنوان يک شخصيت مهم در يک فيلم ترسيم ميشود. تل شن در اين فيلم به شخصيتي زنده تبديل ميشود که احساس ميکنيد درست مانند خود لورنس زنده است.
تمامي شخصيتهاي فيلم تقريباً در تمام طول داستان در محاصره بيابان هستند و بدين ترتيب بيابان به خانهاي تبديل ميشود که گاه دشمن و گاه دوست شخصيت هاست. وظيفه دشوار ساخت اين فيلم به شکلي خلاقانه و جذاب تنها از يک استاد بزرگ برمي آيد و ديويد لين نيز به شکلي باورنکردني در اين امر موفق ميشود.
هفت سامورايي (1954) Seven Samurai
کمتر فيلمي توانسته به اندازه فيلم «هفت سامورايي» (Seven Samurai) ساخته آکيرا کوروساوا بر سينما تاثيرگذار باشد. ترکيب کلاسيک اين فيلم از سرگرمي و فلسفه باعث موفقيت اين فيلم در ابعادي غيرقابل تصور شد. داستان فيلم بسيار غني و چند لايه است: هفت سامورايي غريبه براي دفاع از يک روستاي کوچک در مقابل گروهي دزد که هر چند وقت يکبار محصول اين روستاييان را به سرقت ميبرند متحد ميشوند. فيلم به شکلي استادانه شخصيت هر يک از اين هفت سامورايي و تعاملات او با روستاييان را مورد بررسي قرار ميدهد در حالي که بحثهاي هوشمندانه و برنامه ريزي به سبک هنر جنگ فلسفي را در آن ميآميزد.
هفت سامورايي (1954)
«هفت سامورايي» اولين فيلمي نبود که از تيمي از ستارگان استفاده ميکرد، اما بدون شک يکي از موثرترين آنها بود. گروهي بازيگر سرشناس در برابر دوربين کوروساوا قرار ميگيرند و هر چيزي ممکن است رخ دهد: ممکن است از يکديگر متنفر باشند، يک يا تعداد بيشتري از آنها ممکن است سعي کنند بازي خود را به رخ بکشند و يا اينکه پيشنهادات خلاقانه آنها براي کارگردان دردسرساز شود و به آشوب و درگيري منتهي شود.
اما در فيلم کوروساوا هيچ يکي از اين اتفاقات رخ نميدهد. وقتي که داستان مجزاي هر يک از شخصيتها روايت ميشود، هر يک از بازيگران فرصتي مجزا براي درخشيدن دارند، اما وقتي که زمان کار در کنار هم فرار ميرسد، شيمي و کشش بين شخصيتها بسيار جادويي است. تاثيرگذاري «هفت سامورايي» بدون شک با حضور بازيگران ستاره فيلم چند برابر شده و به همين دليل بعدها بسياري فيلمهاي موفق از اين رويه استفاده کردند.
مصائب ژندارک (1928) The Passion of Joan of Arc
تماشا و درک فيلمهاي صامت براي مخاطبان مدرن کمي سخت است. بعد از سالها تماشاي فيلمهايي که به مقدار بسيار زيادي بر حواس اگزجره و پرش برداشتها و آهنگهاي متن هيجان انگيز متکي هستند، يک فيلم صامت ميتواند کسل کننده و حتي بي معني باشد. فيلم «مصائب ژاندارک» (The Passion of Joan of Arc) به کارگرداني کارل تئودور درير، اما نقطه خوبي براي تماشاي فيلمهاي صامت است. اين فيلم يکي از زيباترين و موثرترين فيلمهاي تمام دوران بوده و اين همه تاثيرگذاري از آنِ فيلمي است که هيچ ديالوگي در آن شنيده نميشود، اما از تدوين بي نقص و زواياي تاثيرگذار دوربين براي گفتن ديالوگها به قويترين شکل ممکن استفاده ميشود.
مصائب ژندارک (1928)
در حالي که ژاندارک به شکلي بيرحمانه توسط گروهي از قضات ديندار مورد بازجويي قرار ميگيرد، روح ژاندارک همچنان قوي باقي ميماند حتي زماني که جسم او شروع به ضعف ميکند. صورت شخصيتها به شکي بي نقص در قاب دوربين قرار ميگيرد و حتي ذرهاي کج شدن دوربين نيز به عشق يا تنفري که نسبت به ژاندارک يا قضات داريم کمک ميکند.
همچنين اين فيلم حاوي يکي از بزرگترين و به ياد ماندنيترين نقش آفرينيهاي تمام دوران است. راجر ايبرت بزرگ در نقد اين فيلم چنين ميگويد: «هرگز تاريخ فيلمهاي صامت را درک نخواهيد کرد مگر اينکه صورت رنه ماريا فالکونتي را درک کنيد... تماشاي فالکونتي در مصائب ژندارک درير نگاه به چشماني است که هيچ گاه شما را رها نخواهند کرد». بازي فالکونتي نمونهاي بي نقص از اين است که چگونه يک انسان ميتواند تمام بار يک فيلم را روي دوش خود حمل کند. در دنياي فيلمهاي صامت، صورت يک بازيگر بايد به شکلي طبيعي به انتقال چيزهايي کمک کند که کلمات و صداها نميتوانند و بازي فالکونتي در اين فيلم چنان تاثيرگذار است که هر گونه صدايي که به فيلم اضافه ميشد تنها از اين تاثيرگذاري ميکاست.
رواني (1960) Psycho
«رواني» (Psycho) يک فيلم بزرگ است که خيلي زود به شناخته شدهترين عنوان در ميان شاهکارهاي متعدد آلفرد هيچکاک تبديل شد و هنوز هم تفاوت بسياري با ديگر آثار او دارد. با بودجه نسبتاً پايين و تُِن تصويري عمدتاً تاريک خود، «رواني» فيلمي است که به شکلي بي سابقه کيفيتي بدون تاريخ مصرف را به نمايش ميگذارد که هر حتي پس از دههها نيز هنوز تازه و مرتبط جلوه ميکند. خشونت صادقانه فيلم و شخصيت شرور غيرمعمول و غيرکليشهاي آن در همان روزهاي اول اکران باعث حيرت سينماروها شد و هنوز هم تحول روايي فيلم در نيمه راه داستان نيز تاثيرگذارترين نمونه در ميان اين سبک داستان پردازي در سينما باقي مانده است.
رواني (1960)
با کشتن خيلي زود شخصيتي که همه فکر ميکردند شخصيت اصلي داستان است و تا انتها باقي خواهد ماند، مابقي داستان غيرقابل پيش بيني بوده و در بهترين حالت ما را نگران و مضطرب نگه ميدارد. آنتوني پرکينز بدون شک بهترين گزينه و انتخاب براي بازي در نقش نورمن بيتس بود که يکي از شوکه کنندهترين شخصيتهاي سينمايي تاريخ لقب گرفته است.
شيوهاي که پرکينز در اداي لکنت آميز ديالوگ هايش دارد نشان ميدهد که او به خوبي در شخصيت بيتس فرو رفته و کسي نميتواند چنين نقش آفريني را تکرار کند. بازي شيطاني کمتر مورد توجه قرار گرفته او استاندارد جديدي را براي رئاليسم در عرصه بازيگري تعيين ميکند. «رواني» بي دليل به فيلمي افسانهاي تبديل نشده است و کيفيت بالاي آن باعث شده که تاثير آن بر کليت سينما براي هميشه تثبيت شود.
2001: يک اوديسهي فضايي (1968) 2001: A Space Odyssey
اين فيلم در مورد جستجو در فضا، انعکاس اين است که انسانها چه بوده اند و اينکه چه ميتوانند باشند. استنلي کوبريک و آرتور سي کلارک با ساخت فيلم «2001: يک اوديسهي فضايي» (2001: A Space Odyssey) تمامي محدوديتها در زمينه ساخت يک داستان تخيلي دقيق علمي را کنار زدند و داستاني ساختند که بسياري آن را بهترين و ارزشمندترين داستان تاريخ سينما ميدانند. اين دو که به ساخت فيلمي ساده در مورد سفر فضايي و منشأ نسل انسان قانع نبودند، تصميم گرفتند ماهيت و معناي ذاتي زنده بودن را مورد بررسي قرار دهند.
2001: يک اوديسهي فضايي (1968)
با تعقيب کمان وجود انسان از اولين شکل انساني اش تا جستجوهاي فضايي آينده اش، «2001: يک ادويسه فضايي» نه تنها به ماه رسيد بلکه از آن نيز فراتر رفت. انتخابهاي موسيقايي بهشتي و آسماني فيلم هيچ چيزي کم از داستان جاه طلبانه آن ندارند. در پايان نيز شاهد يکي از نمادينترين و تاثيرگذارترين تصويرسازيها از آن چيزي که ممکن است انسان به فکر دستيابي به آن باشد، فيلم استنلي کوبريک تعريف به واقعيت پيوستن يک رويايي دست نيافتني است.
متروپليس (1927) Metropolis
فيلم «متروپليس» (Metropolis) به کارگرداني فريتز لانگ به عنوان يکي از از اولين فيلمهاي حماسي علمي تخيلي هنوز هم يکي از بهترين نمونههاي اين ژانر است. دستاوردي بزرگ در زمينه رويا و جاه طلبي، شاهکار فريتز لانگ يک داستان ساده و سرراست را گرفته و آن را به يک داستان بزرگ با تصويرسازيهاي فراموش نشدني و مملو از شکوفايي هنري تبديل ميسازد. اگر چه دکوراسيون عظيم و تکنيکهاي تصويري بديع اين فيلم بارها در طول زمان کپي برداري شده، اما حتي ظهور تکنولوژي ديجيتال مدرن نيز نتوانسته زيبايي و شکوه و يا اثر اين فيلم در سال 1927 را کمرنگ سازد.
متروپليس (1927)
اصل داستان فيلم خود تازگي ندارد و شايد بتوان به راحتي آن را به سفر سيدارتا گاوتاماي جوان که زندگي در رفاه را براي تبديل شدن به بودا رها کرد تشبيه نمود. در «متروپليس»، يک مرد جوان داراي امتيازات ويژه از رنج و زحمت کارگراني که همه امور شهر را انجام ميدهند مطلع ميشود و او کمک به اين کارگران را به هدف و ماموريت خود تبديل ميکند. به کمک يک معلم روشنفکر با بازي بريجت هلم، تلاشهاي اين دو باعث سقوط خودشان و هرج و مرج در شهر ميشود. طراحي دکوراسيون و رباتي که در داستان به نمايش در ميآيد تصاويري نمادين در تاريخ سينما هستند. به لطف تصويرسازي استادانه و پيام آزادي اش، فيلم «متروپليس» هنوز هم مرتبط و تاثيرگذار باقي مانده است.
همشهري کين Citizen Kane (1941)
اورسن ولز به ندرت در دوران فعاليت هنري خود توانسته بود کنترل خلاقانه يکي از پروژه هايش را به طور کامل به دست بگيرد، اما وقتي که اين فرصت را مييافت نتيجه کار چيزي شبيه «همشهري کين» (Citizen Kane) ميشد. «همشهري کين» فيلمي است که، اگر نه در مقياس جهاني، به طور معمول به عنوان بهترين فيلم آمريکايي تاريخ سينما شناخته ميشود. الهام بخش تقليدهاي بسيار و به عنوان موضوع بسياري از کتابهاي تحليلي، «همشهري کين» مانند يک قله بلند بر فراز منظره تاريخ سينما قرار ميگيرد.
همشهري کين (1941)
اين فيلم رشتهاي از تکنيکهاي فيلم برداري را با هم ترکيب ميکند به شيوهاي که براي زمان خود بسيار غيرمعمول بود. از نماهاي با زاويه پايين و برداشتهاي تعقيبي تا استفاده مکرر از فوکوسهاي عميق، «همشهري کين» ويتريني از مهارت و استادي اورسن ولز در کارگرداني است.
اين بدان معنا نيست که اين تکنيکها هرگز قبلاً استفاده نشده بودند، اما نکته اين است که در اين فيلم سبکهاي متنوع بسياري در قالب يک بسته کاملاً جذاب و تميز ارائه شده بود که آن را به يک تجربه منحصربفرد و غيرقابل تکرار تبديل کرده است. عدم وجود سبک روايي خطي بر اساس زمان در «همشهري کين» و استفاده آن از چندين راوي، باعث ميشود که تماشاگر حتي پس از چندين بار تماشا نيز همچنان درگير داستان فيلم باشد و شوکهايي که پس از اين فيلم زلزله در سينما ايجاد ميشود بدون شک بر فيلم سازي مدرن نيز تاثيرگذار بوده است.
رزمناو پوتمکين Battleship Potemkin (1925)
يک فيلم ميتواند تاثيرگذار خوانده شود به اين دليل که يک کاري را براي اولين بار انجام داده يا آن کار را به بهترين شکل ممکن انجام داده باشد و گاهي يک فيلم ميتواند به هر دوي اين گزارهها دست يابد. «رزمناو پوتمکين» (Battleship Potemkin) به کارگرداني سرگئي آيزنشتاين، جايگاه افسانهاي کنوني خود را بي دليل بدست نياوره است و بايد آن را تماشا کرد تا متوجه شد که چگونه فيلمهاي پس از آن سعي در تقليد از تکنيکهاي فيلم سازي به کار گرفته شده در اين فيلم داشته اند. اين فيلم سالهاي متوالي از اکران در ديگر کشورها محروم بود، اما پيام قدرتمندي که روزگاري آن را ترسناک کرده بود اکنون باعث محبوبيت آن شده است.
رزمناو پوتمکين (1925)
داستاني که الهام بخش ساخت اين فيلم شده يک داستان واقعي است و در مورد شورش ملوانان رزمناو روسي پوتمکين عليه افسران آن در سال 1905 ميلادي در طول انقلاب روسيه است. اين فيلم در 5 پرده يا بخش به نمايش در ميآيد و از تکنيکهاي بسيار خلاقانه تدوين، زواياي دوربين و سبک فيلم برداري جديدي براي خلق يک تجربه بصري سرگرم کننده استفاده ميکند.
ايده اين که گروهي عليه حاکمان ظالم خود شورش ميکنند در آن دوران براندازانه در نظر گرفته ميشد و بسياري اين فيلم را خطرناک ميديدند. اما پيام مبني بر عدالت و شهامت فيلم همراه با خلاقيت بصري آن باعث شده که تماشاي «رزمناو پوتمکين» به يک وظيفه اجباري براي عاشقان سينما و تحصيلکردگان اين عرصه تبديل شود.
بيشتر بدانيد : بهترين فيلم هاي 2018 که بايد ببينيد + عکس (قسمت1)
بيشتر بدانيد : جنجال برانگيزترين فيلمهاي تاريخ سينما!! (+عکس)
بيشتر بدانيد : 5 فيلم با پيچش هاي داستاني شوکه کننده! (+عکس) قسمت 2
بيشتر بدانيد : 10 فيلم برتري که بايد سه بعدي تماشا کنيد! (+عکس)
منبع: زندگي ايده آل