جمشيد مشايخي به روايت جمشيد مشايخي + عکس کودکي
پنجشنبه 15 فروردين 1398 - 2:06:08 PM
چه خبر - جمشيد مشايخي : کاش به جاي بازيگر نقاش بودم ...

زنده‌ياد جمشيد مشايخي در سال 85 درحدود 12 سال قبل در گفت‌وگوي مشروح از دوران فعاليت هنري‌اش و خاطراتش گفت. به بهانه‌ي درگذشت اين هنرمند پيشکسوت و چهره ماندگار، اين گفت‌وگو را در ادامه بازخواني مي‌کنيم.

بيشتر بدانيد : جمشيد مشايخي درگذشت + علت فوت

بيشتر بدانيد : زمان تشييع پيکر جمشيد مشايخي

دوران کودکي جمشيد مشايخي

پدرم مهندس شيمي بود و رياست کارخانه اسيدسازي در پارچين را بر عهده داشت. که بعد هم رييس فني کارخانجات آن منطقه شد. من در پارچين به دنيا آمدم. درکلاس پنجم ابتدايي بودم که براي جشن پايان تحصيل نمايشي با عنوان "مناظره شتر و موتور" اجرا شد که من نقش شتر را بازي کردم و به شدت مورد تشويق خانواده‌هاي حاضر در آن منطقه واقع شد. بعدها هم که به اتفاق خانواده تهران مي‌آمدم بيشتر به تماشاي تئاتر مي‌رفتيم. تئاتر در آن زمان طرفدار بيشتري نسبت به سينما داشت و هنرمندان زيادي در اين حرفه مشغول به فعاليت بودند. من تئاتر را دوست داشتم و بعد از تشويق‌هايي که شدم علاقه بيشتري پيدا کردم.

جمشيد مشايخي,عکس هاي قديمي جمشيد مشايخي,عکس کودکي جمشيد مشايخي,فيلم هاي جمشيد مشايخي,بيوگرافي جمشيد مشايخي
کودکي جمشيد مشايخي

نمايشنامه‌هايي را هم کارگرداني مي‌کردم و روي صحنه‌اي که خودمان درست مي‌کرديم به اجرا مي‌گذاشتيم. مردم پارچين بسيار استقبال مي‌کردند. پدرم نظامي بود و دوست داشت نظامي شوم و به خاطر همين من را به دبيرستان نظام و بعد دانشکده افسري فرستاد و من که از نظام خوشم نمي‌آمد، هنگامي که پدرم در ايران نبود فرار کردم و وقتي پدرم برگشت ديگر کار از کار گذشته بود. او من را به بيمارستان ارتش معرفي کرد تا به کمک مدير بيمارستان که از دوستانش بود اعلام کنند قلب من مشکل دارد تا از خدمت معاف شوم. درنهايت بعد از 15 روز که در بيمارستان خوابيدم اتفاقات زيادي رخ داد و معافيت‌ام به سرانجام نرسيد و به خدمت وظيفه اعزام شدم و به اروميه رفتم.

بيشتر بدانيد : دو عکس منتشرنشده از کودکي و جواني جمشيد مشايخي

شروع فعاليت هنري مشايخي با تئاتر

بعد از اتمام خدمت، دايي‌ام که کارهاي زمان مدرسه‌ام را ديده بود، خبر داد که اداره‌اي با عنوان هنرهاي دراماتيک در حال تاسيس است و من را به دوستش که رييس کارگزيني اداره هنرهاي زيبا بود معرفي کرد. ايشان هم من را پيش دکتر فروغ رييس اداره برد و امتحان از من گرفتند. هنوز هيچ هنرپيشه‌اي به استخدام آنجا درنيامده بود و تنها "رکن‌الدين خسروي" که معلم آموزش و پرورش بود قرار بود به آنجا بيايد. به هر حال تعدادي که بيشتر غيرحرفه‌اي‌ها بودند جمع شدند و بعد از آموزش‌هايي که دکتر فروغ داد کار خود را آغاز کرديم. ابتدا در شبکه 2 تلويزيون اجرا داشتيم تا اينکه در حياط اداره، سالن 100 نفره‌اي درست شد که وسايل آنجا را هم خودم خريدم و با توجه به اينکه هنوز مردم ما را قبول نداشتند بليط‌هاي افتخاري پخش کرديم تا مردم بيايند و کارهاي ما را ببينند. بعدها در خيابان جنوبي پارک‌شهر سالن 25 شهريور که امروز "سنگلج" نام دارد راه اندازي شد. مردم هم کم کم به نمايشنامه‌هاي ما که از تلويزيون پخش مي‌شد عادت کردند و به کارهاي ما علاقه‌مند شدند و تئاتر رونق پيدا کرد.

جمشيد مشايخي,عکس هاي قديمي جمشيد مشايخي,عکس کودکي جمشيد مشايخي,فيلم هاي جمشيد مشايخي,بيوگرافي جمشيد مشايخي
عکس قديمي جمشيد مشايخي، علي نصيريان و عزت الله انتظامي

جعفر والي، رکن‌الدين خسروي، علي نصيريان، عباس جوانمرد، محمدعلي کشاورز، اسماعيل شنگله، اسماعيل داورفر و بعدها عزت‌اله انتظامي، فخري خروش، حسين کسبيان، مهين شهابي و پرويز بهرام از جمله کساني بودند که با هم کار مي‌کرديم و نمايش‌هايي همچون "اميرارسلان نامدار"، "بهترين باباي دنيا" و "کوروش پسر ماندانا" را به روي صحنه برديم در تلويزيون هم نمايش‌هايي را به صورت زنده اجرا مي‌کرديم که کار بسيار مشکلي بود.
فعاليت ما در تئاتر ادامه داشت تا اينکه دکتر فروغ دانشکده هنرهاي دراماتيک را تاسيس کرد و ما که سالها کار تئاترکرده بوديم و جزو هنرپيشه‌هاي مشهور آن زمان محسوب مي‌شديم، وارد دانشکده شديم. بعد از مدتي وقتي ديدم چيزي از نظر بازيگري به من اضافه نمي‌شود از آنجا بيرون آمدم. البته اساتيد بزرگي چون آريان‌پور، محجوب و باستاني بودند که دروس غيربازيگري را تدريس مي‌کردند و براي من بسيار مهم بود. اما ديدم همه چيزهايي که تدريس مي‌شود درتئاتر ديده‌ام و ادامه ندادم.

ورود جمشيد مشايخي به سينما با "خشت و آينه"

سال 40 هژير داريوش فيلم کوتاهي بنام "جلد مار" را در 20 دقيقه ساخت که من به همراه خانم خروش براي اولين بار مقابل دوربين رفتيم و در آن بازي کرديم. دو سال بعد هم ابراهيم گلستان به همراه فروغ فرخزاد به تماشاي نمايشنامه‌ي "مرده‌هاي بي‌کفن و دفن" آمده بودند که توسط حميد سمندريان کارگرداني مي‌شد. من نقش يک افسر ژاندارم را بازي مي‌کردم و مرحوم فني‌زاده، محمدعلي کشاورز و منوچهر فريد هم ديگر بازيگران اين نمايش بودند. آن زمان گلستان همه ما را براي بازي در فيلم "خشت وآينه" دعوت کرد و نقش افسر پليس عارف مسلکي را به من داد. اين فيلم با کارهاي آن روزگار فرق داشت و نگرفت اما فيلم خوبي بود. گلستان به عنوان تهيه‌کننده وکارگردان زحمات زيادي کشيد. من ابراهيم گلستان را اولين استادم به عنوان کسي که بازيگري در سينما را به من آموخت مي‌دانم و از حرف‌هايي که مي‌زد خيلي لذت مي‌بردم.

جمشيد مشايخي,عکس هاي قديمي جمشيد مشايخي,عکس کودکي جمشيد مشايخي,فيلم هاي جمشيد مشايخي,بيوگرافي جمشيد مشايخي
عکس قديمي جمشيد مشايخي

استادي در انگليس فيلمي آموزشي درباره بازيگري تکثير کرده که خيلي از حرف‌هاي آن زمان گلستان را من در درونش ديدم که الان مطرح مي‌شود وآدم لذت مي‌برد که يک ايراني در سال 42 اينگونه روي کارش مسلط بوده است.

فيلم گاو

تا سال 48 مجدداً به بازيگري در تئاتر ادامه دادم تا اينکه روزي آقاي انتظامي به خانه من آمد و گفت کارگردان جواني از خارج به ايران آمده که بسيار با شعور است و مي‌خواهد يکي از قصه‌هاي غلامحسين ساعدي را کار کند. اين داستان را قبلاً جعفر والي با چند پرسوناژ براي تلويزيون اجرا کرده بود و وقتي به صورت فيلمنامه درآمد شخصيت‌هاي ديگر داستان وارد قصه شدند. من "الماس 33 " کار قبلي مهرجويي را نديده بودم اما وقتي فهميدم ساعدي اجازه ساخت داستانش را به او داده، متوجه شدم آدم بزرگي است. وقتي سناريو را خواندم مش عباس به نظرم بي‌رنگ آمد که مهرجويي گفت اين نقش را مخصوصاً به تو داده‌ام. ما اين فيلم را در روستايي واقع در 30 کيلومتري جاده رشت به قزوين کار کرديم. همه کساني که بازي کردند تئاتري بودند و به غير از من همه تجربه کار اولشان بود.

فيلم قيصر

همان سال کيميايي مي‌خواست "قيصر" را کارگرداني کند و دنبال من و کشاورز فرستاد. با هم به "آريانا" فيلم رفتيم. با کيميايي آنجا آشنا شدم. من قرار بود نقش "فرمان" را بازي کنم و کشاورز "خان دايي" را که کشاورز به خاطر اينکه کارمند اداره تئاتر بود نتوانست بازي کند. عباس جوانمرد گزينه بعدي براي اين نقش بود که آن هم نشد تا اينکه يک روز وارد حياط شدم و کيميايي و وثوقي با هم مشغول صحبت بودند. تا کيميايي من را ديد گفت «گير آوردم جمشيد "خان دايي" را بازي مي‌کند و "ملک‌مطيعي" هم "فرمان" را» و همين اتفاق افتاد آن موقع مازيار پرتو يکي از فيلمبرداران تواناي سينما در هنرهاي دراماتيک بود که پشت دوربين قرار گرفت و گروه خيلي خوبي جمع شد، براي اين فيلم جايزه مجله فيلم وهنر را گرفتم.

فيلم‌هاي ديگر جمشيد مشايخي

بعد از "قيصر" با اداره تئاتر به مشکل برخوردم آن موقع مثل الان زير بار بسياري از چيزها نمي‌رفتم و از آنجا بيرون آمدم. فعاليت خودم را بيشتر در سينما ادامه دادم. "طلوع" با ميناسيان، "شازده احتجاب" با فرمان‌آرا، "نفرين" با تقوايي، "چشمه" با آرمانسيان که يکي از فيلم‌هاي مطرح آن زمان بود، "سلطان صاحبقران" و "سوته‌دلان" با حاتمي از کارهايي هستند که تا سال 56 بازي کردم و خيلي دوستشان دارم.
چند کار تئاتر هم مثل "آوار بر سنگ"، "در گوش سالمم زمزمه کن" و "باغ وحش" داشتم که بين فيلم‌هايم اجرا شدند. چون با جعفر والي خيلي دوست بودم بيشتر درنمايش‌ها او بازي مي‌کردم.

بيشتر بدانيد : خاطرات جمشيد مشايخي از نيم قرن بازيگري

بعد ازانقلاب اسلامي

کار من در بعد از انقلاب به صورت مداوم ادامه داشت و از سال 58 به مدت 18 ماه مسوول اداره تئاتر شدم وحدود 40 نمايش روي صحنه آمد. بعد از آن تقاضاي بازنشستگي کردم و 19 نفر از هنرمندان ديگر هم به خاطر اينکه با من دوست بودند خودشان را بازنشسته کردند که آقاي والي وکشاورز از جمله آنها بودند. "دادا" اولين فيلم من در بعد از انقلاب بود.

هزاردستان

تابستان سال 58 کار را در خانه‌اي قديمي در لاله‌زارنو که به مرحوم پيرنيا تعلق داشت شروع کرديم. نام "هزاردستان" قبلاً "جاده ابريشم" بود. با توجه به اينکه طرح از مدتها پيش آمده بود. "حاتمي" بهروز وثوقي را براي يکي از نقش‌هاي اصلي در نظر گرفته بود که نشد. دو نقش "رضا تفنگچي" و نقشي که "آقاي انتظامي" بازي کردند را هم به من پيشنهاد داد و گفت: دوست دارم، رضا تفنگچي را بازي کني که مقدار زيادي رو شخصيت تو نوشته‌ام به هر حال کار شروع شد و در طول 4 ماه صحنه‌هايي را که رضا از ترور دست برداشته و به خانه‌اي در مشهد فرار کرده را در آنجا گرفتيم. بعد از آن براي قسمت‌هاي ديگر به بالاي "اقدسيه" رفتيم و در آنجا محلي که سالها محل نگهداري گوسفند و گاو بود را خالي کرده بودن و قرار بود صحنه‌هاي زندان "رضا" در آنجا گرفته شود. من و آقاي رشيدي در آن صحنه بازي داشتيم و سه ماهي آنجا بوديم.
من در آن صحنه‌ها مدام با قل و زنجير بودم و بدنم را گازوئيل زده بودند تا چرک شود و دائماً بوي گازوئيل مانع غذا خوردنم مي‌شد و زجر زيادي در طول اين صحنه‌ها کشيدم. همان جا مرحوم حاتمي به من گفت: «فيلمي دارم که مي‌خواهم در اروپا بسازم و تو که اينقدر زجر کشيدي را مي‌خواهم به آنجا ببرم» که اين اتفاق نيفتاد و حاتمي با وقفه‌اي که در وسط کار افتاد، "حاجي واشنگتن" را در ايتاليا ساخت. "هزار دستان" در طول کار به دليل تغيير مديران تلويزيون مدام تعطيل مي‌شد، به طوريکه 5 ماه کار مي‌کرديم و بعد يک سال تعطيل مي‌شد و مديران جديد کار را تصويب مي‌کردند و دوباره شروع مي‌شد به خاطر همين از سال 58 تا 65 ساخت اين مجموعه به طول انجاميد.

کمال الملک

در يکي از وقفه‌هايي که در طول ساخت مجموعه "هزاردستان" پيش آمد. دوستي به پيش من آمد و گفت مي‌خواهند به همراه چند شريک ديگر فيلمي را سرمايه‌گذاري کنند؛ که من در آن نقش اصلي را داشته باشم. علي حاتمي را براي کارگرداني معرفي کردم و قرار شد کمال‌الملک ساخته شود. براي اين فيلم کتاب‌هاي زيادي مطالعه کرديم و حتي سراغ نوه‌ها وشاگردان کمال‌الملک رفتيم و سعي کرديم شخصيت او هماني باشد که همه مي‌گويند. وقتي سناريو را خواندم کمال‌الملک بيشتر با مردم و درمدرسه‌اش بود و کمتردر کاخ‌ها حضور داشت. ولي در نهايت قرار شد قسمت تبعيد به خاطر بالارفتن هزينه فيلم حذف شود که من گفتم بدون قسمت آخر اصلا به درد نمي‌خورد و ديگر کمال‌الملکي نيست که به قول خودش "خاک پاي ملت ايران" باشد و بالاخره آن قسمت‌ها هم گرفته شد. من براي اين فيلم پيش استاد شکيبا رفتم و از ايشان نقاشي کردن ياد گرفتم و سعي کردم اين نقش را هر چه طبيعي‌تر بازي کنم. بعد از اتمام فيلم درمنزل استاد عرب‌زاده که شاگرد کمال‌المک بود، حضور داشتم که ايشان به من گفت: « نقش استادم را خيلي خوب بازي کردي، فقط قدت کوتاه‌تر از او بود.» اين حرف او جايزه بزرگي براي من بود و يا وقتي زمان اکران فيلم از نوه‌هاي کمال‌الملک راجع به فيلم پرسيده بودند جواب دادند که پدر بزرگمان را در فيلم ديديم علي حاتمي در اين فيلم شاه هنر ايران را در مقابل سلاطين قرار داد.

علي حاتمي

مرحوم "حاتمي "سعدي سينماي ايران بود که ديالوگ‌هاي حساب شده‌اي در فيلم‌هايش استفاده مي‌کرد. او حرف امروز را در قصه‌هاي ديروز مي‌گفت و تاريخ برايش وسيله بود. حاتمي هنرمند توانايي بود که به تاريخ و ادبيات اشراف کاملي داشت و اثر را از فيلتر ذهن خود خارج و روايت مي‌کرد. من در داستانهاي مولوي، سلطان صابحقران، سوته‌دلان، کمال‌الملک و هزاردستان با او همکاري داشتم. ضمن اينکه قرار بود در "دلشدگان" هم حضور داشته باشم و حتي تست گريم دادم و قرارداد بستم. يک روز هم علي حاتمي با حسين دهلوي خانه ما آمدند و قرار شد او هم به ما کمک کند. مدتي هم تار زدن ياد گرفتم تا استيل ساز زدن را در فيلم به شکل درست داشته باشم. حاتمي به من گفت تا شهريور کاري با من ندارد و دراين فاصله سريال "پيک سحر" پيشنهاد شد. به گونه‌اي قرارداد بستم که کارم اول شهريور تمام شود. اما 10 مرداد حاتمي مدير توليد را سراغ من فرستاد و به خاطر اينکه کاخ گلستان را جلوتر گرفته بودند، خواستند کار را شروع کنند که نتوانستم در فيلم بازي کنم. در "مادر" هم قرار بود بازي کنم آن هم نشد. "ورسيون اول "تختي" را هم به من داد و قرار بود نقش "مردم" را در مقابل پيروزي‌ها و شکست‌هاي "تختي" بازي کنم. اما عده‌اي نمي‌خواستند علي با من کار کند و همين افراد باعث شدند دلخوري‌هايي بين ما بوجود آيد. من کار با او را خيلي دوست داشتم و خود حاتمي معتقد بود ديالوگ‌هايش را من از همه بهتر مي‌گويم و به همين دليل هنوز هم بعضي ازديالوگ‌هايش را حفظ هستم.

ساير فيلم‌ها و جوايز

"آوار"، "گل‌هاي داوودي"، "خانه عنکبوت" که نقش منفي داشتم. "پدربزرگ"، "طلسم"، "کاغذ بي‌خط" و "روز واقعه" از ديگر کارهايي هستند که به آنها علاقه دارم. براي "خانه عنکبوت" تا به 20 دقيقه قبل از مراسم قرار بود جايزه بازيگري به من و خانم خروش تعلق گيرد که نتايج را عوض کردند وتقديرنامه‌اي به ما دادند. براي "گلهاي داوودي" و "کمال‌الملک" هم جايزه بهترين بازيگر نقش اول جشنواره فيلم فجر را گرفتم. "پدربزرگ" نيز در جشنواره پيونگ يانگ کره شمالي بهترين بازيگري را دريافت کرد. چند جايزه داخلي ديگر هم از جمله جايزه تلاش براي راه افتخار ،تنديس خانه سينما براي "بانوي من" و يک جايزه هم از شهرداري براي "شمعي در باد" گرفته‌ام.

جمشيد مشايخي,عکس هاي قديمي جمشيد مشايخي,عکس کودکي جمشيد مشايخي,فيلم هاي جمشيد مشايخي,بيوگرافي جمشيد مشايخي
جمشيد مشايخي خانه‌اي روي آب

با فرمان‌آرا يک بار در سال 52 در "شازده احتجاب" همکاري داشتم و وقتي پيشنهاد "خانه‌اي روي آب" را داد به خاطر احترامي که برايش قائل بودم از کوتاه بودن نقش ايراد نگرفتم. براي ما که تئاتر کار مي‌کرديم کوتاه و بزرگ بودن نقش از نظر مقدار معنا نداشت. مهم بازيگر بزرگ و کوچک است. هميشه نقش اول را همه نگاه مي‌کنند و نقش‌هاي ديگر ديده نمي‌شود، در حاليکه بايد توجه داشت آن کسي که در نقش اول مطرح مي‌شود چگونه بدون بازيگران ديگر اين کار عملي مي‌شود. اين حرفها آدم را متاثر مي‌کند که مي‌آيي و نقش کوتاهي را به نحو احسن بازي مي‌کني ولي کسي آن را نمي‌بيند. اما بعد از چند وقت مي‌گويند اين سکانس در "خانه‌اي روي آب" عجيب بوده اما موقعي که فيلم به نمايش درمي‌آيد، خبري از هيچ تقديري نيست. زمان فيلم "چشمه" هم ايراد مي‌گرفتند، اما امروز مي‌گويند يکي از بهترين‌هاي ايران است.

مجموعه‌هاي تلويزيوني

بعد از "هزاردستان" که بهترين بود، سريال "پهلوانان نمي‌ميرند" را با اينکه نقشم زياد نبود اما دوست داشتم. همچنين "روشن‌تر از خاموشي"، "بهشت گمشده"، "عشق گمشده"، "پيله‌هاي پرواز" و "امام علي (ع)"، در امام علي (ع) نقش "ابن مسعود" را بازي مي‌کردم و سکانس زيبايي با "مالک اشتر" بود که درباره‌ي مولا علي (ع) صحبت مي‌شد. در واقع بازي در اين مجموعه را به خاطر اين سکانس طولاني قبول کردم. اين صحنه را از سه زاويه هم فيلمبردار ‌کردند، اما وقتي خانه آمدم به همسرم گفتم اين صحنه را نمي‌گذارند چون با تمام وجود بازي کردم و آنرا خيلي دوست دارم. بعد که علت حذف آنرا پرسيدم گفتند «چون دکور بد بوده حذف شده» گفتم خاک بر سر بازيگري که آنقدر بد بازي کند که مردم دکور را ببيند. اين چيزهاست که آدم را عصبي و ناراحت مي‌کند.

بهترين‌ها

فيلم "خشت و آينه" را با اينکه نقشم زياد نبود ولي بسيار مشکل بود، دوست دارم. همچنين "قيصر"، "گاو"، "سوته‌دلان"، "شازده احتجاب"، "طلوع" و "ماهي‌ها در خاک مي‌ميرند". در بعد از انقلاب هم يکي از فيلم‌هايي که خيلي از نظر بازيگري برايم مشکل بود و آن نقش را خيلي با زحمت بازي کردم "خانه عنکبوت" بود. اما چيزي که خيلي به آن نزديک بودم و اين اواخر با آن زندگي کردم همين "يک بوس کوچولو" بود. مثل اينکه خود من بودم و دارم مي‌ميرم با آن عشقي که به ايران دارم و در روحيه خود من هم همچنين احساس بوده است، من اين فيلم را بهترين کار دوران بازيگري‌ام مي‌دانم.

جمشيد مشايخي,عکس هاي قديمي جمشيد مشايخي,عکس کودکي جمشيد مشايخي,فيلم هاي جمشيد مشايخي,بيوگرافي جمشيد مشايخي
جمشيد مشايخي تئاتر

بعد از انقلاب 4 نمايش بازي کردم يکي "ولد کشته" که زمان مسووليت من در اداره تئاتر بود که مريض شدم و 7،8 روز بيشتر کار نکردم. همچنين پي‌اس تلويزيوني بنام "سبز در پاييز" کار فرهودي و اسماعيل خاني، "خانه‌اي روي آب" را حدود 7 سال پيش با هادي مرزبان کار کردم و "ميرعشق" را 4 سال پيش به مدت 18 شب در اصفهان بازي کردم که در اجراهاي تهران آن ، ايرج راد بازي کرد. الان هم با وجود اينکه تئاتر را خيلي دوست دارم اما از نظر روحي در شرايطي نيستم که کار کنم.

حضور در تبليغات شهري

سرحضور من در تبليغ يک کالا انتقادهاي زيادي صورت گرفت. اما الان مي‌بينيد که همه به اين کار روي آورده‌اند. چطوري است که "پهلوان جهان" براي روغن ماشين تبليغ مي‌کند و ايرادي ندارد اما کار من ايراد داشت مگر دزدي کرده بودم. اين کار در همه کشورهاي دنيا صورت مي‌گيرد. ضربه را من خوردم. بعد که ديگران کردند هيچ اتفاقي نيفتاد. در واقع من راه را براي بقيه باز کردم مصداق اين شعر که "دربند اين نه ايم که دشنام يا دعاست، يادش بخير هر که زما ياد مي‌کند."

جوانان بازيگر

کار بعضي از جوانهاي واقعا بي‌نظير است. گروهي هم که بعد از انقلاب مثل شکيبايي و پرستويي آمدند، واقعا هنرمندان شايسته و بزرگي هستند. ما بازيگران خيلي خوبي داريم. ساز ويولون چون پرده ندارد نواختن آن سخت است و کمتر کسي به سراغ آن مي‌رود بازيگري هم بايد به همين شکل باشد و هر کسي که فکرمي‌کند مي‌تواند داد بزند، بخندد، راه برود، بازيگر نيست. چرا که بايد استعداد و نبوغ اين کار را داشت و تربيت کرد تا شکل بگيرد. ضمن آنکه هدف مشخصي هم بايد داشت. متاسفانه وضع بازيگري ما جور خاصي شده و جوانهايي که واقعا استعداد دارند و دوره ديده‌اند و تئاتر کار کرده‌اند کمتر به اين حرفه راه پيدا مي‌کنند و ورود با قيافه و پول شده در حاليکه هنر بازيگري ربطي به قيافه ندارد. سينماي امروز جهان به دنبال هنر است و ما تازه به دهه 60 آمريکا که دنبال چهره‌هاي زيبا بودند رسيده‌ايم.

فرزندان

من دو پسر و يک دختر دارم. "نادر" بزرگترين است که سه فرزند دارد. فرزند دومم "نغمه" است که در آمريکا تدريس مي‌کند و دو دختر دارد. "سام" هم پسر کوچکم است که در دفتر چهره‌آزاد مشغول است بازي هم کرده اما علاقه بيشتري به تهيه‌کنندگي وتوليد دارد او هم صاحب دختري است.

نادر مشايخي

نادر در اينجا به هنرستان عالي موسيقي مي‌رفت که بعد او را به اطريش فرستاديم و ادامه تحصيل داد. تا سال 59 هم مي‌توانستيم برايش پول بفرستيم که بعد اعلام کردند، کساني که در رشته‌هاي هنري در خارج تحصيل مي‌کنند نمي‌توان برايشان پول ارسال کرد. به همين دليل روي پاي خودش ايستاد و زحمات زيادي کشيد. خواهرم هم در طول 28 سال کمک‌هاي زيادي در خارج از کشور به او کرد تا اينکه برگشت و به عنوان رهبر ارکستر سمفونيک تهران انتخاب شد. با اينکه نادر فرزند من است اما کاري برايش نکردم و هر چه شده تلاش خودش بوده و هيچ دخالتي در پيشرفت او نداشتم. الان به وجودش افتخار مي‌کنم و معتقدم از من جلوتر است و بعضي وقت‌ها از او ياد مي‌گيرم.

برنامه آينده

هيچ برنامه‌اي ندارم. چند پيشنهاد شده که نقش‌هاي خوبي نبوده‌اند مردم هم انتظار ندارند هر نقشي را بازي کنم. سالها پيش آقايي به من گفت چرا در فلان کار بازي کرديد، گفتم:« کارگردانش جوان بود و به من احتياج داشت و به خاطر همين بازي کردم» گفت: « تو دلت براي آن جوان سوخت ولي براي يک ملت نسوخت» اين حرف خيلي جالبي است.

جمشيد مشايخي,عکس هاي قديمي جمشيد مشايخي,عکس کودکي جمشيد مشايخي,فيلم هاي جمشيد مشايخي,بيوگرافي جمشيد مشايخي
زنده ياد جمشيد مشايخي

و فکر نمي‌کنم، ديگر پيشنهاد خوبي براي بازيگري‌ام پيش بيايد. بنابراين بايد بعد از اين دنبال کارديگري بگردم. کاري که اصلا هنري نيست. عرصه هنر ديگر به من احتياج ندارد. دوست دارم گوشه‌اي در طبيعت کتاب بزرگان بخوانم و شجريان و بنان گوش بدهم. من هميشه گفته‌ام بازيگر نبودم ولي اين‌بار مي‌خواهم بگويم اتفاقا بازيگر توانايي بودم و بازيهايي که کردم ماندگار است. برعکس هميشه ديگر فروتني به درد نمي‌خورد و حالا که کار را کنار گذاشتم بگذاريد حقايق را بگويم.

جامانده از صحبت‌هاي مشايخي

** اولين کار بهرام بيضايي نمايشنامه‌ي تک پرده‌اي بود بنام "ميراث و ضيافت" که در دهه 40 اجرا کرد. من و جمشيد لايق و محمود دولت‌آبادي در آن حضور داشتيم.
** بعد از "کمال‌الملک" به اين نتيجه رسيدم. اي کاش به جاي بازيگر نقاش بودم. چون هم زيباتر است و هم بسيار آرامش مي‌دهد.
** در مجموعه "پيک سحر" نقش "رفته‌گر" را بازي مي‌کردم و انتقادهاي زيادي به من شد. در حاليکه توقع داشتم مرا تشويق کنند.
*** حکم استخدامي من در اداره تئاتر کارگرداني است اما يک نمايش بيشتر کارگرداني نکردم.
*** از هنرمندان با جمشيد شاه‌محمدي ، مرتضي احمدي، ولي شيراندامي و سعيد اميرسليماني معاشرت دارم.
*** قلمي که خبرنگاران به دست دارند احترام دارد و اين قلم به دست فردوسي و مولانا بوده است. وظيفه کسي که قلم به دست مي‌گيرد سنگين است و نبايد پا را روي حق گذاشت. هميشه گفته‌ام دست اهل قلم را مي‌بوسم.

جمشيد مشايخي,عکس هاي قديمي جمشيد مشايخي,عکس کودکي جمشيد مشايخي,فيلم هاي جمشيد مشايخي,بيوگرافي جمشيد مشايخي
عکس جمشيد مشايخي در نوجواني

بيشتر بدانيد : ماجراي عشق آتشين جمشيد مشايخي به همسرش!

بيشتر بدانيد : آناهيتا همتي با انتشار عکس زيرخاکي تولد جمشيد مشايخي را تبريک گفت

بيشتر بدانيد : انگيزه سياسي جمشيد مشايخي براي ماندن در ايران!

بيشتر بدانيد : مراسم نکوداشت و تولد 84 سالگي جمشيد مشايخي + عکس


منبع: isna.ir

http://www.CheKhabar.ir/News/155742/جمشيد مشايخي به روايت جمشيد مشايخي - عکس کودکي
بستن   چاپ