چه خبر - بيوگرافي ماريا کالاس Maria Callas ملکه اپراي قرن بيستم
کالاس، خوانندهاي که صدايش همچون سازي در ارکستر بود. گاه ويولن، گاه فلوت و لحظهاي ويولا ميشد. در نقش "نورما" همانقدر خوش درخشيد که در نقش "ويولتا". ماريا کالاس، پديدهاي با دو ويژگي: مارياي زن و کالاس هنرمند. اپرا را يکي از کهنترين و کاملترين هنرها مي دانند. قدمتش به يونان باستان باز مي گردد، اما زادگاه اصلي اش ايتالياست. چهار قرن پيش دو هنرمند ايتاليائي، "کاچيني" و "پري" با آواي گرم و پرقدرت خود اين هنر باستاني را همراه با نمايش و آواز و موسيقي به جهانيان عرضه کردند. انگلستان و فرانسه و آلمان، و پس از آن متروپوليتن آمريکا پايگاههاي بعدي اپرا بودند. از ميان کشورهاي شرقي اين مصريها بودند که در آغاز به فکر عرضه اين هنر ارزنده افتادند.
ماريا کالاس يکي از مشهورترين خوانندگان آمريکايي
ايران و ديگر کشورهاي خاورميانه نيز پس از مصر پا به ميدان گذاشتند. همزمان با گشايش تالار رودکي در سال 1346 اپرا نيز به ايران راه يافت. شايد از آن پس بود که هنرمندان مشهور اپراهاي جهان نيز براي ايرانيان نام آشنا شدند. در ميان علاقمندان به اپرا اما کسي نبود که نام ماريا کالاس را نشنيده باشد. آنهائي که به فرنگ راه داشتند و دستي گشاده، به اسکالاي ميلان، وروناي ايتاليا و ديگر اپراهاي بزرگ جهان ميرفتند، تا ديداري با اين هنرمند جهاني داشته باشند.
زندگي مالامال از تناقض ماريا
ميگويند زندگي کالاس پر از تناقض است. در ظاهر زني خشن و بدبرخورد، اما در صحنه آنچنان احساساتي که اشک را از ديدگان تماشاگران جاري مي ساخت. زني که همه چيز را فداي هنرش ميکرداما وقتي پاي عشق به ميان آمد، هنر مغلوب عشق شد. در آغاز آنچنان چاق بود که ناقد ايتاليائي پس از اجراي "آيدا" گفته بود: «بسيار مشکل بتوان روي صحنه پاهاي فيل را از پاهاي ماريا تشخيص داد.» ناگهان اماهمين زن چاقِ به روايتي 110 کيلوئيِ بدلباس و بدهيکل با صورتي مالامال از جوش به زني زيبا و خوش پوش و خوش هيکل بدل مي شود. ماريا حتي در تاريخ تولدش نيز اختلاف نظر وجود داشت. مادرش اوانگليا ميگفت چهارم دسامبر به دنيا آمده. در حالي که پزشک همراه با مادر در روز زايمان، تاريخ تولد او را دوم دسامبر ميداند.
ماريا کالاس از توسکا تا اسکالا
ماريا فرزند سوم يک خانواده يوناني است که در نيويورک متولد ميشود. تولدي که فاصله چنداني با مرگ برادر کوچک او نداشت، شادي چنداني نيز به بار نياورد. پيانو بنا به خواست مادر با وجود اوضاع مالي نه چندان خوب جزء لاينفک خانه بود. اوانگليا که صداي خوش را از پدر به ارث برده بود، خيلي زود متوجه استعداد کودک خردسالش در زمينه موسيقي و آواز ميشود. در آشپزخانه کار ميکرد که نوائي دلپذير از پيانو ميشنود و با عجله خود را به اتاق ميرساند. ماريا را ميبيند که با دستان کوچکش بر روي پيانو قطعهاي مينوازد و آوازي را زمزمه ميکند. از آن پس اوانگليا آرزوهاي سرخورده خود را در ماريا ميديد و از هيچ کوششي براي موفقيت او دريغ نميکرد.
هشت ساله بود که قطعه لاپالوما را نواخت و ده ساله بود که آرياي کارمن را اجرا کرد. بازگشت به يونان پس از اتمام دوره دبيرستان نقطه عطفي نيز براي زندگي موسيقائي ماريا بود. نخستين اجراي صحنه اي ماريا در همان آتن در آوريل سال 1938 بود. حالا علاوه بر اوانگليا، ماريا نيز از هيچ کوششي براي بالا رفتن از پلههاي شهرت دريغ نميکرد. استاد بعدي آواز او الويرا هيدالگو بود که تا پايان عمرِ کالاس همچنان استاد او باقي ماند.
ماريا کالاس Maria Callas خواننده پر تناقض
هيدالگو ميگويد:
«ماريا يک استعداد خارق العاده بود اما براي من بيشتر از اينها ارزش داشت. تنهائي او را احساس ميکردم و به همين دليل مثل دخترم با او رفتار ميکردم. هميشه به او تذکر ميدادم بايد مراقب زيبائي دستهايش باشد و مانند يک پريمادونا آراسته بپوشد. او بهترين شاگرد و مهربانترين دختر براي من بود.»
شايد اگر خواننده "توسکا" در اپراي آتن ناگهان مريض نميشد، ماريا خيلي ديرتر به شهرت ميرسيد. اما همين اتفاق ساده سبب شد تا هيدالگو مارياي جوان را در سال 1941 در سن هجده سالگي براي نخستين بار به روي صحنه بفرستد. «او يک توسکاي فراموش نشدني بود و تا پايان عمر در اين نقش ستاره درخشان و تکرارنشدني باقي ماند.»
آتن اما هنوز آن جائي نبود که بتواند براي ماريا شهرتي جهاني به بار بياورد. هدف ماريا اسکالاي ميلان بود. به ايتاليا رفت تا اسکالا را فتح کند. آشنائي با باتيستا مِنِگيني ايتاليائي و سپس ازدواج با او با تفاوت سني بسيار، نخستين گامها در اين راه بود. در اسکالا پذيرفته نشد، اما در "ورونا" به روي صحنه رفت. روز و شب تمرين ميکرد و اجراي هيچ نقش مشکلي را حتي در فرصتهاي کوتاه رد نميکرد.
اوليور مِرلين در کتاب خود مينويسد:
«ماريا از سه صدا برخوردار بود: صداي بالا، صداي مياني و صداي پائين که همان زير و بم است.»
سرانجام اما کوششها به ثمر رسيد و ماريا موفق به فتح اسکالا شد. موفقيت اما هميشه توام با حسادت اطرافيان بود. کالاس در اينباره ميگويد:« با اجراي لاتراوياتا در اسکالا، احساس آزادي کردم. تا زماني که بهترين را ارائه ميدادم و مردم و منتقدين از من و هنرم حمايت ميکردند برايم اهميت نداشت که يک احمق مزاحم من شود.»
صداي کمياب ماريا کالاس
از آن پس طرفداران صداي ماريا کالاس تشويقهاي او را زمانبندي ميکردند. بطور مثال ميگفتند "مردم 25 دقيقه روي پا ايستادند و او را تشويق کردند." يا اينکه "30 دقيقه کف زدن ها به درازا کشيد." بالاترين دقايق پس از اجراي نورما بود که 37 دقيقه ادامه داشت. منِگيني نه تنها مدير برنامه هاي ماريا بود که امور مالي او را هم در دست داشت. رقم دستمزدها همچنان سير صعودي را طي ميکرد. "بينگ"سرپرست اپراي متروپوليتن در نيويورک پس از آن که رقم درخواستي ماريا را شنيد، گفت: « تقاضاي حقوق کالاس از درآمد پرزيدنت آمريکا بالاتر است.» ماريا هم در جواب گفته بود: «پس بگذاريد پرزيدنت برايتان بخواند.»
ماريا کالاس Maria Callas
اما آن چه ماريا را ماريا کالاس جاوداني ميکرد، نه تنها صداي استثنائياش که اجراي صحنهاي او نيز بود. تا آن جا که يکي از منتقدين درباره او نوشت: «ماريا بيشتر بازيگر است تا خواننده.» واقعيت اما اين است که ماريا آميزهاي از اين دو هنر بود که کساني مثل ويسکونتي فيلمساز و کارگردان را بر آن مي داشت تا فقط با ماريا کار کنند و نه با هيچ کس ديگر.
براي اجراي لاتراوياتاي وردي به يک خواننده سوپرانو با توانائيهاي ويژه نياز بود. کسي که نقش ويولتا را بر عهده مي گرفت بايد توانائي پائين آوردن صداي قوي و پرطنين خود را در حد نجوا نيز داشته باشد. صدائي که در صحنه اول کولوراتور/ صحنه دوم سپينتو لوريکو و در بستر مرگ سوپرانو دراماتيک باشد. اما هر کسي از عهده اين کار بر نميآمد. اجراي نقش را به ماريا کالاس دادند و کارگردانياش بر عهده ويسکونتي بود.
کارگرداني متفاوت
نوع کارگرداني در اپراي آن زمان بيسابقه و آنچنان با نقش ماريا و موضوع اپرا در هم آميخته بود که لئونارد برنستين رهبر مشهور ارکستر مي گويد:«کارگرداني اين اثر فوقالعاده بود و من تا آن روز يک اجراي اپرائي که تا اين حد به کمال نزديک باشد را تجربه نکرده بودم. نحوه کار، تصميم هائي که گرفته مي شد و ماريا همه و همه بي نظير بودند.»
برنستين آنچنان محو هنر ماريا شده بود که او را به يک ساز تشبيه مي کند: «کالاس مانند يک ساز در يک ارکستر مي خواند، گاهي ويولن، گاهي فلوت و لحظه اي ويولا مي شد. لحظاتي پيش ميآمد که احساس ميکردم من هم بايد بخوانم و تصور ميکردم مارياست که صداي من را دوبله ميکند. فراموش نکنيد که من رهبر ارکستر بودم. اين نتيجه هارموني ارکستر و صداي خوانندگان به ويژه کالاس بود.»
ويسکونتي کارگردان نيز ميگويد:
«اين لاتراوياتا را فقط براي کالاس کارگرداني کردم تا خدمتگزار او باشم. به کالاس بايد خدمت کرد.»
ماريا اما همانقدر که در اجراي نقشهاي تراژدي و درام مهارت داشت از عهده نقشهاي کمدي نيز بر ميآمد. در اپراي "ترک در ايتاليا" در نقش يک زن شوخطبع باز هم توانست نگاه تحسين آميز منتقدان را به خود جلب کند.
ماريا کالاس Maria Callas ملکه اپراي قرن بيستم
او در پانزده سالي که در اوج شهرت بود همه گونه نقشي را برعهده گرفت. تنها در آرايشگر شهر سِويل اثر روسيني بود که نه تنها خود را در آن نقش نميديد که استادش الويرا هيدالگو نيز با نظري انتقادي گفت: «صدا مثل هميشه عالي بود ولي از نظر اجراي تئاتري برداشتي غلط از نقش روزينا داشت.» ماريا نيز هرگز ديگر در اين نقش ظاهر نشد.
ماريا کالاس صدائي همانند ساز
بسياري معتقدند که بازي تراژيک کالاس که مهارت کم نظيري در اجراي آن داشت ناشي از زندگي تراژيک خود اوست.
جنون در صحنه
ماريا کالاس درسال 1956 براي اجراي اپراي لوچيا دو لامرمور با گروه اجرائي برلين به وين مي رود. 12000 نفر در مقابل ساختمان اپرا اجتماع کرده بودند. 6000 بليط براي سه شب فروخته مي شود.
ماريا کالاس Maria Callas خواننده يوناني-آمريکايي
ماريا کالاس توجهي ويژه به نقدهائي داشت که دربارهاش نوشته نوشته ميشد، نسبت به آنها حساس بود. ماريا کالاس تا زماني که عاشق اوناسيس نشده بود، همه چيز را فداي هنرش ميکرد.دعوتهاي مکرر اوناسيس از او و همسرش براي سفرهاي دريائي روي کشتي کريستينا، ميهمانيهاي مجلل پس از برگزاري هر اجراي اپرائي و حمايت اوناسيس از او، که ماريا در تمام طول زندگي سخت به آن نيازمند بود منجر به عشقي شد که ديگر کنترلش در دست ماريا نبود.
ماريا فداي کالاس
عشقي که با ازدواج اوناسيس با ژاکلين کندي با ناکامي مواجه شد. کالاس اما از همان لحظه عاشق شدن، ظاهرا هنرش را فراموش کرد. در دعواهائي که ميان او و اوناسيس در جريان بود و بسياري از ميهمانان کشتي مجلل کريستينا شاهدش بودند، اوناسيس کار را به جائي رساند که حتي ديگر ارزشي هم براي هنر او قائل نبود. يک بار به او مي گويد تو خيال مي کني کي هستي؟ تو فقط يک سوت توي گلويت داري که تازه آن هم خراب شده!
ماريا کالاس اما سال ها بعد در کلاس هاي درسي که در نيويورک برايش تدارک ديده بودند، خطاب به شاگردانش مي گويد: « از شکست هم ميتوانيم همانقدر فراگيري داشته باشيم که از موفقيت.»
قياس با کالاس
ميان ماريا کالاس و هنرش سه چيز فاصله انداخت: سينوزيت، ناراحتي فشار خون و عشق. او اما همچنان به عنوان خوانندهاي استثنائي در قرن بيستم باقي مانده است. در سال هاي پاياني عمر بنا به تقاضاي پازوليني به سينما روي آورد و نقش "مِدِآ" را بازي کرد. ماريا تمام دردهاي مدآ اعم از نااميدي، عشق ناکام، جنون و خشم را در اين فيلم با چشمان و حرکات صورتش نشان داد. اين فيلم در پاريس با استقبال زيادي مواجه شد و ماه ها بر روي پرده سينما بود.
ماريا کالاس خواننده اپرا
پازوليني ميگويد:
«ماريا در عين حال که زني فوق العاده است، در درونش شخصيت يک زن باستاني را دارد.»
ماريا با يک سکته قلبي مشتاقانش را پشت درهاي اپرا براي هميشه در انتظار گذاشت. ماريا پيشتر به شاگردان خود گفته بود: «ما هنرمندان، خدمتگزار آهنگسازان و مردم هستيم و در اين راه بايد آمادگي قرباني کردن را داشته باشيم. اگر موسيقي را دوست داريد بايد يک هنرمند فداکار باشيد.»
بيشتر بدانيد : ده الهه بي چون و چراي اپرا در قرن بيستم + تصاوير
بيشتر بدانيد : تک خواني خواننده زن در اپراي عاشورا؟!
بيشتر بدانيد : 10 خواننده بزرگ تاريخ (+عکس)
بيشتر بدانيد : صد خواننده برتر تاريخ موسيقي
منبع: زندگي ايده آل
http://www.CheKhabar.ir/News/148037/خواننده پرتناقض که بعد عاشق شدن هنر را فراموش کرد!