چه خبر - حرف هاي همسر سابق يک سلبريتي در مورد زندگي مشترک اش
«شهرت» جذاب است. کمتر فردي است که بتواند اين جمله را منکر شود. خيلي ها آرزو دارند جاي افراد مشهور باشند. ديگران برايشان هورا بکشند و با آن ها عکس يادگاري بگيرند ولي اين معروفيت پر زرق و برق گاهي فقط از دور، پر از رنگ و لعاب است و در پشت صحنه، واقعيت زندگي چيز ديگري است. همسر سابق يک هنرمند مشهور پيشقدم شده تا از بلاهايي بگويد که معروفيت سر زندگي اش آورده است. خانم «تينا» همسر سابق يکي از هنرمندان مشهور کشورمان است که بعد از مدت ها جدايي از همسرش تصميم گرفته داستان زندگي اش و مشکلاتي را که «شهرت» سر زندگي مشترک او و همسرش آورده، تعريف کند به اين شرط که نامش فاش نشود.
کاش بعضي چيزها را ناديده نمي گرفتم
تينا مي گويد که سال ها پيش با همسر سابقش توسط يک دوست خانوادگي آشنا شده است:
«آن روزها او خيلي معروف نبود، تازه کارش را شروع کرده بود و از نظر همه يک پسر با شخصيت و خوش قيافه به نظر مي رسيد.» در همان ديدار اول، مادر داماد مي گويد که پسرش قبلا ازدواج کرده اما به خاطر نداشتن تفاهم براي بچه دار شدن از همسرش جدا شده و هر ماه بخشي از درآمدش را به عنوان قسط مهريه به حساب همسر سابقش واريز مي کند:
«من اين موضوع را که او قبلا ازدواج کرده و روحياتش با من که يک دختر جوان هستم فرق دارد و همين طور موضوع پرداخت سکه هاي مهريه همسر قبلي اش را قبول کردم. در حقيقت من اين موضوعات را ناديده گرفتم که اين اولين اشتباه من بود.»
کاش سراغ همسر سابقش مي رفتم
يکي از اعضاي خانواده «تينا» يک بار ازدواج ناموفق داشت ولي ازدواج دومش، زندگي بسيار خوب و پر از آرامشي را برايش به دنبال داشت و براي همين، دختر جوان تصور مي کرد که شايد خواستگارش هم در ازدواج دوم بتواند زندگي شاد و خوشبختي داشته باشد: «قرار شد تحقيقاتي درباره او انجام شود، در محل کارش درباره او تحقيق کرديم اما همه از او و رفتارش تعريف مي کردند. چند بار همديگر را در فضاهاي عمومي يا زير نظر خانواده ديديم، رفتار اجتماعي بسيار عالي داشت. خب طبيعي بود که من و همه اعضاي خانواده ام او و شخصيت اش را تأييد کنيم.» کمي مکث مي کند و ياد دومين اشتباه زندگي اش مي افتد: «دومين اشتباه من اين بود که فقط به تحقيقاتي که از محل کارش شده بود و رفتارش با خانواده ام و خودم بسنده کردم و سراغ افرادي مثل همسر سابقش نرفتم تا ببينم دليل طلاق شان چه بوده است. او خيلي خوب رفتار مي کرد و خوش سر و زبان بود و شايد همين مسائل بود که باعث شد به خودم اجازه ندهم تا سراغ همسرش بروم. احتمالا تاکنون برايتان پيش آمده است که با شخصي رو به رو شده باشيد که مثلا همکارانش درباره اش آن قدر خوب بگويند که شما اصلا دليلي نبينيد که به او شک کنيد. من به دوستاني که درباره زندگي مشترک مان مي پرسند، مي گويم که به تحقيقاتي که ديگران برايتان انجام مي دهند زياد دل خوش نکنيد چون يک فرد مي تواند در بين مردم و همکارانش يک شخصيت و در خانه و در کنار همسرش يک شخصيت ديگر داشته باشد.»
با هر مصاحبه از من دورتر مي شد
«تينا» با مرد روياهايش ازدواج مي کند. مهريه معقولي در نظر گرفته مي شود و عروسي خيلي مختصري. او حالا فکر مي کند خوشبخت ترين انسان روي زمين است تا اين که متوجه مي شود همسرش او را در مصاحبه ها و در مراسم مختلف مخفي مي کند: «زندگي ما از دوره عقد تا دوران ازدواج مان، چند ماه طول کشيد. در اين چند ماه حتي در مهماني ها، همسران دوستانش به من مي گفتند که خيلي خوش شانس هستي و مرد خوبي قدم به زندگي ات گذاشته است. خودم هم همين فکر را مي کردم اما شهرت لعنتي همه چيز را در زندگي ما نابود کرد. او مدتي بعد از ازدواج مان معروف و بسيار محبوب شد و در طول چند ماه همه او را شناختند و از همان روزها بود که همه چيز براي من تمام شد. آن روزها، روزنامه ها و مجلات يک سره سراغش را مي گرفتند و عکس هايش همه جا پخش شد. هر جا را که نگاه مي کردي عکس او بود. همه چيز با روزنامه ها و مجلات شروع شد، شايد يکي از دلايلي که تصميم گرفتم با شما مصاحبه کنم همين بود که بگويم همه چيز از شما روزنامه نگارها شروع شد. برخي از خبرنگاران حتي او را يک هنرمند خارق العاده معرفي مي کردند و مرد زندگي من با هر مصاحبه از من دورتر مي شد. آن روزها از کنار هر کيوسک روزنامه فروشي که رد مي شدم، عکس او را روي جلد مجلات مي ديدم. اوايل خيلي خوشحال مي شدم، مجله ها را مي خريدم و آرشيو مي کردم. نمي دانيد چقدر به شوهرم افتخار مي کردم تا اين که مصاحبه هاي تصويري او در شبکه هاي مختلف شروع شد. مرد روياهاي من رو به روي دوربين ها به گونه اي حرف مي زد که انگار همسري ندارد. اين مورد در چندين گفت و گوي تصويري تکرار شد. موضوع آن قدر شور شده بود که حتي خانواده ام مي گفتند شوهرت طوري حرف مي زند که انگار مجرد است و اين من بودم که جوابي برايش نداشتم و دلم با اين حرف ها مي لرزيد.»
مقصراني از جنس خودم باعث طلاقم شدند
اين تازه شروع مشکلات تينا و شوهرش بود. او نمي دانست دنياي شهرت چه دنياي عجيب و غريبي است: « طي يک ماه، طرفداران يکي از صفحه هاي اجتماعي اش به حدي رسيده بودند که من از تعجب شاخ در آورده بودم، انگار خودش هم باورش نمي شد. پيام هاي زير پست هايش آن قدر زياد بود که حتي وقت نمي کردم همه آن ها را بخوانم اما متأسفانه تعداد زيادي از اين پيام ها متعلق به دختران جواني بود که انگار اصلا به دل شکسته يک زن ديگر فکر نمي کردند. منتظر بودم تا او اعلام کند که متأهل است اما او هيچ کاري براي جلب اعتماد من نکرد. در مقابل کارهايي مي کرد که هر روز شکم بيشتر مي شد. من مانده بودم گيج و مبهوت. آيا او مردي بود که من مي شناختم؟ تا مدتي به خاطر غرورم هيچ حرفي نزدم اما بالاخره تصميمم را گرفتم و به او گفتم: «چرا در مصاحبه هايت نمي گويي متأهلي؟ چرا علامت تأهل را از قسمت بيوگرافي صفحه اجتماعي ات برداشتي؟ چرا اجازه مي دهي اين همه زن و دختر برايت پيام بگذارند؟» البته در اين جريان فقط همسر من مقصر نبود بلکه زناني از جنس خودم هم مقصر بودند که بدون اين که کسي را بشناسند، شروع به تعريف و تمجيد از او مي کردند و اين مرد زندگي من بود که هر روز از من دورتر و دورتر مي شد.» او در جواب تينا جواب هاي کليشه اي به زبان آورد که هيچ منطقي پشت اش نبود: «مي گفت زندگي خانوادگي و مشترک من به مردم ربطي ندارد، اصلا دوست ندارم به سمت اين حاشيه ها کشيده شوم، به ديگران چه مربوط که من همسر دارم يا نه؟»
شوهرم با زني خارج از کشور ارتباط داشت
زن جوان به اين جاي صحبت مان که مي رسيم، لبخندي مي زند و انگار چيزي يادش آمده باشد با عجله مي گويد: «روي گوشي اش رمز گذاشته بود. کاري که قبل از آن نکرده بود. سعي مي کرد جايي بنشيند که من نتوانم به صفحه گوشي اش نگاه کنم. مدام در حال چت و ... بود. زماني که اعتراض مي کردم مي گفت صحبت هايمان کاري است.» زن جوان يک دفعه تلخ مي شود و مي گويد مدتي بعد فهميده که شوهرش با زن جواني در ارتباط است. زني در آن سوي آب ها: «هيچ وقت نمي توانم کساني را ببخشم که مي دانستند او ازدواج کرده ولي با او ارتباط داشتند. همسرم جنبه شهرت را نداشت. به محض اين که مشهور شد خودش را باخت. بالاخره هم يک روز به خانه آمد و گفت که مي خواهد به خارج از کشور برود و در ايران نمي تواند پيشرفت کند.»
براي طلاق از من همکاري خواست
نفس عميقي مي کشد و ادامه ماجرا را توضيح مي دهد: «من از خانواده نسبتا ثروتمندي بودم اما هيچ وقت دوست نداشتم که از خانواده ام دور باشم. يک روز به خانه آمد و گفت مي خواهم تو را طلاق بدهم و بايد با من راه بيايي چون من تصميمم را گرفته ام تا از ايران بروم. بعد از آن ماجرا، دعواي سختي بين ما در گرفت و من به خانه پدرم رفتم. آقاي معروف مدام به خانه پدري ام مي آمد و رو به روي پدر و مادرم مي گفت که اگر هرچه زودتر طلاق نگيرم و همکاري نکنم، او مي رود و من مي مانم و کلي مشکل و دردسر و براي همين بهتر است که با او راه بيايم. در همان دوران بود که پدرم از غم و غصه من دو بار سکته کرد و در اين شرايط بود که من ترجيح دادم زندگي ام را از اين فرد که هر روز زن هاي زيادي برايش پيام هاي عاشقانه مي گذاشتند و گل مي فرستادند، جدا کنم.»
نمي توانم آرام باشم!
به اين جاي داستان که مي رسيم، زن جوان مي گويد که بعد از جدايي فهميده که همسر سابقش در همان زماني که در کنار او زندگي مي کرده با زنان زيادي در ارتباط بوده و حتي يکي از آن ها وکيل پرونده طلاق آن ها بوده است: «او به وکيل پرونده مان پيشنهاد ازدواج داده اما بعد زير قولش زده بود. چند زن جوان هم فيلم ها و عکس هايي از او برايم ارسال کردند که با ديدن آن ها حالم خيلي بد مي شد. همه آن ها مي گفتند همسر سابقم به آن ها پيشنهاد ازدواج داده اما بعدها زير قولش زده است.
تنها کاري که از دستم بر مي آمد اين بود که به تک تک شان بگويم ما جدا شده ايم و روابط او به من ربطي ندارد. اين گونه آرام مي شدم اما کدام زني است که بفهمد همسرش وقتي به او مي گفته متعهد است و با زنان ديگري در ارتباط بوده، بتواند آرام باشد.»
منبع : khorasannews.com
http://www.CheKhabar.ir/News/147125/حرف هاي جالب همسر يک هنرمند مشهور از دلايلي که زندگي مشترکش را تباه کرد!!