چه خبر - نقش هاي به يادماندني پرويز پرستويي
پرويز پرستويي يکي از ستارههاي نسل قبل سينماي ايران است. نسلي که از هيچکس تقليد نميکرد و هنر بازيگري در ايران را چند پله بالاتر برد. او روزگاري مرد هزارچهره سينماي ايران شناخته ميشد، اما امروز زمزمههايي درباره تکراري شدن نقشها و تيپهايش شنيده ميشود.
بيشتر بدانيد : بيوگرافي هنري پرويز پرستويي/ از حاج کاظم آژانس شيشه اي تا حاجي تقلبي در مارمولک
آيا پرستويي تکراري شده است؟
ميگويند پرويز پرستويي تکراري شده و ديگر حتي زبان، بدن و حرکات چشم و ابروي او را تمام مردم ايران از حفظ هستند. امروز چنين نقدي درباره هنرپيشهاي مطرح ميشود که حدود 20 سال پيش اتفاقا به خاطر تکراري نبودن نقشهاي مختلفي که بازي ميکرد، سر زبانها افتاده بود اما آيا اين پرويز پرستويي است که تکراري شده يا اينکه فيلمهاي سينماي ايران تنوع ندارند و طبيعتا باعث ميشوند که هر بازيگري در آنها تکراري به نظر برسد؟
ميشود اين را به ياد آورد که در اواخر عمر مرحوم خسرو شکيبايي هم دقيقا همين نقد درباره او مطرح شده بود و گفته ميشد که اين هنرپيشه از يک جايي به بعد مرتب در حال تکرار خودش است. عليرضا خمسه که روزگاري يکي از ستارههاي بهشدت محبوب سينماي ايران در کارهاي کمدي بود هم از نيمه دهه 70 به اين طرف مورد چنين نقدي قرار گرفت. اين نقد را حتي در مورد اکبر عبدي که او هم يک کمدين مشهور به حساب ميآمد بارها مطرح کردهاند؛ اما آيا مقصر تکراري شدن يک بازيگر خود اوست يا نداشتن تنوع در فيلمهاي سينماي ايران و اصرار فيلمسازان کماستعداد در تکرار کليشههاي جواب پس داده و موفق مقصر اصلي است؟
جواب اين پرسش هرچه که باشد، نميتوان در آن ترديدي داشت که چنين هنرپيشههايي حتي اگر تکراري هم شده باشند، از کسي به جز خودشان تقليد نکردهاند و نميکنند و به علاوه، هنوز هم بهرغم تمام نقدهايي که عليه آنها مطرح است، محبوبيت بالايي بين تماشاگران دارند. مردم هنوز عبدي و خمسه را دوست دارند، حتي اگر وقتي از در سالن سينما بيرون ميآيند، گله داشته باشند که اينها همان عبدي و خمسه هميشگي بودند و هنوز هم گاهي وقتي پرستويي بغض ميکند، خون مردم به جوش ميآيد؛ حتي اگر از تکراري شدن اين فيگور و موقعيت ناراضي باشند.
بايد گفت آنچه بعضي از فيلمسازان سينماي ايران تبديل به کليشه کردهاند، تنها تکنيکهاي بازيگري بازيگران نيست. آنها داستانها و موقعيتهاي دراماتيک را هم کليشه کردهاند و گرنه عادت به چهره، لحن، تن صدا، فيزيک و تمام داشتههاي ديگر يک هنرپيشه، او را تکراري نميکند.حتي ادامهدار بودن بعضي از فاکتورهاي شخصيتي هر هنرپيشه در نقشهاي مختلف هم تا اين حد نميتواند او را تکراري کند که مردم از آن دلزده شوند.
پرويز پرستويي در باديگارد
اما در سينمايي که به محض موفق از آب درآمدن يک فيلم، موجي از تقليدهاي سطحي پشت سر آن ايجاد ميشوند، عجيب نيست چيزهايي که از شخصيت دلشاد در فيلم «جيببرها به بهشت نميروند» 27سال تکرار شود تا اگر خود خمسه بازيشان نکند يا ٢٢ سال بعد از «آدمبرفي» هنوز بخواهند که با زنپوشي مردان توجه مخاطب را جلب کنند، حتي اگر خود عبدي اين نقشها را بازي نکند و بعد از سالهاي سال، پرستويي در قالب کلي «مردان تهران قديم» و «کهنهسربازي يکه و تنها» تکرار شود و اينکه خمسه هنوز هم نقش جيببرها يا آدمهاي رند را بازي کند، به تنهايي نميتواند باعث تکراري شدن او بشود، مگر اينکه کاراکتر جيببر، 27 سال بدون بهروزرساني خلاقانه در سينماي ايران تکرار شود.
اينکه يک هنرپيشه در قالب آدمهاي دو شخصيتي يا کساني که دورنماي اجتماعي دارند برود، به تنهايي باعث تکراري شدن او نميشود مگر اينکه عباس خاکپور 22سال بعد از «آدمبرفي» همچنان زير قلم فيلمنامهنويسان ايران به طرزي سطحي و دمدستي تکرار شود.
نه جذابيت کهنه سربازها هيچگاه براي سينما از بين خواهد رفت، نه لمپنهاي قديمي؛ مگر اينکه به محض موفقيت فيلمهايي مثل «آژانس شيشهاي»، «مرد عوضي»، «مارمولک» و... تعداد زيادي تقليد سطحي از هر کدام از مولفههاي جذاب اين فيلمها صورت بگيرد.
حاجکاظم؛ بچهمحل قيصر
پرويز پرستويي اصالتا آذري است اما در يکي از روستاهاي استان همدان به دنيا آمده و در محله خزانه تهران بزرگ شده است. محل تولد، زيست و پرورش اين هنرپيشه در کيفيت نقشهايي که او بازي کرده به وضوح موثر بودهاند. پرويز پرستويي برادري بهنام بهروز داشت که در سال 65 در منطقه جنگي شلمچه شهيد شد. بهروز دلش ميخواست که بعد از جنگ گواهينامه پايهيک بگيرد و راننده ترانزيت بشود و حالا ميشود ديد که نهتنها سيماي يک رزمنده خاکي و بامرام از برادر پرويز پرستويي به نقشهاي او سرايت کرده، بلکه حتي بارها مخاطبان اين هنرپيشه تصوير او را پشت رل کاميون ديدهاند. بزرگ شدن در يکي از محلات جنوب شهر تهران و جمع کردن روغن سوخته تعميرگاهها از جويهاي فاضلاب محله براي فروش به کارخانههاي بازيافت در سن کودکي، پرويز پرستويي را در فضايي متفاوت نسبت به خيلي از هنرپيشههاي امروز سينماي ايران پرورش داد.
اصولا در نسلي از بازيگران که پرستويي متعلق به آنهاست، چنين خاستگاههايي براي کشف و پرورش بازيگران بيشتر به چشم ميخورد؛ اما سينماي ايران که از دهه 70 به بعد کمکم به سمت فضاهاي محفلي رفت و نسبت فاميلي بازيگران تازهوارد با عوامل ديگر سينما در آن بيشتر ديده شد؛ ديگر امثال پرستويي را هم کمتر به خودش ديد.
پرويز پرستويي در ليلي با من است
پرويز پرستويي در جواني منشي دادگستري هم بود و حضور در چنين جايگاهي باعث بهوجود آمدن تجربه اجتماعي زيادي برايش شد. بيوک ميرزايي تعريف ميکند يک بار براي احوالپرسي از پرستويي به سراغ او در دادگستري رفته و در همانجا تحت تاثير تظلمخواهي يکي از مراجعان زن قرار گرفته است. اما پرويز به او گفته که گول نخور، اين خانم دروغ ميگويد؛ و چند دقيقه بعد که اين مراجعهکننده، با پرداخت رشوه قصد داشت کارش را راه بيندازد، خود ميرزايي هم فهميد که نظر پرستويي درست بوده است.
تجربه چنين شغلي براي يک هنرپيشه ميتواند خيلي مفيد باشد. رسيدن به اين درجه از آدمشناسي در بازيهاي پرستويي بهشدت نمود داشت و موثر بود. اين توانايي تشخيص تفاوت کساني که در دنياي واقعي فيلم بازي ميکنند از کساني که حتي اگر بلد نيستند حرفشان را درست بزنند ولي حق با آنهاست به پرستويي و انتخاب نقشهايش خيلي کمک کرد.
اولين بازي چشمگير پرويز پرستويي «ليلي با من است» بود که در آن شخصي به نام صادق مشکيني، بهرغم ترس از خطمقدم جبهه، وانمود ميکند که يک رزمنده سلحشور و بيباک است. به عبارتي صادق مشکيني براي اطرافيانش فيلم بازي ميکند و اين شخصيت را خود پرستويي در دادگستري به خوبي شناخته بود.
پرويز پرستويي در آژانس شيشهاي
در «آژانس شيشهاي» هم حاج کاظم بهرغم اينکه حق با اوست، در عمل رفتاري انجام داده که او را در مظان يکسري اتهامات قرار ميدهد. اين موقعيت دقيقا برخلاف «ليلي با من است» بهحساب ميآيد و سکوت يک انسان محکوم شده که در حقيقت حرف بجايي ميزند، فقط از رهگذر شناخت چنين آدمهايي در دنياي واقعي تا اين حد ميتواند ظريف از آب دربيايد.
پرستويي در «مارمولک» هم از تجربيات زيستهاش بهشدت بهرهمند شد و لحظات نابي را خلق کرد. او در جواني نوحه ميخواند و با فضاهاي مذهبي آشنا بود، از طرفي اين هنرپيشه در جنوبيترين محلات تهران بزرگ شده است و با فضاي ذهني و اجتماعي جاهلها آشنا بود. او به واسطه همين تجربههاي عيني به خوبي توانست قرار گرفتن يک شخصيت در دو نماي متفاوت و بهشدت متضاد را به بهترين شکل ممکن با هم جمع ببندد.
به عبارتي يکي از اصليترين تخصصهاي پرستويي در بازيگري، ايفاي نقش آدمهايي است که به اصطلاح فيلم بازي ميکنند و اين نوع کاراکترها از بهترين کمديهاي او مثل «ليلي با من است» گرفته تا سطحپايينترين کارهايش مثل «لسآنجلس- تهران» بارها تکرار شده است.
پرويز پرستويي در مارمولک
نکته قابل توجه ديگري که در کار پرستويي وجود دارد در کنار ايفاي نقش آدمهايي که فيلم بازي ميکنند، ايفاي نقش کساني است که برعکس، صداقت متهورانهاي دارند. از حاج کاظم در «آژانس شيشهاي» که بهترين نمونه اين نوع کاراکترهاي پرستويي است تا فرمانده «سيزده59» که سطحيترين و کليشهايترين نسخه آنهاست، چنين شخصيتهايي را هم بارها ميشود در کارنامه پرويز پرستويي ديد.
بازيگري که ريزهکاريهاي مربوط به چنين نقشهايي را تاکنون در زندگي روزمره طبيعياش نديده و تجربه نکرده باشد براي ايفاي چنين نقشهايي ناچار خواهد شد که از حرکات اور اکت (over Act) و بيرونزده استفاده کند اما چنان که خودش از دل چنين شرايط پيچيده و متناقضنمايي بيرون آمده، با يک بازي حسي، از پس اين نقشها به خوبي برميآيد. براي همين است که بسياري هايهاي گريه ميکنند، اما بغض پرستويي بيشتر روي مردم تاثير ميگذارد.
قوارهشناس نقشهاي سينمايي
پرستويي با «ديار عاشقان» وارد سينما شد؛ يعني اولين فيلم دفاع مقدسي سينماي ايران. البته پيش از آن هم چندين و چند مورد فيلم جنگي در سينماي ايران توليد شده بود، اما آنچه مفهوم آن امروز براي ما با عنوان دفاعمقدس شناخته ميشود، اولين بار در اين فيلم نمود پيدا کرد.البته سابقه پرستويي در تئاتر به پيش از اينها بر ميگردد. او براي اولين بار در سال 1356 با تلهتئاتر «ميلاد» جلوي دوربين آمد، اما خودش سابقه ورود به کار هنري را به 14 سالگياش مرتبط ميداند.
«اولين استادي که در بخش فن بيان شاگرد ايشان بودم زندهياد مهدي فتحي بود که به منطقه نازيآباد ميآمد و تدريس ميکرد. وقتي 14 ساله بودم، با مينيبوس ما را از پايين شهر به دانشکده هنرهاي زيبا ميآوردند تا نمايش «در اعماق» نوشته ماکسيم گورکي را تماشا کنيم. آقاي مهدي فتحي نقش ساتين را بازي ميکرد. شخصيتي دائمالخمر و من با خود ميگفتم اين غير ممکن است که شخصي بتواند اين نقش را اين چنين باورپذير ايفا کند.»
پرستويي در مورد منطقهاي که از آن براي تماشاي تئاتر به دانشکده هنرهاي زيبا ميآمده، ميگويد: « منطقهاي که زيستگاه من بوده و در آن نفس کشيدهام، محلهاي بود که شايد اگر يک عکس يادگاري با بچه محلها داشته باشيم، همه وحشت ميکنند که شما چگونه قسر در رفتيد؟!»
اما مهدي فتحي در بين همين بچهها به دنبال آدمهاي با استعداد در زمينه هنر ميگشت که يکي از آنها همين پرويز پرستويي به حساب ميآيد؛ «ايشان در وزارت نيرو کار ميکردند و ظهرها پس از پايان کار به پارک شهر ميرفتند و با همان لباس مينشستند. فضاي پارک شهر بهگونهاي بود که هر قسمتي مکان و پاتوق اشخاص و قشرهاي خاصي بود. بهعنوان مثال قسمتي بازنشستهها و بخشي ديگر قاچاق فروشها و قسمتي محصلها و... و آقاي فتحي کنار اين قشرها مينشست.»
بالاخره اين جوان با استعداد جنوب شهري پس از انقلاب وارد سينما شد و در دهه 60، پنج فيلم سينمايي و دو سريال تلويزيوني بازي کرد. اما دهه 70، دهه اوج گرفتن پرستويي بود. غير از سريال «امام علي» و فيلم «آدمبرفي» که نقش پرستويي در آنها چندان ديده نشد، او در اوايل اين دهه «ليلي با من است» را بازي کرد و در نيمههاي آن جلوي دوربين ابراهيم حاتميکيا رفت تا حاج کاظم «آژانس شيشهاي» خلق شود.
چند کمدي خلاقانه و پر از نوآوري که محمدرضا هنرمند آنها را به سبک کمديهاي نئورئاليستي ايتاليا ساخته بود، از ديگر آثاري بودند که باعث شهرت و محبوبيت بيش از پيش پرستويي در دوران پس از دهه 70 شدند.
پرويز پرستويي در مرد عوضي
«مرد عوضي»، «موميايي 3» و «عزيزم من کوک نيستم» را ميتوان بهعنوان نمونههايي از آثار موفق پرستويي در زمينه کمدي مورد اشاره قرار داد. پرستويي در سال 76 که «آژانس شيشهاي» را بازي ميکرد، براي داريوش فرهنگ در فيلم «رواني» هم به ايفاي نقش پرداخت و براي چندمين بار در کنار خسرو شکيبايي قرار گرفت. اما اواخر آن دهه بود که «مارمولک» بهعنوان يک جمعبندي باکيفيت از اکثر مولفههاي کيفي بازيگري در کار پرستويي، مدتي روي پرده رفت و با حواشي زيادي از پرده پايين آمد که همين باعث بيشتر ديده شدنش در منازل مردم شد.
پرستويي خودش درباره مارمولک ميگويد:
«شايد اين کار تنها فيلمنامهاي بود که قبل از صحبت با کارگردان و نويسنده، اول با بازيگرش مشورت شد. به من گفتند که ايدهاي دارند مبنيبر اينکه يک دزد، روحاني ميشود. بعد پرسيدند اين نقش را بازي ميکني تا به نويسندگان سفارش نوشتنش را بدهيم؛ که گفتم بله.»
او راجعبه تاثيرگذاري خودش روي اين نقش ميگويد:
«به ياد دارم اولين باري که قرار شد سناريوي «مارمولک» خوانده شود آقاي قاسمخاني گفت که ميشود از آقاي پرستويي خواهش کنيم، متن را با لحن و شيوه صحبت يک روحاني بخوانند؟ من جواب منفي دادم و گفتم نقش روحاني که در سناريوي شما نوشته شده است من را به ياد بازيهاي سطح پايين و نشان دادن روحانيت به شکلي هجوآلود مياندازد. دزدي هم که شما نوشتيد بيتعارف بايد گفت که تا به حال از محله جردن به پايين نيامده است! منتهي دزدي که من در ذهن دارم، داوود عزيز گاوکش، عباس مورچهخور و اکبر محصل و... است.»
دلي سربلند و سري سر به زير
توفاني که پرستويي در دهه 70 به راه انداخت، در دهه 80 همچنان شاخهها را ميجنباند. او در سال ١٣٨٢ «کافه ترانزيت» را براي کامپوزيا پرتوي بازي کرد که بهترين فيلم اين فيلمساز تا به حال بوده؛ اما «کافه ترانزيت» يک اثر زنمحور بود و غير از پرستويي هر هنرپيشه ديگري هم ميتوانست آن نقش را ايفا کند.
در سال 83 «بيد مجنون» ساخته شد و پرستويي با مجيد مجيدي همکاري کرد. اين خبر در ابتدا خيلي از علاقهمندان به سينما را ذوقزده کرد اما نتيجه کار چنان که انتظار ميرفت از آب درنيامد.
پرويز پرستويي و گلشيفته فراهاني در به نام پدر
بعد نوبت «به نام پدر» بود که نوع غلوشدهاي از شخصيت حاج کاظم در آن تکرار ميشد. پرستويي براي اين فيلم بار ديگر سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول مرد را گرفت اما انتقادهاي زيادي را هم به دليل تکرار بيش از اندازه مولفههاي حسياش برانگيخت.
بعد نوبت به دو فيلم از مازيار ميري به نامهاي «پاداش سکوت» و «کتاب قانون» رسيد که در دو سال پياپي ساخته شدند.
«پاداش سکوت» تکرار جنبههاي ديگري از کليشه حاج کاظم بود و «کتاب قانون» ترکيبي از اين شخصيت با صادق مشکيني در «ليلي با من است».
بزرگترين آفت ستاره شدن کمکم داشت دامنگير پرستويي ميشد؛ آن دسته از فيلمسازان ايراني که به جاي خلاقيت در پرورش يک شخصيت داستاني و سپس پيدا کردن هنرپيشهاي که اين شخصيت را جان ببخشد، دنبال نمونههاي حاضر و آماده ميرفتند و سعي ميکردند از محبوبيت آنها استفاده کنند، حالا پرستويي را هم يکي از آن نمونههاي حاضر و آماده ميديدند.
سال ٨٧ عبدالرضا کاهاني فيلم «بيست» را ساخت و پرستويي در آن، نقش آقاي سليماني را بازي کرد. پرستويي که سال 5٩ با عليرضا خمسه در تئاتر «آتشافروزان» (نوشته ماکس فريش، به کارگرداني مهدي ميامي) همبازي بود بعد از حدود 30 سال بالاخره براي اولين بار با اين ستاره سالهاي دور سينماي کمدي جلوي دوربين همبازي شد.
پرويز پرستويي در فيلم بيست
خمسه براي اين فيلم سيمرغ بلورين جشنواره فجر را به خانه برد و فيلم «بيست» را خيليها پسنديدند اما اين فيلم لزوما پرويز پرستويي را لازم نداشت و باز هم چيزي به اين هنرپيشه اضافه نکرد. البته فيلمهايي مثل «کافه ترانزيت» يا «بيست» که ميتوانست با هنرپيشهاي غير از پرستويي هم به همين کيفيت ساخته شود جزء کارهاي معمولي کارنامه اين بازيگر حساب ميشدند و پرستويي نبايد در هر فيلم همه چيز را از اول خلق کند اما او در دهه 80 به اندازه دهه 70 درخششهاي بينظير و چشمگيري نداشت، هرچند که کارنامهاش نسبت به دهه 90 پربارتر بود.
پرستويي در همين دهه پيشنهاد 200 ميليون توماني براي بازي در «اخراجيها»ي مسعود دهنمکي را رد کرد و حتي در اظهارنظري گفت که جاي چماق اين آدم هنوز روي سر جوانان ما درد ميکند. شايد دليل اين برخورد پرستويي ماجرايي باشد که براي فيلم «آدمبرفي» پديد آمد و مسعود دهنمکي هم در آن نقش داشت؛ يعني همان حمله به سالن سينما و جلوگيري از نمايش «آدم برفي»... اما به هر حال وقتي دهه 80 تمام ميشد، اگر در چهار گوشه ايران از يک پيرزن يا پيرمرد 90 ساله هم درباره پرويز پرستويي پرسيده ميشد، او قطعا اين هنرپيشه را ميشناخت.
ريزعلي خواجوي يا همان دهقان فداکار در اواخر اين دهه مصاحبهاي داشت که چنين چيزي را ثابت ميکرد. او گفت چون زبان فارسي بلد نيست، به سينما نميرود اما «آژانس شيشهاي» را در تلويزيون ديده بود و با اينکه به دليل تسلط نداشتن به فارسي، فکر ميکرد ماجراي آن در هتل ميگذرد، از بازي پرستويي خوشش آمده بود و حس ميکرد دليرانه بوده است.
پرويز پرستويي در زير تيغ
مقايسه ستارههاي نسل قبل، ازجمله پرستويي، شکيبايي، خمسه و عبدي يا حتي چهرههاي تلويزيوني آن دوره مثل مهران مديري، با ستارههاي امروز، خيلي خوب مشخص ميکند که سينماي ايران چقدر از توده مردم فاصله گرفته و در يک فضاي اجتماعي خاص محدود شده است. امروز به جرأت ميشود گفت 90درصد از مردم ايران هنرپيشههايي مثل نويد محمدزاده يا نازنين بياتي را خوب نميشناسند و اين نشان ميدهد که حتي دوپينگ جوايز فستيوالها هم نميتواند هيچ هنرپيشهاي را به معناي واقعي کلمه ستاره کند. پرستويي در همان دهه 80 سريال «آشپزباشي» را هم براي محمدرضا هنرمند بازي کرد که برخلاف «زير تيغ» چندان موفق از آب درنيامد و در «سيزده59» نقشي را بازي کرد که بعدا براي آن از مردم معذرت خواست. اما پرستويي در دهه90 بازيهايي داشت که اگر قرار بود يک هنرپيشه براي حضورش در فيلمهاي ضعيف از مردم عذرخواهي کند، در مقايسه با «سيزده5٩» به مراتب براي اين عذرخواهي سزاوارتر بودند.
اين پرده آخر است؟
«من و زيبا» فريدون حسنپور، «ميهمان داريم» محمدمهدي عسگرپور، «امروز» رضا ميرکريمي، «بوفالو»ي کاوه سجاديحسيني و «دو»ي سهيلا گلستاني؛ فيلمهاي داستاني پرستويي در دهه90 هستند. پرستويي در «من و زيبا» و «ميهمان داريم» نقش يک پيرمرد سالخورده را بازي کرد، نقشي که هنوز براي او زود بود و در باقي فيلمها دچار فضاي يخزده سينماي روشنفکري شد، فضايي که اگر مناسب حضور هر بازيگري باشد، مناسب او نيست. او در اين سالها چند حاشيه هم داشت که از خداحافظي با سينما تا درگيري رسانهاي با تهيهکننده «آژانس شيشهاي» جزء آنها بودند.
پرستويي در تيرماه سال 91 گفت که ديگر قصد ندارد در فيلمي بازي کند و به يک روستا ميرود تا استراحتي کرده باشد. او دليل اين کنارهگيري را فيلمهايي عنوان ميکرد که آن روزها بدنه غالب سينماي ايران را تشکيل ميدادند و هيچ کدامشان ارزش حضور يک هنرپيشه جدي را نداشتند. منظور پرستويي از سينمايي که هيچ فيلم خوبي براي بازي کردن در آن وجود نداشت، موج کمديهاي سخيف و کممايهاي بود که مدتي مثل لشکر ملخها به مزرعه فرهنگ ايراني هجوم آورده بودند، اما فواره هرچقدر هم که سربالا برود، آخر سر باز خواهد گشت.
اين فيلمها غالب فيلمهاي سينماي ايران را تشکيل ميدادند. کمکم رونق آن کمديهاي سخيف کمرنگ شد اما در يک موج واکنشي جديد، سينماي روشنفکري، کسر قابل توجهي از توليدات سينمايي ايران را به خودش اختصاص داد و پرستويي دوباره برگشت، در حالي که در اين سينماي روشنفکري هم جاي او نبود. او در فيلم «طبقه حساس» کمال تبريزي بازي نکرد و اگر هم ميکرد، تجربه «مارمولک» تکرار نميشد. «پاداش» هم فيلم ديگري بود که پرستويي ميگفت قرار بوده براي کمال تبريزي بازي کند اما به دليل اختلافش با تهيهکننده(که همان تهيهکننده آژانس شيشهاي بود) تصميم به نبودن در اين پروژه گرفت.
پرويز پرستويي در باديگارد
آخرين سالهاي فعاليت پرستويي در برزخي ميان کليشه نقشهاي قبلياش و نقشهاي جديدي گذشت که هيچ ربطي به جنس بازي او و هالهاي که از اين هنرپيشه در ذهن هواداران شکل گرفته بود، نداشتند تا اينکه حاتميکيا تصميم گرفت «باديگارد» را بسازد. سالها بود که مخاطبان سينما درباره سرنوشت حاجکاظم از ابراهيم حاتميکيا سوال ميکردند. مردم ميپرسيدند که حاج کاظم امروز کجاست و چه ميکند و رضا ميرکريمي با ساختن فيلم «امروز» سعي کرد به سبک خودش اين پرسش را پاسخ بدهد. اما حاتميکيا چنين تفسيري را قبول نداشت و براي همين دست به کار ساختن فيلمي شد که سرنوشت قهرمان سرگردانش را مشخص کند.
در نماي اول فيلم «باديگارد»، حيدر ذبيحي که همان حاج کاظم به حساب ميآيد، در مطب يک چشمپزشک نشسته است و در چشمهايش نور انداخته شده، او ميپرسد؛ «دکتر من کي ميتونم بخوابم؟» و صدايي خارج از آن که متعلق به خود حاتميکياست ميگويد «ميخوابي.» به عبارتي خالق اين شخصيت حالا به او ميگفت که قصد دارم ديگر تو را راحت کنم و حيدر ذبيحي در پايان اين فيلم کشته شد و به امتداد نوري پيوست که از انتهاي تونل ميتابيد... حاج کاظم تمام شد و اين يک تراژدي بزرگ براي نسلي از علاقهمندان سينما در ايران بود که همراه با او شيشههاي يک آژانس هواپيمايي را شکستند و در اعتراض به ظلمي که عناوين قانونمدارانه داشت، به سقف شليک کردند.
خود پرستويي ميگفت موقع بازي در فيلم «آژانس شيشهاي»، وقتي ديالوگهاي حاج کاظم را ميگفت، بازيگران نقش گروگانهاي آژانس گريه ميکردند و حالا انگار بعد از 18 سال بالاخره اين قطره اشک، از چشمهايشان به زمين افتاد. پرستويي براي «باديگارد» سيمرغ بلورين گرفت، آن هم در جشنوارهاي که وزارت ارشاد وقت، آشکارا بنا به دلايلي سياسي، خود حاتميکيا را بهطور کلي ناديده گرفت.
پرويز پرستويي در قاتل اهلي
همين موضوع بين پرستويي و بهروز افخمي که آن روزها برنامه سينمايي «هفت» را در تلويزيون اجرا ميکرد، دعواي شديدي به راه انداخت که کار را به نوشتن يادداشتهايي توسط هر کدام از آنها در رسانهها کشاند. بعد از «باديگارد» نوبت به «قاتل اهلي» اثر مسعود کيميايي رسيد. پرستويي که اولين حضورش مقابل دوربين را با تلهتئاتر «ميلاد» به کارگرداني بهرام بيضايي تجربه کرده بود، بعدها هيچ وقت فرصت حضور در آثار سينمايي اين کارگردان را پيدا نکرد.
او هيچ وقت نتوانست با داريوش مهرجويي همکاري کند و فرصت همکاري با ناصر تقوايي هم اگر چه مدتها به همراه اکبر عبدي تلاش کرد که اين فيلمساز مجددا فيلم بسازد، برايش فراهم نشد اما در دهه 90 بالاخره اين موقعيت فراهم شد که پرويز پرستويي، همان هنرپيشهاي که روزگاري مرد هزارچهره سينماي ايران خوانده ميشد، با مسعود کيميايي همکاري کند. اما اين اتفاق آنقدر دير افتاد که ديگر نمک خودش را از دست داده بود.
وقتي در سال 1376 «آژانس شيشهاي» براي اولين بار در جشنواره فيلم فجر نمايش داده شد و چرت سينماي ايران را پاره کرد، هوشنگ گلمکاني، منتقد سينما و سردبير ماهنامه «فيلم»، در مصاحبهاي حاج کاظم را قيصر جديد سينماي ايران لقب داد و اين چيزي بود که لااقل 18 سال در ذهن خيليهاي ديگر هم ميگذشت. حالا بازيگري که در نيمه دهه 70 قيصر جديد را بازي کرده بود، مقابل دوربين کارگرداني ميرفت که سالها قبل اولين قيصر را ساخته بود.
اما نه کيميايي همان کيميايي سالهاي دور بود و نه جلال سروش هيچ ربطي به قيصر داشت و روي همين حساب «قاتل اهلي» هم چشم کسي را نگرفت. پرستويي مدتي بعد از «قاتل اهلي» در هيچ فيلمي بازي نکرد تا اينکه با «لسآنجلس تهران» به پردههاي سينما برگشت. اين اولين کمدي او پس از سالها دوري از سينماي کمدي بود و کمي شبيه «کتاب قانون» مازيار ميري به نظر ميرسيد که در آن پرستويي با چندين و چند گريم متفاوت و در قالب تيپهاي مختلف ظاهر شده بود.
پرويز پرستويي در لسآنجلس تهران
بهروز ژيان در «لسآنجلس تهران» کسي است که يک عمر مجبور شده فيلم بازي کند و حالا ميخواهد از اين وضع خلاص شود. او در حقيقت بهرغم تمامي نماهاي مختلفي که از خودش نشان ميدهد، صداقت عجيبي هم دارد. «لسآنجلس تهران» در حقيقت دستچيني از تمام فاکتورهاي جوابپسداده پرستويي در فيلمهايي به حساب ميآمد که او در روزهاي اوجش بازي کرده بود. حالا شايد بهتر است بگوييم سينماي ايران ديگر کشش حضور ستارههايي از نسل پرويز پرستويي را ندارد. مردم در اين روزگار نو و در غيبت آثار شاخص هنري، بهشدت اهل نوستالژي شدهاند. پخش سريالهاي تکراري و قديمي از تلويزيون و خاطرهبازي با فيلمهاي قديمي سينما بخشهايي از نمود چنين وضعي هستند و پرويز پرستويي يکي از گيراترين خاطرههايي است که مردم ايران با دوران نهچندان دور گذشته دارند.
بيشتر بدانيد : پرويز پرستويي
بيشتر بدانيد : گريم جالب و متفاوت پرويز پرستويي در فيلم سينمايي لس آنجلس- تهران
بيشتر بدانيد : پرويز پرستويي به هاليوود رفت؟! + عکس
منبع : روزنامه فرهيختگان
http://www.CheKhabar.ir/News/145997/پرويز پرستويي مردي که هيچ وقت تکراري نمي شود - عکس فيلم ها