ليلا و حامد سريال «پدر» هم نمي دانند آخر قصه چه مي شود!
چهارشنبه 24 مرداد 1397 - 10:55:48 AM
چه خبر - گفت و گو با عوامل سريال پدر

«پدر» به کارگرداني بهرنگ توفيقي سريالي است که اين شب‌ها روي آنتن شبکه دوي سيما مي‌رود. از همان روزهاي نخست با پخش سکانس جنجالي پريدن شخصيت حامد از پنجره تا قصه عشقي متفاوتش که در آن دختر براي رسيدن به مرادش پيش قدم مي‌شود، سروصدا به‌پا کرده و حتي حرف و حديث‌هاي آن با چاشني طنز به فضاي مجازي هم کشيده شده است.

آقاي عنقا، در اين سريال ردپاي پررنگ سريال قبلي شما يعني‌ «تنهايي ليلا» را مي‌بينيم تا جايي که حتي اسم شخصيت‌‌هاي اصلي هم مانند هم است.

حامد عنقا:
شخصيت پسر هم در سريال تنهايي ليلا اسمش حامد بود اما يکي دو شب قبل از کليد زدن به اين نتيجه رسيديم که در مقابل کاريکاتورهاي توهين‌آميزي که در غرب براي حضرت رسول منتشر شد نام شخصيت اصلي را در ستايش ايشان محمد بگذاريم وگرنه تفاهم ميان اين دو سريال قرار بود بيشتر از اين باشد. حتي آن موقع فکر مي‌کرديم که شايد بتوانيم با همان بازيگرها ادامه دهيم. يعني در ميان تعريف غيرخطي قصه در سريال پدر و در جهان بينامتني‌اش محمد را که يک بار در تنهايي ليلا مرده است، دوباره وارد قصه کنيم. واقعا دوست داشتيم «اسپين-آف» باشد اما اسپين-آف بودن وابسته به شخصيت‌ها و بازيگر است. مثلا ممکن است امروز که خانم پارسا با حال خوب در سريال بازي مي‌کند، سال ديگر به جهت حرفه‌اي در موقعيتي باشد که ديگر پيشنهاد ما براي بازي در مجموعه را نپذيرد. ما مثل استوديوهاي خارج از کشور نيستيم تا به واسطه قراردادهايي که دارند بتوانيم اين کار را انجام دهيم. به هر حال دو تا از سه‌گانه‌اي که مدنظر داريم، ساخته شد و الان در حال نوشتن سناريوي سوم هستيم. نکته ديگري را که بايد توضيح بدهم اين است که تنهايي ليلا را هم قرار بود آقاي توفيقي بسازد و ما با ايشان پيش توليد کرديم اما به واسطه قراردادي که با آقاي نوروزبيگي داشتند، نتوانستند ادامه دهند و آقاي لطيفي جايگزين شد.

بيشتر بدانيد : تهيه کننده سريال "پدر" مخالفان سريال را عقب مانده و دروغگو خواند!

خانم پارسا، شما تنهايي ليلا را ديده و در جريان شباهت ميان اين دو سريال بوديد؟

ريحانه پارسا:
قسمت‌هايي از آن را ديده بودم اما جلسه اول دورخواني نمي‌دانستم که آقاي عنقا «تنهايي ليلا »را نوشته‌اند.

آقاي مهراد، شما چطور؟

سينا مهراد:
من هم تنهايي ليلا را کامل نديدم ولي خيلي درباره آن شنيده بودم. نمي‌دانستم آقاي عنقا نويسنده آن سريال هستند و ايشان را به خاطر مجموعه قلب يخي مي‌شناختم. زمان دورخواني‌ها بود که ‌آقاي عنقا به من و خانم پارسا گفتند: اين يک سه گانه عشقي است.

يعني بدون هيچ ذهنيتي وارد کار شديد.

عنقا:
براي بازيگر همين خوب است.

يعني قبل از کار شخصيتي در ذهنشان شکل نگرفته باشد؟

عنقا:
بله. اوايل حتي خانم پارسا مصاحبه‌اي کردند و در آن مطرح شده بود که مينا ساداتي قبلا اين نقش را بازي کرده است و گويي يک مقايسه‌اي ميان اين دو نفر در حال شکل گرفتن بود ولي ما گفتيم اصلا به اين موضوع فکر نکنيد. اين دو قرار است جهان‌هاي متفاوتي از يکديگر داشته باشند. اگر اسامي اين شخصيت‌ها را کاملا متفاوت مي‌گذاشتم اصلا امروز در اين‌باره بحث نمي‌کرديم؛ اصرارم براي اين شباهت‌ها اين بود که فکر مي‌کردم براي تماشاگر جذاب‌تر مي‌شود.

چه شد که اين سه‌گانه‌ها در ذهنتان شکل گرفت؟

عنقا:
فکر کردم براي اين‌که بتوانم ابعاد مختلف اين قصه را در يک خانواده فرودست و ثروتمند نشان دهم مي‌توانم از سه گانه استفاده کنم. مثلا در يکي پسر متولي امامزاده در روستا باشد و در ديگري يک پسر متدين که بچه پولدار هم هست. شايد هم به خاطر سابقه تريلوژي بازي باشد که اين چند سال در سينما و تلويزيون ايران مرسوم شده است. البته اين را هم بگويم، اين‌گونه نبود که قصه از اول در ذهنمان کامل شکل گرفته باشد. ما هنوز هم نمي‌دانيم آخر قصه چه مي‌شود؛ بارها بچه‌ها، خانم زنگنه و آقاي سلطاني پرسيده‌اند که بعدش چه مي‌شود و ما گفته‌ايم نمي‌دانيم.

فينال که در قسمت اول حدودا مشخص شد.

عنقا:
نه. آنچه در اول کار نشان داده شد مربوط به قسمت 15 است؛ قصه اصلا از مرگ حامد شروع مي‌شود.

مي‌شود گفت در اين سريال يک تابوشکني و يا چيزي شبيه آن اتفاق افتاد يعني اصرارهاي يک دختر براي ازدواج با يک پسر و حتي درخواست از خانواده او؛ چيزي که خيلي در فرهنگ ما زياد مرسوم نيست.

پارسا:
به نظرم اتفاق خيلي بعيدي نيست. ليلا قبل از آن‌که حامد پيدا شود،‌ هميشه دنبال چيزي مي‌گشت که در آدم‌هاي اطرافش پيدا نمي‌کرد ولي اين را در حامد ديد و دليل تلاشش براي رسيدن به او هم همين بود. زندگي کردن در خانه حامد براي او داشتن چيزهايي بود که هميشه در پس ذهن‌، دنبالشان مي‌گشت. شخصيت حامد، حاج علي و خانواده‌اش خوب مطلق هستند؛ نمي‌توان ايرادي از آنها گرفت و گفت شيشه خرده دارند؛ چيزي که عکسش در خانه ليلا اتفاق مي‌افتد.

ولي در عالم واقع ما خوب و بد مطلق نداريم. آدم‌ها خوبي و بدي دارند اما گاه کفه مثبتشان بالاتر است و گاه کفه منفي‌شان.

پارسا:
اين‌که شما مي‌گوييد امکان ندارد به خاطر اين است که ما اين روزها نمي‌بينيم اما که بدش مي‌آيد؟ هر کسي از ته دل مي‌خواهد خودش و طرف مقابلش صددرصد باشند. جذابيت خانواده حاج علي اين است که آدم‌هاي روشنفکر و تحصيلکرده‌اي هستند که مذهب و دينشان را هم دارند اما ديگران را به آن اجبار نمي‌کنند.

در عالم واقع چقدر اصرار يک دختر براي ازدواج با يک پسر اتفاق مي‌افتد؟

پارسا:
اگر آدم عاشق شود چرا که نه؟
عنقا:
بگذاريد من يک نکته بگويم. به نظر من خانواده حاج‌علي هم اشتباه مي‌کنند؛ بزرگ‌ترين اشتباهشان پذيرش ليلاست.

اما در قصه اين اشتباه نشان داده نمي‌شود.

عنقا:
مي‌دانم اما بياييد از بيرون به اين قضيه نگاه ‌کنيم. اين خانواده بزرگ‌ترين تابوشکني را که ممکن است انجام دهد، مرتکب شده است. درست است که ما مسير قصه‌ را به سمتي مي‌بريم که ليلا آنقدر عاشق حامد است که در او استحاله مي‌شود، اما در واقعيت ممکن است ليلا بعد از سه ماه ورود به اين خانواده نتواند قوانين آنها را بپذيرد و اين زندگي بپاشد. اگر به طبقه دو خانواده نگاه کنيم منطقي‌ترين آدم در خواستگاري، مادر ليلاست. يک بار هم مي‌شود از اين زوايه نگاه کرد و گفت خانواده حاج‌علي هم طبق منطق اشتباه مي‌کنند. همراهي ما با شخصيت‌هاي اصلي به اين معنا نيست که هر کاري آنها مي‌کنند درست است. حامد هم اشتباه مي‌کند؛ بزرگ‌ترين اشتباهش اين است که از پنجره بيرون مي‌پرد. ديگر اشتباهش اين است که سه سال براي شرکت در مسابقات قرآني زحمت کشيده ولي با آنچه به زعم ما مردانگي است، باعث محروميت خودش مي‌شود. اينها اشتباه‌هاي منطقي است که در قصه تبديل به اشتباه‌هاي شاعرانه و لحظات خوب مي‌شود.

بيشتر بدانيد : نظر جالب مجري زن در مورد صحنه جنجالي سريال پدر!

آقاي مهراد، شما فکر نمي‌کنيد شخصت حامد خوب مطلق است؟

مهراد:
من روزي که پنج قسمت اول را خواندم فکرکردم حامد وجود خارجي ندارد و زميني نيست. فکر مي‌کنم همه روياي داشتن چنين پسر و همسري را دارند. يک جا از من پرسيدند اصلا چنين آدم‌هايي هستند؟ گفتم بله آدم‌هاي معتقد و مذهبي زياد هستند ولي حامد يک فرق با بسياري از آنها دارد؛ او دچار افراط و تفريط نمي‌شود. گفتند: پس سکانس پريدن از پنجره چي؟ گفتم: به خاطر اعتقادش نپريد؛ آن جاهايي که عقب عقب مي‌رفت و مي‌گفت به من دست نزنيد به خاطر اعتقادش بود اما پريد چون خون به مغزش نرسيد! يعني به نظرم به خاطر مذهبي بودنش دچار اين افراط نشد.

همه روي اين تمايز تاکيد دارند؛ حتي يک جايي مادر حامد به ليلا مي‌گويد: حامد من با همه فرق دارد.

مهراد:
فکر مي‌کنيد چه مي‌شود که مردم قهرمان يک قصه مثل قيصر را دوست دارند؟ قهرمان بايد کاري بکند که بقيه انجام نمي‌دهند و در حالت عادي نمي‌شود کرد. مثلا بايد با سر برود توي شيشه يا از جايي بيرون بپرد تا تماشاچي خوشش بيايد و اصطلاحا حال کند. مردم حامد را به خاطر همين کارهاي خاصش دوست دارند. اگر ما يک بچه مذهبي معمولي را که بارها نمونه‌اش را ديده‌ايم نشان مي‌داديم همه پس‌مي‌زدند اما همين کارهاي عجيب و غريب و زميني نبودنش او را محبوب کرده است.

يک سري از کارهاي حامد را به قول شما مي‌توان پاي زميني نبودنش گذاشت اما مواقعي هست که او يک آدم فوق‌العاده خجالتي و غيراجتماعي تصوير مي‌شود که نمي‌تواند از حق خودش دفاع کند.

عنقا:
با تحليلتان موافق نيستم. يک نريشن خيلي خوب از زبان ليلا داريم که مي‌گويد آن حامدي که ما فکر مي‌کرديم چقدر سر به زير و خجالتي است اين روزها با من جيغ مي‌زند و انگار يک آدم ديگري شده است... . بايد کاراکتر را در موقعيتش ارزيابي کنيم. حامد وقتي در کارخانه مي‌خواهد با کسي معامله کند، خجالتي نيست. پس نمي‌توان رفتار او در يک جا را به همه جا تعميم داد. او با مادرش راحت حرف مي‌زند اما در مقابل آنها حجب و حيا دارد و از آن طرف براي مسعود با بازي نيما رئيسي دم محضر صدايش را هم بالا مي‌برد. بهتر است اين کاراکتر را با همه ابعادش ببينيم.

آقاي مهراد شما براي ايفاي اين نقش که به قول خودتان آسماني است، مابه‌ازايي داشتيد؟

مهراد:
من پسردايي دارم که در دانشگاه سوربن فرانسه معماري مي‌خواند اما يکدفعه به تهران برگشت و مستقيما به قم رفت و طلبه شد. الان هم ازدواج کرده و در مشهد زندگي مي‌کند. من نوع نگاه‌ کردن اين شخصيت را از او گرفتم يعني براي تکنيک بازيگري اين مابه‌ازاها کمکم کردند اما از نظر شخصيتي و رفتاري کسي را نمي‌شناسم که مثل حامد باشد.

خانم پارسا، شما هم براي ايفاي نقش ليلا الگويي داشتيد؟

پارسا:
سن و سال اين شخصيت و حضور در فضاي دانشگاه، موقعيتي است که خود من امروز در آن هستم و از اين نظر خيلي به من نزديک است. براي قسمت تغيير رويه زندگي‌ ليلا هم به خودم رجوع کردم چون بسيار آدم شکل‌‌پذيري هستم و شرايط به راحتي به من شکل مي‌دهد. شخصيت ليلاي بعد از ازدواج را هم فقط به کمک متن درآوردم.
عنقا:
البته نقش‌ها از صافي ذهن بهرنگ توفيقي عبور کرده و نقش کارگردان در اين مورد بسيار پررنگ است اما وقتي جزئيات هم خوب درمي‌آيد به کار بازيگر برمي‌گردد و اين نشان مي‌دهد ريحانه و سينا براي نقش‌شان وقت گذاشته و زحمت کشيدند، چون گاهي نويسنده و کارگردان جزئياتي را براي يک نقش تعريف مي‌کنند ولي بازي بازيگر به دلشان نمي‌نشيند.

نقش شما دو نفر روي لبه پرتگاه است و اگر کمي به اين طرف و آن طرف متمايل شود، با گارد مخاطب مواجه خواهد شد.

مهراد:
دقيقا. جايي گفتم که قبول کردن اين نقش مثل اين است که در باريکه‌اي راه مي‌روي که سمت راستت پرتگاه و سمت چپت قله است. يعني يک ري‌اکشن اشتباه از حامد در قسمت‌هاي اول، اين شخصيت و من را به طرف پرتگاه مي‌کشاند. از سه‌روز قبل از فيلمبرداري داشتم از استرس مي‌مردم. پلان اولي که بازي کردم هماني بود که دير به کلاس مي‌رسم و همه به من مي‌خندند، آن روز آقاي عنقا سرصحنه آمده بود و با آقاي توفيقي ته کلاس نشسته بودند. اين پلان چند‌بار تکرار شد چون احساس مي‌کردم هنوز حامد را پيدا نکرده‌ام. وقتي آقاي عنقا و توفيقي از برداشت آخر راضي شدند ديگر حامد را پيدا کردم و خدا را شکر مي‌کنم که تا الان برايم دره نبوده است.

خانم پارسا، براي شما هم سکانسي بوده که براي بازي در آن نگراني داشته باشيد؟

پارسا:
سکانس‌هاي ليلا بعد از تغيير ظاهرش و در دوران پختگي برايم سخت‌تر بود.

الان که بازي خودتان را مي‌بينيد تا چه ميزان خودتان را نقد مي‌کنيد؟ نظر اطرافيان و مردم چطور است؟

پارسا:
حتي اگر بهترين سکانس‌ها را بازي کنم باز هم به دنبال ايراد از کارم هستم. مسلماً نظر خانواده‌ درباره کارم مثبت است، اما دلم مي‌خواهد به جاي اين‌که تحت تاثير تعارفات قرار بگيرم، نقد کارم را از افراد حرفه‌اي که به قول معروف خاک صحنه را خورده‌اند بشنوم، چون به دنبال رشد در بازيگري هستم، نه اين‌که فقط به‌به و چهچه از بازي‌ام برايم مهم باشد.

يعني مي‌خواهيد نظرات واقعي را درباره بازي‌تان بشنويد؟

پارسا:
بله. دقيقا. شايد برايتان جالب باشد، اما من از پيام‌هاي منفي که در پيجم مي‌بينم بيشتر خوشحال مي‌شوم تا پيام‌هاي مثبت، چون مي‌بينم مخاطبم به لحن، نگاه و رفتارم در بازي بيشتر توجه کرده است.
عنقا:
به نظرم اين اتفاق خيلي خوبي است که يک دختر 19 ساله به جاي اين‌که درگير تعارف شود به نقد توجه مي‌کند!
پارسا:
چون دلم مي‌خواهد در بازيگري رشد کنم، براي همين مي‌خواهم نگاهم حرفه‌اي باشد.

تصور مي‌کرديد در 19 سالگي چنين اتفاق بزرگي برايتان رقم بخورد و نقش اصلي يک‌سريال را بازي کنيد؟

پارسا:
من از 14 سالگي وارد اين مسير شدم، بنابراين چنين اتفاقي در ذهنم بعيد نبود، اما نه اين قدر زود! پارسال همين موقع مانتوي مدرسه تنم بود و امسال لباس بازيگري! بله. اتفاق بزرگي بود، ولي نه دور از تصوراتم!
مهراد:
من از هفت سالگي وارد دنياي بازيگري شدم، اما بعد درگير مدرسه شدم. شايد باورتان نشود اما من بازيگري را به اندازه پدر و مادرم دوست دارم! بنابراين براي رسيدن به اين عشق تلاشم را هميشه کرده‌ام.

خانم پارسا خانواده شما بر خلاف آقاي مهراد سينمايي نبودند، در ابتدا براي بازي‌تان مخالفت نداشتند؟

پارسا:
من اين مسير را از 14 سالگي انتخاب کردم. ابتدا پدرم خيلي موافق نبود، ولي بعد از صحبت در اولين جلسه که همراهم بود با خيال راحت موافقت کرد و من بدون هيچ نگراني کارم را شروع کردم. در واقع حضور افراد حرفه‌اي در اين پروژه خيالش را راحت کرد.

آقاي مهراد شما قبل از بازي چقدر از مشورت پدر و برادرتان استفاده کرديد؟ گرچه هر فردي ديدگاه خودش را دارد، ولي مي‌خواهم بدانم با آنها درباره کار صحبت کرديد و اين‌که چه نگاهي نسبت به نقشتان حامد داشته باشيد؟

مهراد:
نه، چون در آن دوره پدرم و برادرم نبودند و فقط از ذهنيت خودم و صحبت با آقايان عنقا و توفيقي براي ايفاي نقش حامد استفاده کردم.
عنقا:
(با خنده) اگر قرار بود به حرف آنها گوش کند ما مجبور بوديم بازيگرمان را تغيير بدهيم!

برخي معتقدند ديالوگ‌هاي اين مجموعه تم دهه 60 را دارد. به عنوان مثال در سکانس شب شب ازدواج حامد و ليلا حاج‌علي خطاب به آنها مي‌گويد امشب دعاي هر دوي شما برآورده مي‌شود، چون با ازدواج کردن نصف ديگر ايمانتان کامل شد.

عنقا:
(با خنده) ما هم که دهه 80 ازدواج کرديم، چنين حرفي را شنيديم! چنين ديالوگ‌هايي بايد باشد، اگر هست که الهي شکر و اگر نيست بايد دلمان به حال سياست‌گذاري‌هاي فرهنگي بسوزد. نبايد چنين ديالوگ‌هايي خاطره شود و ارتباطي هم به دهه 30، 40، 50، 60 و ... ندارد. اين حرف به ريشه‌هاي خانوادگي‌مان برمي‌گردد که در بعضي خانواده‌ها پررنگ و در برخي ديگر کمرنگ يا حتي از بين رفته است. اين روزها طلاق زياد شده و بايد بدانيم ازدواج براي بالا رفتن سلامت روان جامعه است. من بر خلاف شما اين طور فکر نمي‌کنم که اين ديالوگ‌ها براي دهه خاصي است.
از سوي ديگر ما در اين سريال دور بودن از منيت شخصي را نشان مي‌دهيم. در سکانسي ليلا خطاب به مادرش که ناراحت است دخترش در خانه پدرشوهرش زندگي کند، مي‌گويد مي‌خواهد اين طور زندگي را تجربه کند تا مثل حاج علي و شريفه تا آخر عمرش به همسرش احترام بگذارد و در اينجا مادرش به او مي‌گويد پس نه مثل من و پدرت و ليلا به خاطر حيا سکوت مي‌کند و مي‌گويد منظورش اين نيست! اما مخاطب منظور ليلا را درک مي‌کند. ليلا در اين سکانس نشان مي‌دهد براي زندگي مشترک بايد منيت شخصي را کنار گذاشت. واقعيت اين است که مقوله ازدواج مهم است و فقط اين نيست که صفحه شناسنامه سياه شود.

خانم پارسا نظر شما درباره اين سکانس چيست، آيا ليلا به خاطر عشق اين کار را مي‌کند يا دليل ديگري داشته است؟

پارسا:
مهم‌ترين دليل ليلا عشق است و اين دوست داشتن به حدي غالب است که او مي‌پذيرد. وقتي فردي يک نفر را خيلي دوست داشته باشد بدون شک فقط به خودش فکر نمي‌کند و به کلمه ما مي‌انديشد.

يعني شما به عنوان يک جوان امروزي اگر چنين اتفاقي در زندگي واقعي تان بيفتد، مثل ليلاي سريال پدر عمل مي‌کنيد؟

پارسا:
اتفاقاً چندي پيش در برنامه‌اي دعوت شدم که مهمان برنامه خانمي بود مثل ليلاي واقعي. به هر حال بستگي به خانواده و روحيات دو نفري دارد که مي‌خواهند ازدواج کنند. به نظرم چيز عجيب و غريبي نيست، چون هيچ فضايي مثل خانواده گرم و امن نيست. گرچه تجربه‌ام در زندگي کمتر است، اما اين را شنيده‌ام و خودم هم به آن اعتقاد دارم کسي که دنبال آرامش است و نه هياهو، حتما در برخي جاها کوتاه مي‌آيد، چون هدف بزرگ‌تري براي خودش ترسيم کرده است.

يکي از سکانس‌هاي چالشي اين مجموعه چادر سر کردن ليلا است و حامد وقتي در دانشگاه با اين قضيه رو به رو مي‌شود، خطاب به ليلا مي‌گويد دلش مي‌خواهد چادر انتخاب خودش باشد، نه اين‌که چون مي‌خواهد شبيه بقيه شود، چادر بپوشد. بازي در اين سکانس مثل بودن در لبه پرتگاه بود. درباره حس‌تان به اين سکانس بگوييد؟

مهراد:
در ابتدا قرار بود سريال پدر ماه رمضان پخش شود، به همين دليل ما خيلي فشرده کار مي‌کرديم و روزي 12 سکانس ضبط مي‌شد. يادم مي‌آيد آن روز اين صحنه به عنوان آخرين سکانس مي‌خواست ضبط شود. متن تازه به دستمان رسيده بود و بايد طي پنج دقيقه آن را مي‌خوانديم و بعد بازي مي‌کرديم. مغزم سفيد بود و خيلي نگران بودم، چون ديالوگ‌مان شعاري بود. فقط به تنها چيزي که فکر کردم اين بود که راحت ديالوگ‌هايم را بگويم. در چنين ديالوگ‌هايي نبايد آکسون گذاشت و بايد روان گفته شود و مسلما اين خيلي سخت بود. بعد از پخش اين سکانس نظر اهالي سينما را پرسيدم و خوشبختانه آن شب به من گفتند بهترين سکانس سريال در آن قسمت همين صحنه بود.

بيشتر بدانيد : حذف ناگهاني يکي از سريال ها از جدول پخش ماه رمضان + واکنش مهدي سلطاني


پارسا:
من در آن صحنه براي اولين بار چادر پوشيدم و خيلي هم بلد نبودم که سر کنم، اما اين خامي به من کمک کرد تا اين صحنه را بازي کنم که برايم خيلي هم دوست‌داشتني بود.
مهراد:
آقاي عنقا فقط يک تهيه‌کننده و نويسنده حرفه‌اي نيست، بلکه هنگام تدوين سريال هم، يک فيلمنامه جديد نوشت و برخي صحنه‌ها را حذف کرد. مثلا در ادامه اين صحنه ما ليلا را در دانشگاه مي‌بينيم که با چادر مي‌چرخد، ولي آقاي عنقا اين صحنه را درآورد.
عنقا:
شخصا اين سکانس را خيلي دوست دارم و از تجاربم براي نگارش اين صحنه استفاده کردم. من سال‌ها ژورناليست بودم و مجموعه‌اي را مديريت مي‌کنم. به همين دليل مي‌دانم مخاطب تماشاي چه لحظاتي را دوست دارد. اتفاقا بعد از هر قسمت مردم ويدئوهاي مختلفي مي‌فرستند و از ميان 150 ويدئو، بالاي 90 تاي آن از صحنه‌اي بود که ليلا چادر سرش کرد. يا صحنه پريدن حامد از پنجره کاملا فکر شده بود و تعمدي اين صحنه را گذاشتم. اتفاقا سينا خيلي نگران اين صحنه بود، زيرا مخاطب شب اول و دوم با او حال کرده بود، اما شب سوم اين اتفاق نيفتاده بود و در پيج او گفته بودند مگر خل هستي اين کار را کردي! من به سينا گفتم که عجله نکند و اضطراب نداشته باشد، چون آغاز مسير است و مطمئن باشد دوباره همان مخاطبان نظرشان عوض مي‌شود و اين اتفاق هم افتاد.

چرا براي انتخاب حاج علي و شريفه سراغ سلطاني و زنگنه رفتيد که در سريال مادرانه نقش يک زوج شکست‌خورده را بازي کرده بودند. نگران نبوديد که مردم نپذيرند؟

عنقا:
نه، اصلا نگران نبودم و کاملا درباره انتخاب اين دو عزيز و ليلا و حامد هم مطمئن بودم و مي‌دانستم به لحاظ حسي به کاراکترهايشان غلبه خواهند کرد.

بيشتر بدانيد : گريم و پوشش لعيا زنگنه و مهدي سلطاني در سريال پدر ويژه ماه رمضان + عکس

از بازي مسعود فروتن راضي بوديد، چون مخاطب با ديدنش احساس مي‌کند اجرا مي‌کند تا بازي؟

عنقا:
بله. بسيار راضي هستم و اين خواسته من و بهرنگ از آقاي فروتن بود، زيرا اين کاراکتر قرار بود با کارهايي که انجام مي‌دهد مخاطب را شگفت‌زده کند، بنابراين نياز به چنين بازي‌اي داشتيم که به لحاظ لحن و بازي يک نوع فاصله‌گذاري ديده شود. اين نوع بازي باعث مي‌شد تا مخاطب حس دو رنگي را در اين کاراکتر بيشتر ببيند. مسلما هر جنس بازي‌اي که شما در اين سريال مي‌بينيد، فکر‌شده است. اين اتفاق در تيتراژ هم افتاده است.
برايتان مثالي مي‌زنم. در قلب يخي در چند قسمت اول شما فرخ‌نژاد را خيلي کوتاه مي‌بينيد، اما در تيتراژ اولين نفر است و همين براي مخاطب ايجاد تعليق مي‌کند. مگر مي‌شود فرخ‌نژاد در حد يک هنرور نشان داده شود، من در ابتدا تعليق را براي مخاطب ايجاد مي‌کنم. در سريال پدر هم اين کار را براي بيژن امکانيان انجام دادم، مگر مي‌شود يک بازيگر گراني مثل امکانيان فقط در چند صحنه حضور داشته باشد. مگر من ديوانه هستم اين کار را انجام بدهم! شما در قسمت‌هاي بعدي با ابعاد اين کاراکتر بيشتر آشنا مي‌شويد.

در مجموع سريال پدر را در کارنامه هنري‌تان چطور مي‌بينيد و چه جايگاهي دارد؟

عنقا:
من اين کار را خيلي دوست دارم، به حدي که اگر با اين کار بخواهم خداحافظي کنم، مي‌گويم کارم را انجام داده‌ام. به عنوان تهيه‌کننده تلاش کردم آب در دل عوامل و بازيگران تکان نخورد و هر آنچه کارگردان از من خواست را مهيا کردم. با وجود آن‌که مشغله دولتي و غيردولتي دارم، اما بيست و چهار ساعت وقتم را براي اين سريال گذاشتم و بي‌تفاوت نسبت به هيچ بخش کار نبودم، حتي هنگام تدوين مرتب بالاي سر کار هستم. جزء به جزء حسم در اين سريال است و عاشقانه بازيگران اين سريال را دوست دارم، زيرا کاراکترهاي حاج‌علي نام پدرم، شريفه نام مادرم و حامد نام خودم را يدک مي‌کشند. همسرم در خانه يکي از طرفداران پر و پا قرص ريحانه پارسا است. همچنين از کار کردن با بهرنگ توفيقي منهاي کارگردان بودنش که رفيق پا به پاي من است لذت بردم و برايشان مرتب «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِي الْعَظِيم» مي‌خوانم.
پارسا:
من از اين سريال درس‌هاي زيادي آموختم که يکي از درس‌ها، داشتن رفتار حرفه‌اي است. براي انتخاب کار بعدي‌ام عجله ندارم و ترجيح مي‌دهم نقشي را انتخاب کنم که دو پله بالاتر بروم.
مهراد:
مطمئن هستم تا آخر عمرم اين حسي را که براي سريال پدر داشتم، تجربه نمي‌کنم، حتي اگر جايزه اسکار و سيمرغ هم بگيرم، حسم مثل اين سريال نخواهد بود. به قول پدربزرگم آنچه از دل برآيد بر دل نشيند. همه عوامل در اين سريال حرفه‌اي بودند و من در اين شش ماه آرامش داشتم و هرگز خسته نشدم. از کودکي تا به امروز سر کارهاي مختلف بودم، اما هميشه يکي با يکي ديگر قهر بوده يا داستاني وجود داشته، اما فضاي سريال پدر مملو از آرامش و دلگرمي بود. انگار که به يک سفر رويايي شش ماهه رفته بودم.

بيشتر بدانيد : ليلاي سريال «پدر» با ليلاي واقعي روبرو مي شود!

بيشتر بدانيد : گفتگو با بازيگر نقش ليلا در سريال «پدر»


گردآورى: گروه فرهنگ و هنر سيمرغ
منبع: jamejamonline.ir

http://www.CheKhabar.ir/News/135409/ليلا و حامد سريال «پدر» هم نمي دانند آخر قصه چه مي شود!
بستن   چاپ