امين تارخ: حتي حاضر نميشوند با دستمال کاغذي برت دارند و دور ريز مي شوي
شنبه 9 تير 1397 - 10:53:32 AM
چه خبر - گفتگو با امين تارخ: به محض پا به سن گذاشتن دورت مي اندازند!
با وجودي که بخش قابل توجهي از کارنامه هنري شما با تلويزيون پيوند يافته، چرا طي دهه اخير بيشتر در سريال‌هاي مناسبتي ماه رمضان ديده مي‌شويد؟آيا اين حضور پررنگ در سريال‌هاي مناسبتي ريشه در تفکر خاصي دارد؟

همه اين‌ها واقعاً اتفاقي بوده؛ من کارم را با تلويزيون از دوران قبل از انقلاب، با سريال «شهر من شيراز» شروع کردم. درهمان سال‌هاي قبل از انقلاب، در3تله تئاتر بازي کردم. بعد از انقلاب هم در سريال‌هايي بازي کردم که هنوز مردم با بيشتر آنها خاطره دارند؛ مثل سربداران، بوعلي سينا، محکمه عدالت، آپارتمان، معصوميت از دست رفته و چند سريال ديگر که الآن در خاطرم نيست؛ علاوه بر اين‌ها، در35فيلم سينمايي هم بازي کرده ام. خب همه اين‌ها که ويژه ماه رمضان ساخته نشده بودند. من فقط در4سريال اغما، جراحت، گاهي به پشت سر نگاه کن و اخيراً رهايم نکن بازي کرده‌ام. چه خوب که اين سريال‌ها در ماه رمضان پخش شده‌اند. به اين علت که اولاً تلويزيون در پخش سريال‌هاي موسوم به ماه رمضان براي نشان دادن مفاهيم پيچيده ريسک بيشتري مي‌کند و حتي بعضاً خط قرمز‌هايي را رد مي‌کند. ثانياً بودجه بهتري به اين سريال‌ها اختصاص مي‌دهد. ثالثاً به نظر من فيلمنامه‌هاي خوبي هم به اين منظور در تلويزيون اجازه ساخت مي‌گيرند. بنا براين من که معيارم سه عنصر فيلمنامه، نقش و کارگردان است، به اين نگاه نمي‌کنم سريالي که اين عناصر را دارد و من بازي در آن را پذيرفته‌ام، در ماه رمضان پخش مي‌شود يا ماه محرم يا هر مناسبت ديگر. ضمن اينکه در طول سال‌هايي که سريال‌هاي ويژه ماه رمضان پخش شده، چهار سريال که من بازي کرده‌ام در اين ايام به روي آنتن رفته است.

ما يک دهه است که آقاي تارخ را در فضا‌هاي مشابه مي‌بينيم؛ حال آنکه از امين تارخ شخصيت‌هاي محکم و تاريخي مثل بوعلي سينا يا شيخ حسن جوري را ديده‌ايم.

آقا فيلمنامه نيست. چه بکنيم؟ حتي کارگردان‌هاي بزرگ ما فيلمنامه‌هايي به من پيشنهاد کرده‌اند که از آن خوشم نيامده يا فيلمنامه سفارشي بوده و قبولش نکرده ام. درسينما تجاري‌سازي و سفارشي‌سازي نسبت به تلويزيون بيشتر جريان دارد. از آنجا که تلويزيون به‌دنبال جذب مخاطب بيشتري است، سوژه‌هايي را انتخاب مي‌کند که مردم در پذيرش آن سوژه‌ها باهم وجه اشتراک دارند. اما وقتي به من يک فيلم کاملاً سياسي يا کاملاً تجاري پيشنهاد مي‌شود، واقعاً نمي‌توانم قبول کنم. ضمناً شما سن را هم در نظر بگيريد. به نظر مي‌رسد سينماي امروز ما بيشتر متعلق به نسل جوان است. موضوعاتي مثل عشق و خيانت در ميان جوانان رواج بيشتري دارد يا طنز پردازاني که امروز کار مي‌کنند، مقبوليت بيشتري بين جوانان دارند که به نظر مي‌رسد در هيچ کدام اين قالب‌ها من جايي ندارم. مثل اين است که بازيگر مسني نقش عاشق پيشه‌اي را ايفا کند؛ معلوم است که براي مخاطب جوان اين نقش باورپذير نيست؛ چون عاشق پيشگي معمولاً متعلق به نسل جوان است. خلاصه، فيلمنامه‌اي نيست که ارزش‌هاي لازم به لحاظ نقش، فيلمنامه و کارگردان داشته باشد، سفارشي و تجاري نباشد، سياسي نباشد، طنز سبک نباشد و به من پيشنهاد شود. اگر چنين فيلمنامه‌اي باشد و به من پيشنهاد شود، معلوم است که استقبال مي‌کنم. من قسم مي‌خورم، به تمام مقدسات عالم قسم مي‌خورم که در اين 6-5 سال، حدود 50 کار را رد کرده ام. وقتي يک بازيگر در طول 5 سال 50 کار را رد مي‌کند، بالاخره مجبور مي‌شود يکي را قبول کند چرا؟ اولاً بازيگري از يادش نرود. ثانياً نمي‌شود منتظر معجزه ماند. من هر سه سال يک بار کار مي‌کنم. صادقانه مي‌گويم که حتي مردم گله مي‌کنند. خدا را شاهد مي‌گيرم وقتي سوار تاکسي مي‌شوم راننده مي‌پرسد چرا ديگر بازي نمي‌کني؟ رستوران مي‌روم همين سؤال را مي‌شنوم. بعضي هم کمي جسارت به خرج مي‌دهند و مي‌پرسند: آقا حذف تان کردند؟ آقا به شما نقش پيشنهاد نمي‌دهند؟ گاهي آدم به غيرتش برمي‌خورد. به همين علت وقتي مي‌بينم فيلمنامه خوب است، نقش و کارگردان هم خوب است؛ اگر هم وجه تشابهي با نقش‌هاي گذشته دارد، نقش را مي‌پذيرم و سعي مي‌کنم آن را متفاوت ارائه دهم؛ پس کار را قبول مي‌کنم.

حتي اگر سفارشي باشد؟

نه! مطلقاً من کار سفارشي قبول نکرده‌ام و نمي‌کنم.

يعني سريال «رهايم نکن» را هم سفارشي نمي‌دانيد؟

نه، اصلاً! مسائلي در اين سريال مطرح شده که مسأله روز مردم است. در شرايطي زندگي مي‌کنيم که 3 هزار ميليارد، 8 هزار ميليارد، 12 هزار ميليارد، 20 هزار ميليارد دزدي مي‌شود. دکل نفتي گم مي‌شود، کسي به خاطر 2 ميليارد و 800 ميليون يورو به زندان مي‌افتد که معروف به «ب.ز» مي‌شود. در چنين شرايطي که مردم به دروغ عادت مي‌کنند، شخصيتي به اسم حاج رسول پيدا مي‌شود که در جوانيش خطاي بزرگي مرتکب شده و امروز متحول شده است. سريال «رهايم نکن» قصه اين آدم است که تبعات گناه بزرگش را نشان مي‌دهد. اگر اين سريال حرام خواري را توجيه مي‌کرد، قطعاً سفارشي بود؛ ولي داستان سريال، حرام خواري و تبعاتش را مطرح مي‌کند؛ پس سفارشي نيست.

يکي از مهم‌ترين دلايلي که مخاطباني مثل من را وا مي‌دارد کمي نقدآلود دهه اخير فعاليت‌هاي بازيگريتان را بررسي کنند، وجود اسامي بزرگي مثل بهرام بيضايي، کيهان رهگذار، محمدعلي نجفي، مسعود کيميايي، داريوش مهرجويي و پوران درخشنده در کارنامه شماست. قبول کنيد که حضور شما در آثار اين بزرگان به‌عنوان بازيگر نقش‌هاي مهم، توقع ما را بالا برده است.

ببينيد در خارج از ايران و جايي مثل هاليوود، به محض اينکه مي‌بينند يک بازيگر خاطره ساز پا به سن گذاشت، او را دور نمي‌اندازند، برايش نقشي مي‌نويسند که بتواند آن نقش را بازي کند، نقشي که به سنش هم مي‌خورد. مثلاً «درباره اشميت» را براي جک نيکلسون مي‌سازند تا نقش بازنشسته‌اي را ايفا کند که احساس تنهايي مي‌کند. براي رابرت دنيرو نقش يک بازنشسته‌اي را مي‌نويسند که به خاطر از دست دادن همسرش و پراکنده بودن 4فرزندش تنها شده و تصميم مي‌گيرد به ديدن هر 4 فرزندش برود و در اين ديدار‌ها با مشکلات زندگي فرزندانش مواجه مي‌شود. فيلمنامه هم در مسير خودش قصه‌اي را روايت مي‌کند، هم نقد اجتماعي مي‌کند، هم مناسبت خانوادگي غلط را زير سؤال مي‌برد. اما در ايران به محض اينکه شما پا به سن مي‌گذاري، حتي حاضر نمي‌شوند با دستمال کاغذي برت دارند؛ رسماً دورت مي‌اندازند. حالا مي‌دانيد چرا آنها همچنان به بازيگران خاطره سازشان اهميت مي‌دهند؟ آنها احساس مي‌کنند هنوز رابرت دنيرو، جک نيکلسون، آل پاچينو و... توان بازيگري دارند. پس مي‌توانند سند بيشتري در تاريخ سينمايشان ثبت کنند. مي‌خواهند اگر پول‌سازي مي‌کنند، همچنان با رابرت دنيرو پول‌سازي کنند؛ چون هنوز هست و مي‌تواند همچنان خاطره‌‌سازي کند. اما اينجا فکر مي‌کنند چون بازيگر پير شد، ديگر به درد نمي‌خورد.
اين يک اعتقاد راسخ من است که بازيگر تازه از 40 سالگي به بعد بازيگر مي‌شود. چون تجربه زندگيش بيشتر مي‌شود، تجربه حرفه ايش بالا مي‌رود، مشاهدات زندگيش وسعت مي‌يابد، عزيزان زيادي را در زندگيش از دست مي‌دهد، تصادفات زيادي مي‌بيند يا براي خودش رخ مي‌دهد، بيماري‌هاي مختلفي مي‌گيرد و از سر رد مي‌کند، پسرش را زن مي‌دهد، دخترش را شوهر مي‌دهد، انواع و اقسام تجربه‌هايي که در 25-20 سالگي نصيب کسي نمي‌شود را به دست مي‌آورد؛ پس پخته مي‌شود و اين پختگي را مي‌تواند در بازيگريش نشان دهد. آه و حسرت براي ما اين است که به محض پا به سن گذاشتن، سينما حذفمان مي‌کند؛ حال آنکه زمان بهره‌ برداري از يک بازيگر، از اين سنين به بعد است.


منبع: روزنامه ايران

http://www.CheKhabar.ir/News/121689/امين تارخ- حتي حاضر نميشوند با دستمال کاغذي برت دارند و دور ريز مي شوي
بستن   چاپ