گفتگويي صميمانه با خانواده محمدعلي فردين
همه آدمها يك روز سرشان را ميگذارند زمين و تمام. در اين بازي مرگ و زندگي فقط هنرمندان اين شانس را دارند كه خرم نغمهاي ماندگار باشند و هيچگاه فراموش نشوند؛ آنهايي كه در يك هنر اولين باشند بيشتر بوي ماندگاري ميدهند؛ حتي آدمهاي ديگر تا سالها خودشان را شبيه آنها ميكنند براي اينكه مورد توجه قرار بگيرند.
فردين يكي از كساني است كه تنها 20 سال بازي كرده و بعد از آن در هيچ اثر تصويري حاضر نشده است اما هنوز سكانس آبگوشتخوري او در فيلم «گنج قارون» يكي از سكانسهاي مهم سينماي ايران است و مردم با آن زندگي ميكنند يا «سلطان قلبها» هنور بر دل مردم حكومت ميكند؛ جوري كه كيومرث پوراحمد تصميم گرفت 50سال بعد از ساخت آن فيلم، نسخه به روز آن را بسازد و مردم را به سينما بكشد. «گل يخ» كيومرث پوراحمد با بازي الناز شاكردوست و محمدرضا گلزار به محمدعلي فردين تقديم شد.
با همه اينها هنوز از فردين كم ميدانيم. واقعا راز اين همه ماندگاري و محبوبيت و موفقيت چيست؟
مدال نقره كشتي جهان را داشت اما وقتي وارد سينماي ايران شد، بيگانه نبود. به چشم بر هم زدني ستاره سينماي ايران شد و لقب پولسازترين بازيگر سينماي ايران را ششدانگ به نام خود زد. تهيهكنندهها يكييكي رديف ميشدند تا فردين را نقش اول فيلمشان كنند تا پول به جيب بزنند اما فردين توي فيلمهاي خودش بازي ميكرد. به جايي رسيده بود كه تهيهكننده، كارگردان و سوپراستار فيلمهاي خودش بود. روزگار بر وفق مراد نماند و فصل بيكاري از راه رسيد. فردين كسي نبود كه كم بياورد و رفت سراغ فرشفروشي. فرشفروشي را با طبع هنرمندانه متحول كرد و اولين كسي بود كه فرشها را مثل اثري هنري براي خريدار آويزان كرد تا جلوه بهتري داشته باشد. آنجا هم غريبه نبود و موفق شد.
شايد خيليها اين اولين بودنها، موفق بودنها و محبوبيت را به هوش تجاري و استعداد ذاتي ربط دهند ولي جداي از اينها، آنچه فردين داشت و بقيه نداشتند مهرهمار بود؛ همان كه اگر كسي داشته باشد همه دستنيافتنيها برايش ميسر خواهد بود.
ما تصميم گرفتيم سراغ نوادگان او برويم تا بدانيم جدا از آن تختهفرشها و شكل و شمايل فرديني، آن مهرهمار هم به آنها ارث رسيده يا نه و در نهايت ببينيم فردين كجاي زندگي آنهاست؟
از قهرماني كشتي گرفته تا محبوبيت در سينما
سياوش فردين: من متولد1335 و فرزند دوم محمدعلي فردين هستم. زماني كه به دنيا آمدم پدرم كشتي را كنار گذاشته بود. او در آن زمان كشتيگيري مطرح و مدال نقره داشت تا اينكه يك سال بعد وارد سينما شد و اولين فيلمش به نام «چشمه آب حيات» را بازي كرد. شش، هفت سال طول كشيد تا پدر در اين عرصه مطرح شد و همواره براي رسيدن به جايگاهش در سينما تلاش كرد.
تا هشت سالگي خاطره خاصي به ياد ندارم تا زماني كه پدر در فيلم گنج قارون به ايفاي نقش پرداخت. در روزهاي اكران فيلم، وقتي سينماهاي شلوغ سطح شهر را ديدم، تازه متوجه شدم اين همه استقبال به خاطر پدر من است. كمكم با حضور خبرنگارها در خانه و محل كار پدرم مواجه شديم. همين موضوع نشان ميداد او چقدر در ميان مردم محبوب است.
هيچگاه خلأ حضورش را حس نكرديم
سياوش فردين: شخصيت پدر از قبل معروف شدن تا بعد از آن كوچكترين تغييري نكرد و فقط به واسطه حضورش در سينما محبوب شد و اخبار زندگياش بازتاب گستردهاي پيدا كرد؛ البته ما همچنان زندگي خصوصي خودمان را داشتيم. مرحوم پدرم هيچوقت براي خانوادهاش كم نگذاشت و هيچگاه نبود او را حس نكرديم چون مسائل كاري را از زندگي خانوادگي متمايز ميکرد.
سينمايي به سبك فردين
سياوش فردين: در آن زمان «سينماي فردين» يك برند محسوب ميشد. اين درست كه آقاي بهروز وثوق و ملكمطيعي در آن سالها حضور موثري در سينما داشتند اما حداقل ما به عنوان خانواده فردين، پدر را بيرقيب ميدانستيم؛ همانطور كه دستمزد او در سينما مشخص ميكرد جايگاهش چقدر متفاوت از ساير هنرمندان است؛ البته احترام همكارانش هميشه محفوظ بود و هيچوقت نسبت به هنرمندي احساس برتري نميكرد.
نقاشي ميكشيد و عاشق فرش بود
سياوش فردين: بعد از انقلاب و به دليل عدم فعاليت در عرصه سينما هم اجازه نداد اين اتفاق تاثيري منفي در خانواده بگذارد. ما هم مثل بسياري از خانوادهها از نظر مالي افت كرديم. تا قبل از انقلاب خانواده مرفهي بوديم. بعد از اين دوران به دليل جريمههايي كه پدر بايد پرداخت ميكرد با مشكلاتي مواجه شديم. او شركايي داشت كه از ايران رفته بودند و بدهيهايشان به گردن مرحوم پدرم افتاده بود. همه اين اتفاقها با بيكاري همزمان شد تا اينكه تصميم گرفت شغل ديگري انتخاب كند و مغازه فرشفروشي در ميدان ونك باز كرد كه بعدها همان مغازه به قنادي تبديل شد.
پدرم از قديم عاشق فرش بود و در خانه ما هميشه بيش از متراژ خانه فرش وجود داشت كه آنها را روي هم ميانداختيم. او هر شهري مثل اصفهان، تبريز و. . . ميرفت چند تخته فرش با خودش ميآورد. پدرم دستي در هنر داشت و نقاشي هم ميكشيد؛ به همين خاطر نقوش فرش هميشه براي او جذاب بود. جالب اينكه در شغل جديدش هم موفق و متفاوت عمل كرد. دكور مغازه فرشفروشي فردين بسيار متفاوت از ساير مغازهها بود. از آن به بعد تغيير و تحول عمدهاي در فرشفروشيها به وجود آمد.
البته فرشفروشي را هم بعد از مدتي به قنادي تبديل كرد. زماني بود كه زيرخاكي در فرشفروشي و آنتيكفروشيها معامله ميشد و پدر تصميم گرفت تا مسالهاي پيش نيامده مغازه را به قنادي تبديل كند.
هرگز خانهنشين نشد
سياوش فردين: پدربزرگم كارمند اداره تسليحات بود و در خيابان ري باربندسازي داشت. شرايط مالي متوسط او بعد از اينكه فردين وارد عرصه سينما شد، بسيار تغيير كرد. پدرم در انجام هر كاري بسيار موفق بود؛ از كشتي، هنر و فرشفروشي گرفته تا نفوذي كه در عرصه سينما داشت. او به هيچوجه بعد از انقلاب افسردگي نگرفت؛ البته از اين قبيل شايعات زياد مطرح شد.
براي خود من هم جالب بود كه چقدر تغيير شغل براي او آسان بود. هر تصميمي كه ميگرفت اجرا ميكرد و به نتيجه مطلوب هم ميرسيد؛ البته براي پدر هم با توجه به موفقيتش در عرصه سينما، جدايي آسان نبود ولي اين موضوع هيچوقت باعث نشد زندگي اصلي را كنار بگذارد و خانهنشين شود. اين قضيه براي بسياري از هنرمندان بزرگ دنيا هم اتفاق افتاد ولي فردين به دليل سابقه كشتي و روحيه ورزشكاري كه داشت اين اجازه را به خودش نداد كه زندگي روزمره را رها كند و خانهنشين شود.
در آرامش كامل از اين دنيا رفت. . .
نارملا عينالدين: شب قبل از فوت آقاي فردين، شام مهمان خانهشان بوديم. همهچيز مثل هميشه بود و فقط به نسبت روزهاي قبل كمتر صحبت ميكرد. فرداي آن روز حدود ساعت چهار بعدازظهر بچهها را با سياوش پارك برده بوديم كه برادر همسرم به سياوش زنگ زد و خيلي ناگهاني اعلام كرد كه پدر فوت شده است. سياوش شوكه شد. به منزلشان رفتيم.
مادر همسرم تعريف كرد كه از ظهر همان روز احساس درد داشت و فكر ميكرد يك معدهدرد ساده است؛ البته حال عمومياش خوب بوده و فقط دردي خفيف در قفسه سينه احساس ميكرده است. اورژانس ميآيد و تشخيص ميدهد كه ممكن است از قلبش باشد. تا اينكه يك قرص نيتروگليسيرين ميخورد و ميخوابد. مادر همسرم مدام به او سر ميزده و حالش مساعد بوده است تا اينكه براي خوردن قهوه صدايش ميكند و متوجه ميشود كه بسيار آرام و بيسرو صدا فوت كرده است.
روزهاي آخر عمر استرس داشت. . .
سياوش فردين: پدر روزهاي آخر زندگي در سلامت كامل بود و ورزش ميكرد؛ البته اين اواخر استرس كاري داشت و درگير دادستاني هم بود كه در نهايت سينما جمهوري فعلي واگذار شد. پدرم مشكلي با اين موضوع نداشت اما خواهرها و برادرم معتقد بودند نبايد اين سينما واگذار شود و براي اين موضوع تمام تلاشمان را کرديم كه البته تمام دغدغهها و استرسهايش براي پدر بود. قبل از فوت مرحوم پدرم هم چند بار شايعه كردند كه فردين فوت شده است. براي پدر مهم نبود و گاهي ميخنديد و ميگفت بعضيها عادت به اين كار دارند.
نميدانستند فردين در ايران زندگي ميكند
سياوش فردين: فوت پدر از طرف راديو اعلام شد و مردم متوجه شدند. دو ساعت بعد از شبكههاي مختلف براي پوشش اين خبر به خانهمان آمدند. مراسم خاكسپاري محمدعلي فردين بسيار شلوغ شد. جالب اينكه خيلي از مردم نميدانستند او در ايران زندگي ميكند.
نارملا عين الدين: موضوعي كه هميشه در خاطرمان ميماند زماني است كه آقاي فردين را از غسالخانه آوردند. هوا كاملا آفتابي بود اما به محض اينكه جسم با خاك تماس پيدا كرد، باران گرفت. انگار آسمان هم براي محمدعلي فردين گريست و بعد هم بلافاصله آفتاب شد.
دوستي خانواده فردين و تختي
سياوش فردين: از همان سالهاي كودكي رفت و آمد زيادي با مرحوم تختي داشتيم. دوستي تختي و فردين بسيار عميق بود. تمام اطرافيان هم اين موضوع را ميدانستند. به ياد دارم قبل از فوت آقاي تختي جايي مهمان بوديم، وقتي به خانه رسيديم خدمتكار خانه گفت آقاي تختي دو بار تماس گرفته است. متاسفانه صبح روز بعد پدرم با مادر تماس گرفت و گفت که تختي فوت شده است. مادرم بسيار شوكه شد. مرحوم تختي از وقتي ازدواج كرد تا زمان فوتش هفتهاي سه، چهار روز به خانه ما ميآمد و ارتباط خوبي با خانواده ما داشت.
نارملا عينالدين: وقتي به آقاي فردين پيشنهاد ايفاي نقش تختي را دادند، او گفت به جاي تختي بازي نميكنم ولي به شرطي اين پيشنهاد را قبول ميكنم كه كارگردان اين فيلم خودم باشم.
مهاجرت به آمريكا و بازگشت به درخواست پدر
سياوش فردين: سال 55 همراه خواهر بزرگم براي تحصيل به آمريكا رفتم. حدود 13 سال آنجا بوديم. در ابتدا قرار بود براي يك دوره چندساله تحصيلات تكميلي به آمريكا برويم كه با انقلاب همزمان شد. سكونت در آمريكا بسيار سخت گذشت اما مسائلي وجود داشت كه پدر ترجيح ميداد فعلا همانجا بمانيم. در رشته بازرگاني تحصيل كردم. هيچ علاقهاي به اين رشته نداشتم. از كودكي با هنر بزرگ شدم و به همين خاطر دوست داشتم در يكي از رشتههاي هنري تحصيل كنم و شغل پدر را ادامه دهم اما مادرم بسيار مخالف بود.
به ياد دارم يك روز در خانه بوديم و پدرم سناريويي را كه نوشته بود برايم ميخواند تا بازي كنم. مادرم از راه رسيد و با داد و فرياد گفت كه به هيچوجه نبايد بچهها وارد هنر و سينما شوند. مادر از عالم هنر دل خوشي نداشت. همينطور تحمل دوري از پدر و محيط سينما براي مادرم سخت بود. هميشه با مسائل مختلفي مواجه بود كه زندگي روزمره برايش سخت شده بود. آمريكا مانديم تا اينكه به درخواست پدر به ايران بازگشتيم. خواهرم همانجا ازدواج كرده بود و من زودتر به ايران آمدم تا اينكه پدر به او هم گفت كه با خانواده به ايران بازگردد.
به خاطر مادرم سراغ هنر نرفتم. . .
سياوش فردين: بعد از گذشت اين همه سال گاهي فكر ميكنم كاش وارد حيطه هنر شده بودم. در آمريكا هم ميتوانستم تحصيلاتم را در زمينه هنر ادامه دهم و مادرم متوجه نشود. اما به دليل احترامي كه براي او قائل بودم دوست نداشتم به گوشش برسد و ناراحت شود. هنوز هم فكر ميكنم در رشتههاي هنري موفقيت بيشتري در انتظارم بود.
عشق در يك نگاه
سياوش فردين: يك سال بعد از بازگشت به ايران با همسرم آشنا شدم. چند بار قبل از آشنايي با او پيشنهادهايي از طرف خانواده مطرح شد كه نپسنديده بودم. براي اولينبار همسرم را در مغازه فرشفروشي پدرم ديدم. به اتفاق خانواده براي خريد فرش آمده بودند و زماني كه ديدمشان با همان نگاه اول عاشق شدم. موضوع را با پدر مطرح كردم. بسيار استقبال كرد و اين آشنايي ادامه پيدا كرد. آن زمان 34 ساله بودم و با اين وجود هنوز قصد ازدواج نداشتم. اما وقتي همسرم را ديدم نتوانستم صبر كنم.
نارملا عينالدين: هنوز هم به اين موضوع فكر ميكنم كه نيمه گمشده من در اين دنيا سياوش بود. شايد اگر در زندگي با او آشنا نميشدم هيچوقت ازدواج نميكردم. به ياد دارم همراه پدر و مادرم براي خريد فرش به مغازه آقاي فردين رفتيم كه سياوش را به پدرم معرفي كردند. من در همان نگاه اول از حجب و حياي سياوش خوشم آمد. بسيار سر به زير بود و در عين حال ابهت مردانه خاصي داشت. اين مسائل را در اولين ديدار متوجه شده و روز به روز بيشتر با شخصيت منحصر به فرد او آشنا شدم. از طريق خانوادهها شش ماه با هم معاشرت كرديم و با خلق و خوي هم آشنا شديم. بسياري از خصوصيات آقاي فردين در سياوش هم وجود دارد؛ مثل وفاداري، خانوادهدوستي و احساس مسووليت. همهچيزهاي خوب و ايدهآلي را كه براي يك دختر مهم است سياوش داشت.
تنها عروس خانواده فردين
نارملا عينالدين: 17 ساله بودم كه ازدواج كردم و خوشحالم از اينكه عروس اين خانوادهام. كساني كه از نزديك با آقاي فردين آشنا بودند ميدانند چه طبع بلندي داشت. رابطه من به عنوان تنها عروس خانواده با آقاي فردين بسيار محترمانه و در چارچوب خاصي بود. با وجود اينكه بسيار فرد اجتماعي و خوشصحبتي بود، جذبه خاصي هم داشت. گاهي كه آقاي فردين با منزل ما تماس ميگرفت تا با همسرم صحبت كنند، سياوش حتي در زمان تماس تلفني هم ايستاده با پدرش صحبت ميكرد.
جرأت نداشتم پدرجان صدايشان كنم
نارملا عينالدين: پدر همسرم را هميشه با عنوان آقاي فردين خطاب ميكردم و هيچوقت مثل بچههايشان جرات نداشتم پدرجان صدايشان كنم! من مثل همسرم در خانوادهاي هنرمند بزرگ نشدم اما آقاي فردين را از بچگي به عنوان هنرمندي محبوب ميشناختم. پدرشوهرم در سه كلمه شخصيتي گرم، دوستداشتني و پرابهت داشت.
بهترين خاطره از پدر همسرم
نارملا عينالدين: بهترين خاطرهاي كه از پدر همسرم به ياد دارم مربوط به روزي است كه به سينما جمهوري (آن زمان براي آقاي فردين بود) رفتم. يك نقاشي سياهقلم از چهره او در دفترشان بود. تا چشمم به اين تابلو افتاد به آقاي فردين گفتم: اين تابلوي سياه قلم بينظير است. از من پرسيد: از تابلو خوشت آمده؟ گفتم: خيلي زياد. به خانه برگشتم و دو ساعت بعد پدر همسرم آن تابلوي بزرگ را با وانت برايم فرستاد.
استاندارد فيلمهاي پدربزرگم متفاوت است
حنا فردين: اولين نوه پسري فردين هستم. حدودا هفت ساله بودم كه پدربزرگم فوت كرد اما خاطرات زيادي از او در ذهن دارم. به ياد دارم هر بار كه به خانه ما ميآمد فيلمي جديد با خودش ميآورد تا ببينيم. حتي يادم هست آخرين فيلمي كه ديديم ياقوت سه چشم بود. به نظرم استاندارد فيلمهايي كه پدربزرگم بازي كرده با توجه به اينكه تحصيلات خودم هم در زمينه كارگرداني است به نسبت باقي فيلمهاي كلاسيك ايراني بسيار متفاوت است.
نوه فردين بودن مسووليت دارد
حنا: كارشناسي رشته كارگرداني از دانشگاه سوره را دارم و در حال حاضر هم دانشجوي كارشناسي ارشد هستم. هفت فيلم كوتاه ساختهام كه دو تا از آنها در جشنواره كودكان جايزه گرفته است. بار مسووليت نوه فردين بودن خيلي بالاست. اساتيدم در دانشگاه بسيار به مرحوم پدربزرگم ارادت دارند و اين خيلي ارزشمند است كه در فضاي آكادميك هم اين احساس وجود دارد.
ميخواهم كارگردان شوم
حنا: ترجيح ميدهم كارگرداني را ادامه دهم؛ البته بازيگري را هم دوست دارم اما تا به حال فيلمنامهاي پيشنهاد نشده كه بپسندم و دوست داشته باشم. سالهاست فيلمنامههاي مختلفي پيشنهاد ميشود اما نوه فردين بودن اجازه نميدهد هر نقشي را قبول كنم؛ البته باز هم كارگرداني براي من اولويت دارد. . . .
لبخند خاص فردين
سياوش فردين: چهره و استايل فردين در عين اينكه بازيگر توانمندي هم بود در موفقيتش بسيار تاثيرگذار بود. ورزشكار بودن پدرم در بازيگرياش بسيار تاثير مثبت داشت. بهخصوص خنده خاصش كه بسيار محبوب بود. فيلمهايي مثل غزل كه در آن تغيير چهره داد مثل فيلمهاي ديگر مورد استقبال قرار نگرفت چون همه فردين را با همان چهره و استايل دوست داشتند.
جذابيت فردين تنها به خاطر چهرهاش نبود
نارملا عين الدين: براي جذابيت تنها زيبايي كافي نيست. يك بازيگر موفق در كنار زيبايي، بايد منش خوبي داشته باشد تا در ميان مردم جذاب و محبوب شود. بسياري از بازيگران، چه خارجي و چه ايراني زيبا هستند اما دلنشين نيستند. مرحوم فردين در كنار چهره و اندام متناسب ويژگيهاي رفتاري ارزشمندي هم داشت. درواقع زيبايي درونش نمود بيروني پيدا كرده بود.
چهره سواي قدرت بازيگري نيست
حنا: براي ستاره شدن در سينما، چهره سواي قدرت بازيگري نيست؛ البته به لحاظ توانايي بازيگري هم پدربزرگم با حضور در فيلمهايي مثل باباشمل اين توانايي را به خوبي به رخ كشيده است.
منبع : مجله زندگي ايده آل
http://www.CheKhabar.ir/News/11744/ناگفته هاي زندگي فردين از زبان پسر, عروس و نوه هايش! -عکس